نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







دی 1402
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30            





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





دی 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30            



دی 1402
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30            



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  شرایط معلم شدن با مدرک دیپلم اعلام شد - شهر پلاس ...
موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1402-10-29] [ 10:20:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  هلما ...

دلجویی رهبر انقلاب از دختر خردسال شهید احمدی 

هلما احمدی دخترخردسال شهید پوریا احمدی از شهدای امنیت کشور چندی پیش به همراه جمع دیگری از خانواده‌های شهدا در حاشیه دیدار رزمندگان دفاع مقدس با رهبر انقلاب دیدار و گفتگو کردند.

این دختر خردسال شهید وقتی با رهبر انقلاب مواجه شد به رهبر انقلاب گفت که «آقا من از شما ناراحتم. شما رفتید سر مزار شهدای دیگه، مثلا سر مزار شهید آرمان رفتید ولی سر مزار پدر من نرفتید…» 

رهبر انقلاب چند روز پیش، ضمن حضور در گلزار شهدای بهشت زهرا(س)، بر مزار پدر هلما شهید مدافع امنیت پوریا احمدی حاضر شدند و دفتر رهبری نیز تصویری از این حضور را برای هلما دختر این شهید فرستاده است.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اول مرضیه!؟ ...

#تولیدی 

#به_قلم_خودم 

#ازدواج_آسان 

#نفی_فمنیسم 

نه ! همین که گفتم ! تا زمانی که مرضیه ازدواج نکرده ، زهرا که کوچک تر هست را به خانه بخت نمی فرستم ؟! 

این انعکاس صدای پدرم در جواب خواستگاری متدین و با اخلاق بود که مرتبا در گوشم می پیچید و قلبم را به درد می آورد. 

دو رکعت نماز خواندم و بعد از آن هم متوسل به اهل بیت علیهم السلام خصوصا مولا جواد الائمه سلام الله علیه شدم و با چشمانی اشکبار سر به سجده گذاشتم …. 

ناگهان دستان پر مهر و محبتی چون بال فرشتگان ، شانه هایم را نوازش کرد : 

ناراحت نباش دخترم ! خوب کاری کردی با خدای خودت خلوت کردی ، مطمئن باش فرشته های رحمت جوابت را بزودی می آورند ! دستان پر عاطفه و محبت مادر را که از هزاران فرشته برایم عزیزتر بود فشردم و روی صورتم گذاشتم و با تعجب گفتم : مگر ممکنه ؟ به این زودی ؟ 

مادر گفت : وقتی تو مشغول راز و نیاز بودی من هم قرآن می خواندم . اتفاقا ترجمه آیات ، ماجرای ازدواج حضرت موسی علیه السلام بود آنگاه که پیامبر خدا یعنی حضرت شعیب به داماد آینده اش پیشنهاد داد یکی از دختران من را به همسری برگزین ! و من همان صفحه را به پدرت نشان دادم و گفتم : 

مگر ما پیرو قرآن نیستیم ؟ ببین ! در این آیات اولا پدر دختر ، خودش پیشنهاد ازدواج را می دهد و در ثانی نمی گوید دختر بزرگترم را انتخاب کن ، بلکه او را در انتخاب یکی از دخترانش آزاد می گذارد البته این ، پس از امتحان و آزمایش نمودن دیانت و اخلاق و رفتار حضرت موسی علیه السلام بود! 

با تعجب پرسیدم : خب ! بعدش چی شد ؟ مادر که بخوبی حال و روحیه من را درک می کرد گفت : 

خب بعدش هم پدرت متوجه اشتباهش شد مخصوصا وقتی که من برایش از خوبیها و دینداری و اخلاق و رفتار آقا محسن گفتم و اینکه همه تحقیقات مان هم انجام داده ایم! 

چیزی نگذشت که تصویر ماندگار آغاز زندگی دلنشین و مشترک من و آقا محسن در آئینه زندگیمان نقش بست ! با جوانی که گرچه بضاعت مالی ناچیزی داشت و مهریه مان اندک اما ، سراپا ادب و تربیت و رفتار انسانی و اسلامی بود و سرمایه مان عشق و محبت ! 

عشق و محبتی که از مادری بهشتی ! آموخته بودم و هم او بود که این حدیث را برایم معنا کرد که دعای پدر و مادر از موانع استجابت دعا می گذرد! 

آری مادر فرشته ای است که دعایش ، بقولی گره های کور زندگی را باز می کند ( حتی اگر در قید حیات نباشد ) و اینگونه بود که مادر بهشتی من ، فرشته نجاتم شد و دعایم را آسمانی کرد . 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:52:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بادکنک‌های رنگی را دوست ندارم! ...

#تولیدی 

#به_قلم_خودم 

#یادداشتهای_مادری 

#فمنیسم 

من یک بادکنک کوچک داشتم که با آن بازی می کردم و سرگرم می شدم ! بادکنک من رنگ زیبایی داشت ، اما یک روز باد آن را با خود به روی شاخه درختی برد ، تیغ درخت بادکنکم را ، سوراخ کرد . دیگر من بادکنک رنگی نداشتم! 

🔵 🔴 🔵 🔴 🔵 🔴 🔵 🔴 

مادر بزرگم می گفت : فرزندم ! دل به چیزهای بی اصل و ریشه مبند که روزی از دست خواهی داد ! 

راست می گفت ، دل نهادن در گرو چیزهای بی ارزش هم خودمان را تحقیر می کند و هم ، دستانمان همیشه خالی است! 

⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ 

یک روز از مادر بزرگ پرسیدم : چه چیزی در این جهان ماندگار است ؟ و او گفت :عشق و محبت ! گفتم مادر : کدام عشق و محبت ؟! گفت : 

عشقی که رنگی و توخالی نباشد وگرنه با یک تلنگر می شکند و فرو می ریزد! 

🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 🔶 

آن روز از حرفهای مادر بزرگ سردرنیاوردم ولی بعدها که فهمیده تر شدم ، دانستم منظورش از عشق های رنگی و توخالی ، دوستی های بادکنکی است که با یک اشاره ، وا می رود و می ترکد! 

        

من دیگر بادکنک های رنگی را دوست ندارم ! ولی به جای آن عشقی انتخاب کرده ام که نه محبتش توخالی است و نه رنگ می بازد ! عشق من ! و محبت من ! مادری عزیز و مهربان است که چون خورشید گرمابخش وجودم است و هرگز مرا در نگرانی ها ، رها نمی کند و تنها نمی گذارد! 

🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 🍀 

من هم می خواهم وقتی بزرگ شدم برای کودکم ! عشق واقعی و #بهشت_مادری بسازم نه دنیای رنگی بی خاصیت و بی فایده ! من هم مثل مادر ، کودکم را دوست دارم و او را برای بهشتی عاشقانه ! تربیت می کنم! 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بگذارید زندگی کنم! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

نگاهی به عروسک های اطرافم می اندازم که نه احساسی دارند و نه توانایی سخن گفتنی 

دفتر خاطرات زندگی ام را مرور می کنم و به یاد لجبازی هایم در برابر دلسوزی های مادر خودم و مسعود می افتم . از آنها اصرار و از من انکار 

بگذارید زندگی کنم ! من خوشی و زیبایی ام را فدای بچه نمی کنم !؟ آنهم در این شرایط که بسیاری از دوستان و هم سن و سالان من ، یا سفر خارجند و یا هزار جور برنامه برای نشاط روحی شان دارند از جشن تولدها گرفته تا گشت و گذار در مراکز خرید و پوشیدن لباس های آنچنانی !

بعضی از دوستانم برای خودشان مشاور خصوصی تناسب اندام داشتند و حتی غذا خوردن شان تحت نظر کارشناسان اروپایی !!؟؟ بود . 

حتی دوستانی داشتم که اوقات فراغت شان را با حیواناتی مثل سگ و گربه و …می گذراندند !

یادآوری خاطرات دورانی که همه نقاب های رنگی الا همسر و فرزند مهم بودند قلبم را می سوزاند 

نقش و نگارهای فریبنده ای که تنهایی زجر آور پایان خط را ، از یادم برده بود و ندامت و حسرت ، توشه فرجام کارمان بود 

صدایی مهربان همراه با یک فنجان چای گرم ، از دنیای تلخ گذشته رهایم کرد :

آرزو جان ! یک نگاه به چهره افسرده و چروکیده ات بینداز ! با غم و غصه که راه به جایی نمی بری . من کمکت می کنم که خاطرات گذشته را بنویسی و تجربه هایت را در اختیار آنان که اول راهند و مثل تو می اندیشند قرار دهی ، شاید با این کار بتوانی این رنج بی پایان را خاتمه دهی . راستی ! عنوانش باشد : آرزویی که فنا شد! 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  انگشتری مریم جون! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

عاشق انگشتری بود که زینت بخش دستانش بود و آبروی ! دورهمی هایش 

آخرین توصیه دکتر به زهرا ، تعیین مهلت یک ساله بود 

مریم در حالی که انگشترش را می چرخاند ، نیم نگاهی به پیام زهرا کرد : 

محمد می گوید : 

عمل کردن و بچه دار شدن را بی خیال شو چون هزینه اش بالاست 

مریم به یاد هدیه مادر مرحومش در مراسم عقدکنان افتاد . شاید مهر مادری را ، در قاب یادگاریش می دید .

ذهنش جرقه ای زد :

جبران لطف مادر با کمک به چشیدن طعم گوارای مادری به آرزومندی دیگر !

صد دله بودن را رها کرد و یک دله شد و یاد مادر را جاودانه کرد !

جالب بود ! هزینه عمل با پرداختی جواهر فروش ، هم تراز بود .

پول را که به حساب زهرا واریز کرد یادش به حرفهای ” آقا ” افتاد : باید به افراد نابارور در تأمین هزینه ، کمک کنند .

باورش نمی شد که یادگاری مادر ، تبدیل به بهشتی دیگر برای فرشته ای عاشق شده باشد .

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  افسون! ...

چای را می‌ریزم. خسته هستم.صدای هورتی سرکشیدن چای، نگاه همسر و بچه‌ها را به دهانم می‌دوزد. سحر چشم غره‌ای می‌رود، از این اداها‌‌ بدش می‌آید. اهمیتی نمی‌دهم.

صدای زنگ در حواسم را از کتابِ روبرویم پرت می‌کند. این وقت شب یعنی کیه؟ همسرم مسعود با عجله گوشی را برمی‌دارد، تصویر مبهم زنی از روی صفحه پیداست. 

نگاهم دوخته شده به عقربه های ساعت که عدد هشت را دور می‌زنند. 

مرضیه چمدان به دست و با چشمان خیس وارد می‌شود. نوید خواب آلود سرش روی دوش مسعود است. سرم گیج می‌رود، خدای من! باز هم دعوا؟ 

آخه این دختر روانی چی از جان بچه من می‌خواهد؟

طفلک مرضیه! سنگ صبور همه! چرا باید به خاطر رفتار افسون به این روز بیفتد. همان دختری که بقول خودش، زن باید آزاد باشد نه کلفت مرد!؟

افسونِ با آن دک‌ و پُز و با آن شغل نان و آبدار کاشت ناخن و رفقای سگ بازی مثل خودش. واقعا مرضیه حق داشت. سعید از همان اول هم رو‌‌ راست نبود و چنگی به دل نمی‌زد.من و مسعود گول ظاهر خوردیم و آشنایی دوستانه!

او دلش بین زندگی و قر‌ و فر‌ های دوستان افسون دست و پا می‌زد. بیچاره مرضیه!؟

مسعود که خونش به جوش آمده داد زد:دیگر تمام است! لرزیدم! اما نوید چه؟ او که گناهی ندارد، دارد؟

کاش روز اول که سعید زندگی با خواهرش را شرط عقد قرار داد، بیشتر فکر می‌کردم!

یعنی:

افسون تا این حد روی رفتار سعید نفوذ دارد؟ بیچاره مادرش! دق کرد. اما این دختره آدم نشد که نشد.

دوباره صدای هورت‌ سرکشیدن چای و توجه اطرافیان. ولی این بار نگاه پرسشگر نوید و چشمان تب دار مرضیه من را می‌پاید.

تنها یک راه حل! یا زندگی در محله خودمان یا جدایی!  نظر مسعود است.

 سعید مدتهاست افسونِ!! دست و دلبازی آن دختر لاابالی شده  و رفقای بدتر از خودش.

خود‌کرده را تدبیر نیست! باید بیشتر سعید را می‌شناختیم، افسوس! مرضیه گول چرب زبانی‌اش و ما فریب ظاهر اراسته‌اش!؟

فنجانم را باید بردارم. آرام نیستم. نگاه معصومانه نوید، اشک‌های نهانی مرضیه. نگرانی مسعود و صدای شکستن بندهای چینی دلم!

مدتهاست در خانه، چای را هورتی سر نمی‌کشم. شاید مژده از این رفتارم راحت شده. اما چشم‌های نگران مرضیه من را می‌پاید. نه برای چای خوردنم بلکه برای قهوه تلخی که به کامش ریختیم.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پیام عجیب روشنک! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

یک بار دیگر جلو آینه تصویر خودم را بررسی کردم تا مطمئن شوم چیزی از آرایشهای صورت و لباس و بدلیجات را فراموش نکرده ام. تقریبا آماده بودم که، پیام روشنک را دریافت کردم:

یلدا جون! عجله کن، خیابان…منتظرت ایستاده ام.

از ماشین آرش که راننده خصوصی گروه ما بود و تحت امر زری جون، پیاده شدم. زری سرگروه ما بود که بقول معروف با کله گنده ها می پرید و وضع مالی اش توپ توپ بود و هر کس می خواست با او کار کند اولین شرطش، چشم گفتن بی چون و چرا بود.

سر قرار رسیدم اگر هر آدم دیگری غیر از من که روشنک را در قیافه اصلی اش دیده بود، او را می دید گمان می کردصورتی که پر از جوش و آثار سوختگی دوران کودکیش بود، همین خانم بزک کرده هفتاد قلم آرایش است که می بیند! او آنقدر روی چهره اش کار کرده بود که، در نگاه اول شک کردم خودش باشد. با آن ناخنهایی که جدیدا در آرایشگاه های مدرن آنتالیا کاشته بود و هر کدام را رنگی خاص زده بود، حسابی عوض شده بود. سلام و احوالپرسی بی روح و نشاطش، نشان می داد که، حال و روزش از من بدتر نباشد بهتر نیست!

هر روز مجبور بودم برای چندر غاز پول گدایی از دست زری معتاد و هرزه، خیابان ها را با شادی مصنوعی و مسخره ای، طی کنم و به اصطلاح مد روز را معرفی کنم.

دلم به حال دخترهایی که با دیدن ما، دهانشان آب می افتاد و خود را عقب مانده، تصور می کردند ریش می شد.

آنها گمان می کردند روشنک ها و یلداها یی که مثل عروسک خیمه شب بازی و یا بهتر بگویم مثل یک رباط از بیرون از وجود خویش کنترل می شوند، و یک مشت لوازم آرایشی تاریخ گذشته غرب را خرجشان نموده و در مقابل، حیا و نجابتشان را، غارت کرده اند، واقعا آدم های خوشبختی هستند! 

آنها چه می دانستند که این یلدای قد و بالا مانکن و به روز، یک دختر سیاه بختی است که در دو ازدواج شکست خورده و فرزندانش را به دستور فرمانده معتاد و پول پرستش، در کنار خیابان رها کرده و عشق مادری را به زباله دانی انداخته است!؟

بیچاره آن دختری که تازه به سن بلوغ پا گذاشته و در حالی که به من اشاره می کند، چادر مادرش را می کشد و با شوق می گوید: مامان! تو رو خدا برای من از این النگوها بخر.

آهی کشیدم و پدر بی غیرتم را نفرین کردم که از آن روزی که به دنبال هوسرانی های خودش، من و مادرم را به نوچه های زری فروخت و ما را طعمه طمع های این عفریته کرد، آوارگی و دربدری ما شروع شد.

ای کاش همان روز مرده بودم و طلاق و ازدواج مجدد و اجباری مادرم، به دستور زری و بالا دستهایش را نمی دیدم!!

از خودم متنفر بودم ولی چون معتاد به شیشه بودم، مجبور بودم ظلم و ستم های امثال زری را تحمل کنم.

و حالا! فکر می کردم آب از سرم گذشته است و راه چاره ای نیست، و دلیلش هم این بود که، زری به محض آنکه نیروهایش را حسابی غرق در اعتیاد می کرد، برای اینکه از شر مخارجشان راحت شود، آنها را به حال خود رها می کرد و طعمه های جدید و تازه تری را شکار می کرد و….

عقده انتقام از زری و امثال او، که نانشان از بی آبرویی ما و بیچاره تر از ما تامین می شد و خودشان سرگرم عیش و نوش و سفرهای خارج و…بودند، هیچگاه من را رها نمی کرد اما، من کجا و زهر چشم از زری گرفتن کجا؟!

او گرچه خودش بیشتر از همه ما، در این باتلاق کثیف غرق شده بود ولی چون، در خوش خدمتی و بی حیایی کم نظیر بود، گویا نورچشمی اربابان نامرد و بی غیرت، به حساب می آمد و بقول معروف یک سر و گردن از بقیه جیره خوارها پیشتازتر بود.

چند سالی گذشت و یک روز صبح که وضع روحی بسیار بدی داشتم و آماده رفتن سر قرار، برای گرفتن سهمیه شیشه بودم با دریافت این پیام سر جایم میخکوب شدم:

زری هستم. ماموریت شما تمام. شماره من تغییر کرده، روشنک هم برای همیشه از ایران به…میرود.

خدای من! خودم را در آستانه مرگ می دیدم. مغزم کار نمی کرد، از شدت ناراحتی و عصبانیت، با لنگه کفشهایی که هر روز با قدم زدن با آن، همنوعان ام را بدبخت و بیچاره می کردم، میز آرایشم را خرد کردم و همه بدلیجات و زیورآلات را در سطل زباله ریختم اما چه فایده؟!

دیگر هیچ چیز برای باختن نداشتم فقط از اعماق قلبم که، شاید به اندازه ذره ای حس وطن دوستی در آن بود، تبلت ام را از کیفم بیرون آوردم و ماجرای زندگیم را شاید در آخرین لحظات زندگیم، از اول تا پایانی نامعلوم نوشتم و در تمام شبکه های مجازی و اول از همه در صدر صفحه اینستا گذاشتم، و این تنها کاری بود که توانستم با انجام آن، ذره ای از عقده های حقارتی را که در دل نسبت به زری و امثال او داشتم، به تصویر بکشم و با آگاه نمودن حتی یک نفر هم که شده، از آنها انتقام بگیرم.

یک نفری که، شاید زمانی صفحه من را می خواند که، دیگر یلدایی در این دنیای فریبنده و زودگذر وجود ندارد؟؟؟!!!

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شلوارهای زخمی! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

صدای سمفونی را کاملا از نزدیک می شنوم که می گوید : با هر زخم ، چشم ها را از آسمان به زمین می دوزیم !!! 

نگاه های زهر آلود ، حوالی دلم را مسموم کرده است ! به سختی نفس می کشم مثل جانبازان شیمیائی! 

🚫 پاره های گناه به پایه های نگاه اصابت کرده و ترکش اش باعث زخمی شدن پاهایی شده که رفتن را فراموش کرده و خاموشی را برگزیده اند 🚫 

🔴 از ما گفتن بود ! با این شلوار های زخمی به جایی نمی رسید ، عمار بودن به ابصار خط بین است نه شلوار نخ_چین !!! 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آرامش ...

باور عوام بر این است که رضایتمندی وابسته به ابزار است، مثلاً ثروت، شهرت، تحصیلات و. ..گزاره های این باور سطحی هستند، در حالی که رضایتمندی آرامش درونی با وجود طوفان حوادث زندگی است، ممکن است من انسان ثروتمندی باشم اما برای حفظ ثروت خود همواره در تب وتاب باشم و در نهایت از همان ثروت برای درمانِ بیماری های ناشی از همان تب و تاب استفاده کنم، ممکن است من، انسان مشهوری باشم امّا همین شهرت آرامش را از من برباید، ممکن است من انسان تحصیلکرده ای باشم، اما مهارت زیستن صحیح را نیاموخته باشم؛ چون تحصیلاتم عاری از معرفت است؛ همۀ این مثال ها آرامش را از من دور می کند و میزان رضایتمندی از زندگی را کاهش می دهد. نقطۀ آغاز کسب رضایتمندی در زندگی از تعامل شایسته با خالق یکتا شروع می شود، که امام سجّاد(ع) طلایه دار این ارتباط ربّانی است. اگر انسان به فقر ذاتی خود در پیشگاه الهی پی ببرد و کبر و ریا را از خود دور کند، کبریایی می شود و راه رسیدن به این مهم خواستن مدام از خالق متعال است.

اسماعیل احسان‌پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پائین‌ترین آمار طلاق مربوط به حوزویان! ...

معاون فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خواهران آموزش و فرهنگ سازی در موضوع خانواده در میان طلاب را تأثیرگذار بر فرهنگ جامعه دانست و گفت: اگر ما طلابی تربیت کنیم که متخلق به حسن خلق و مهارتهای ارتباط مؤثر باشند جامعه بزرگی خواهیم داشت که در آن درصد ازدواج بالا، آمار طلاق پایین و زمینه‌ساز تربیت فرزندان صالح فراهم خواهد بود.

ظهیری ادامه داد: پیشرفت و سلامت جامعه حوزویان در مسائل مربوط به خانواده سبب می‌شود این امر به جامعه تسری پیدا کند، حوزویان هم از جهت تبلیغی و هم از لحاظ الگوسازی می‌توانند در جامعه اثرگذار باشند.

وی با استناد به آمارهای ارائه شده پایین‌ترین آمار طلاق در کشور را مربوط به خانواده حوزویان دانست و عنوان کرد: مشکل بالا رفتن سن ازدواج، افزایش آمار طلاق و کاهش ازدواج متأسفانه در ۲۸ استانی که ما در آن اداره مدارس را بر عهده داریم فراگیر شده است، اما در عین حال همین آمارها در رابطه با مدارس علمیه به صورت حداقلی است.




«خبرگزاری مهر»

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  فقط باید از خدا کمک خواست! ...

💫 ویژه ایام مبارک ماه رجب👈‌

🔻حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در ابتدای یکی از جلسات درس خارج فقه با اشاره به فرصت ماه رجب و لزوم دعا و درخواست از خداوند متعال، به شرح یک حدیثی قدسی پرداختند.

🔹️سند طولانیِ شریفِ زرّین و نورانی این حدیث، میرسد به اینجا که خدای متعال خطاب میکند به امثال بنده و شما که این را بدانید، اگر هدایت الهی نباشد، کمک الهی نباشد و دل شما را، ذهن شما را به ‌سمت حقیقت گرایش ندهد و کمک نکند، همه‌ی شما در گمراهی باقی خواهید ماند. 

🔹️‌باید طلب هدایت از پروردگار باشد و از خدا هدایت بخواهیم؛ اگر لحظه‌ای هدایت الهی سلب بشود، ممکن است پایمان را کج بگذاریم، ممکن است زاویه پیدا کنیم، ممکن است گمراه بشویم، ممکن است گاهی ۱۸۰ درجه عوض بشویم‌‌؛ کمااینکه می‌بینید که از این قبیل هست؛ هدایت الهی مانع از این گمراهی‌هاست.

مدیریت حوزه علمیه خواهران استان قم

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:09:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چشم چرانی ...

چشم چرانی

از جمله آسیب‌های فردی سبک زندگی که انسان را به سمت و سوی فساد و تباهی سوق می‌دهد، شیوه نادرست رفتار میان زن و مرد است. یکی از این مسائل در حوزه روابط میان زن و مرد دوری از نامحرم و نگاه نکردن به آنان است؛ از این رو چشم بستن از نامحرمان به عنوان یکی از واجبات الهی در قرآن مطرح شده است. خداوند در آیات ۳۰ و ۳۱ سوره نور از مردان و زنان خواسته از چشم چرانی پرهیز کنند. خداوند خطاب به پیامبر (ص) می‌فرماید: «به مؤمنان بگو چشم‌های خود را {از نگاه به نامحرمان} فرو گیرند و عفاف خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه‌تر است؛ خداوند از آنچه انجام می‌دهید، آگاه است و به زنان با ایمان بگو چشم‌های خود را {از نگاه هوس آلود} فروگیرند….».


فروبستن چشم از نگاه به مردان و زنان نامحرم می‌تواند انسان را از بسیاری از آفت ها پاک کند و طهارت نفس و پاکی او را تضمین نماید. رسول خدا (ص) فرمود: «نگاه به {نامحرم} یکی از تیرهای زهرآلود شیطان است؛ هر کس از ترس خدا آن را ترک نماید، خداوند ایمانی به او عطا فرماید که شیرینی آن را در دل خویش بیابد».


همچنین رسول خدا (ص) فرموده: «از نگاه‌های زیادی و بی فایده بپرهیزید؛ زیرا که تخم هوس را {در دل} می پاشد و موجب غفلت می شود». امام علی (ع) نیز می‌فرماید: «هر کس {در برابر گناه} چشم خود را فرو بندد، دلش را آسوده گرداند». 




«آسیب شناسی سبک زندگی فردی بر اساس آموزه‌های قرآن و اهل بیت» اثر حجت الاسلام محمد سحرخوان

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اینطوری دعا کنیم! ...

اللهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ وَ صِدْقَ النِّیَّةِ وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ وَ أَکْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِکْمَةِ وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ وَ طَهِّرْ بُطُونَنَا مِنَ الْحَرَامِ وَ الشُّبْهَةِ وَ اکْفُفْ أَیْدِیَنَا عَنِ الظُّلْمِ وَ السِّرْقَةِ وَ اغْضُضْ أَبْصَارَنَا عَنِ الْفُجُورِ وَ الْخِیَانَةِ وَ اسْدُدْ أَسْمَاعَنَا عَنِ اللَّغْوِ وَ الْغِیبَةِ وَ تَفَضَّلْ عَلَى عُلَمَائِنَا بِالزُّهْدِ وَ النَّصِیحَةِ وَ عَلَى الْمُتَعَلِّمِینَ بِالْجُهْدِ وَ الرَّغْبَةِ وَ عَلَى الْمُسْتَمِعِینَ بِالاتِّبَاعِ وَ الْمَوْعِظَةِ وَ عَلَى مَرْضَى الْمُسْلِمِینَ بِالشِّفَاءِ وَ الرَّاحَةِ وَ عَلَى مَوْتَاهُمْ بِالرَّأْفَةِ وَ الرَّحْمَةِ،

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1402-10-28] [ 09:02:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کیفیت نماز لیلة الرغائب ...

🔹 اوّلین پنجشنبه ماه رجب را را روزه گرفته

🔹دوازده رکعت (۶ نماز دورکعتی) بین مغرب و عشاء  بجا آورد: در هر رکعت بعد از سورۀ حمد، 3مرتبۀ سورۀ «قدر» و ۱۲ مرتبه سورۀ «توحید» را بخواند؛

🔹بعد از آخرین نماز، ۷۰ مرتبه بگوید: « اللّهُمَّ صَلِّ عَلى‏ مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الأُمّيِّ وَ عَلى‏ آلِهِ»

🔹سپس به سجده رفته و ۷۰ مرتبه بگوید: « سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ»

🔹آنگاه از سجده برخاسته و ۷۰ مرتبه بگوید: « رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيُّ الاعْظَمُ»

🔹دوباره به سجده رفته و ۷۰ مرتبه بگوید: « سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلائِكَةِ وَ الرُّوحِ»

🔹در همان حال سجده حاجت خود را از خداوند مسألت نماید.

📚«الإقبال بالأعمال الحسنة» ج ۳ ص ۱۸۵

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تفاوت دروغ با حقیقت! ...

حقیقت مثل جراحیه

درد داره ولی درمان میکنه

ولی دروغ مثل یه قرص مسکّنه

یه زمان کوتاهی آرومت میکنه

ولی عوارض جانبیش 

تا ابد همراهت میمونه…

@Dastan

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مردم چند دسته‌اند؟ ...

🔻بدان که مردم سه دسته‌اند: 

1️⃣ بعضی چون غذا هستند که وجودشان برای ما لازم است؛ 

2️⃣ بعضی چون دارو هستند که فقط گاهی به آن‌ها نیاز داریم؛ 

3️⃣ و برخی مانند بیماری هستند که ما هرگز به آن‌ها نیاز نداریم ولیکن گاهی گرفتارشان می‌شویم که در چنین هنگامی باید صبر و تحمل داشته باشیم تا به سلامت از دست آن‌ها رها شویم. 

@Dastan

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  راز دیر آمدن شیخ برای تدریس! ...

مدتی بود که شیخ دیرتر از همیشه برای تدریس حاضر می‌شد. برای همه عجیب بود، سابقه نداشته که شیخ الفقهاء و المجتهدین در کارش بی‌نظمی باشد او برای لحظه لحظه وقت خود و شاگردانش ارزش قائل بود و همیشه با دقت نظر و نظم خاصی کار تدریس را انجام می‌داد.

تا اینکه:

عده‌ای از طلاب تصمیم گرفتند علت ماجرای دیر آمدن استاد را بدانند. چند نفری برنامه‌های استاد خود را دنبال کردند بلکه به نتیجه برسند.

با تعجب مشاهده کردند که ایشان قبل از ورود به جلسه درس به یک طلبه جوان تازه وارد درس مقدماتی می‌دهد! نزد استاد رفته و علت را جویا شده و شیخ در جواب فرمودند:

این جوان طلبه نزد من آمده و گفته: به هر کس مراجعه می‌کنم و می‌گویم من دوست دارم طلبه شوم و نیاز به آموزش مقدمات دارم هیچکس راضی نمی‌شود به من درس بدهد و من (شیخ انصاری) به او گفتم:

خودم هر روز قبل از جلسه تدریس به شما آموزش می‌دهم.

و این بود راز دیر آمدن شیخ اعظم (رحمت‌الله‌علیه) به کلاس درس و نشانی از بزرگواری و تواضع و اخلاص آن عالِم بی‌بدیل که همه کارها و امور زندگیش فقط برای رضای خدا بود و بس.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:24:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اهمیت نماز جمعه ...

#تولیدی

#به_‌قلم_خودم

تعابیر زیادی در باره اهمیت #نماز #جمعه بیان شده و مهمتر از همه آنکه، سوره‌ای از قرآن کریم به نام جمعه و آیاتی نیز در باره اهمیت این عبادت اجتماعی و سیاسی و فرهنگی ذکر شده که همگی نشانه مهم بودنِ جایگاه این ارزش معنوی در اسلام و ملت مسلمان است.

به عبارتی نماز جمعه حج مساکین شمرده شده زیرا:

هر هفته دلهایی پاک و سرشار از عشق به ظهور، با همنوایی و همدلی در همایشی خیره کننده به نام نماز جمعه گرد هم می آیند و با تحلیلی همه جانبه که از سوی خطیبان آگاه و بابصیرت که در اصل نماینده ولی فقیه به شمار می‌روند، بینش مذهبی و بصیرت سیاسی و دینی خود را محک زده و بر سطح آگاهی و بیداری سیاسی و اجتماعی خود می‌افزایند.

نماز جمعه پایگاهی است که در یک تشکل معنوی و به دور از هرگونه دنیا طلبی، مهم‌ترین مسائل و مشکلات مردم مسلمان مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته و راه حلهای کاربردی در قالب بصیرت دینی به نمازگزاران ارائه می‌شود.

در نماز جمعه، مومنین با حضور در یک دیدار جمعی نه تنها خود را در صحنه حوادث و مشکلات تنها نمی‌بینند بلکه، از بسیاری راهکارهای سودمند و موثر در جهت حل گرفتاریها و مصائب فراگیر بهره می‌جویند. معضلاتی چون جنگ نظامی یا فرهنگی یا توطئه‌های سیاسی دشمن و یا بحرانهای اجتماعی و اقتصادی مانند تحریم، تورم، گرانی و یا حتی شیوع امراض جهانی مانند #کرونا و یا تهدیدها و تحریم ها و نظایر آن.

لذا نقش خطیب جمعه به منزله سکاندار کشتی است که با مهارت معنوی و علم و بصیرت و تجربه خود، راه را از چاه می‌شناسد و مردم را به سمت و سوی سبک زندگی اسلامی راهنمایی و هدایت می‌کند.

مقام معظم رهبری تعبیر #قرارگاه را برای این عبادت سیاسی اجتماعی بکار می‌برند. به عبارتی هرگاه جامعه اسلامی به مقاومت و همدلی و همکاری و دفاع و ایستادگی نیاز داشته باشد، این سنگر نماز جمعه است که مانند یک قرارگاه فرماندهی می کند و به سپاهیان خود راهکار مطلوب را ارائه می‌دهد. 

شرکت در نماز جمعه علاوه بر اجر معنوی بالا و اقامه نماز به صورت جمعی و نمایش یکی از برترین پایگاه‌های وحدت در نظام اسلامی، باعث نزدیکی دلهای مومنین و نشاط و سرزندگی آنان در این همایش عظیم هفتگی است که، قلب‌های عاشقِ معبود را به همدیگر، پیوند عرفانی و معنوی زده و زمینه ظهور و تجلی انوار مهدویت را بر دلهای مالامال از شوق و دیانت مومنین، فراهم می‌سازد.

بیائیم با اهمیت دادن به این عمل مهم عبادی سیاسی، قدمی هر چند کوچک در اجتماع عظیم انتظار برداریم و نام خود را در لوح منتظران و خادمان حقیقی و همیشه در صحنه انقلاب اسلامی ثبت کنیم.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا گوشت خوک حرام است؟ ...

خوک جسد و مردار گندیده میخورد حتی اگر مردار پدرش باشد.

خوک همه چیز میخورد حتی ادرار و مدفوع خود و دیگر حیوانات

مقدار سم کشنده در گوشت خوک 30 برابر گوشت گوسفند است.

خوک عرق نمی کند ،پوست خوک اسفنجی است بە همین دلیل تمام کثیفی ها را جذب خود میکند این خود فاجعە است.

برای هضم کردن گوشت گوسفند به(٦-9)ساعت زمان نیاز است و جگر انسان برای جذب کردن مقدار کمی از سم زمان زیادی نیاز دارد؛ اما برای هضم گوشت خوک به(1-2) ساعت زمان نیاز است به همین دلیل جگر پوشیده و مملو از آن سم کشنده خواهد شد.

جنس نر خوک با هر حیوان دیگری جفت می شود حتی اگر جفتش هم نر باشد به همین دلیل خوک منبع بسیاری از بیماری هاست.

3ساعت بعد از کشتن خوک کِرم از بدنش خارج میشود ..

نوعی کِرم در گوشت خوک موجود است کەنە با پختن نە سرخ کردن(برشتە) از بین نمی رود.

پختن گوشت خوک نیاز بە 6ساعت زمان دارد گوشت خوک قابل سرخ کردن نیست زیرا کم کم آب میشود تا چیزی از آن باقی نمی ماند (مانند گوشت انسان)

در سر خوک خون لختە زیادی جمع شدە است چون خوک تنها حیوانی است کە نمی تواند سرش رابە طرف بالا بلند کند.

کرک و موی خوک جز با سوزاندن از بین نمی رود.

خوک هرگز چیزی را که می خورد بو نمی کند بلکە اگر خوراکش پاک هم باشد قبل از خوردن آب دهان و بینی اش را به آن می مالد.

کسانی که سازننده تاتو هستن اول روی پوست خوک آن را تست میکنند.

کانال رسمی مرکز طب تبریزیان 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:52:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آقا! آخر این درسها چیست؟ ...

✍ جوانی در محضر مبارک پیامبر اکرم(ص) حاضر شد و از ایشان درخواست موعظه کرد. رسول خدا(ص) فرمود: آیا به گفتارم عمل خواهی کرد؟ جوان پاسخ داد: آری؛ آمده‌ام تا بیاموزم و عمل کنم… و این گفت‌وگو، سه بار تکرار شد. آن‌گاه پیامبر باز فرمود: 

✨«اِذا هَمَمْتَ بِأَمْرٍ فَتَدَبَّرْ عاقِبَتَه؛هر گاه خواستی کاری انجام دهی، نخست درباره‌ی عاقبتش بیندیش». 

🔖 (محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج 68، ص 342)

هرکه اول بنگرد پایان کار!

اندر آخر، او نگردد شرمسار!

💠عاقبت‌اندیشی، هم در کارهای فردی و رفتارهای خصوصی و هم در برنامه‌های اجتماعی برای مدیران و برنامه‌ریزانِ ضرورت دارد. در گزینش یک راه طولانی نیز گزیری از این مهم نیست.

🔆 روزی در یکی از خیابان‌های قم، یکی از طلاب ـ در کسوت روحانیت ـ در حالی که «رسائل و مکاسب» در دستش بود، از من پرسید:

ـ آقا! آخر این درس‌ها چیست و عاقبت، چه می‌شود؟

گفتم:

ـ پرسش خوبی است؛ امّا ای کاش همان روزهای نخست، از خودت و افراد دانا می‌پرسیدی و به پاسخ دست می‌یافتی؛ آن‌گاه قطعاً بهتر و جدّی‌تر درس می‌خواندی؛ زیرا هدف برایت مشخص بود.

 اهداف و آداب طلبگی؛ اصغر قائمی، ص ۹۰

🔻 کانال مهارت‌های تبلیغی (منبر)

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:48:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پنج حسرت بزرگ سالمندان! ...

ﻳﮏ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺍﺳﺘﺮﺍﻟﻴﺎﻳﻲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻝ ﺗﺤﻘﻴﻘﺎﺗﺶ در خانه هاى سالمندان، ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺣﺴﺮﺗﻬﺎﻱ ﺁﺩﻣﻬﺎﻱ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺮﮒ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ 5 ﺣﺴﺮﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻴﻦ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻣﺸﺘﺮﮎ ﺑﻮﺩﻩ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.

ﻧﺨﺴﺘﻴﻦ ﺣﺴﺮﺕ: ﮐﺎﺵ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺤﺒﺖ ﻣﻰ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺨﺼﻮﺻﺎ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻡ.

ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﻡ:ﮐﺎﺵ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﮐﺎﺭ ﻧﻤﻲ ﮐﺮﺩﻡ.

ﺣﺴﺮﺕ ﺳﻮﻡ:ﮐﺎﺵ ﺷﺠﺎﻋﺘﺶ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﻢ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺻﺪﺍﻱ ﺑﻠﻨﺪ ﺑﮕویم.

ﺣﺴﺮﺕ ﭼﻬﺎﺭﻡ:ﮐﺎﺵ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﻫﺎﻳﻢ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺣﻔﻆ ﻣﻲ ﮐﺮﺩﻡ.

 ﺣﺴﺮﺕ ﭘﻨﺠﻢ:ﮐﺎﺵ ﺷﺎﺩﺗﺮ ﻣﻲ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﺑﻴﺸﺘﺮﻯ ﻣﻰ ﺧﻨﺪﻳﺪﻡ.

ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮐﺴﺎﻧﻰ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﺑﻔﺮﺳﺘﻴﺪ ﮐﻪ ﻗﺪﺭ تک تک ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﻯ ﺯﻧﺪﮔﻴﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺍﻧﻨﺪ.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:43:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مراسم دیدن سیسمونی!؟ ...

 از شرکت در مراسم بازدید و دیدن جهیزیه خودداری کنید و از اساس این نوع دعوت ها را توهین به شخصیت خودتان تلقی کنید. 

اصلا برایتان فرق نکند جهیزیه مربوط به چه عروس خانمی است؛ هر عروس خانمی! حتی از نزدیک ترین اقوام و عزیزترین دوستان تان.

دقت بفرمایید دوست و فامیل و آشنای شما و همان در و همسایه ی معروف، فقط برای چهار نفر مثل من و شما خودش و خانواده اش به سختی اقتصادی انداخته است تا پس از رویت تمام جزییات جهیزیه مورد تشویق شما و سایرین قرار بگیرد. همین! 

و اگر خواستگارهای متعددی بی دلیل رد می شوند به دلیل خجالت از همین بازدید کنندگان دو فامیل از جهیزیه محقر -بخوانید شرافتمندانه- است.

بگذارید این نوع مجالس را همان انسان هایی شرکت کنند که شبیه برخی زنان حقیر مکه ی قبل از بعثت هستند و مهم ترین صفت جاهلیت عربی یعنی تفاخر را در خود به وفور دارند همان هایی که وقیحانه ضعف های اقتصادی دیگران را به روی آنها می آورند و مدت ها در مورد نقائص مالی و معیشتی فقرای فامیل و آشنایان شان صحبت می کنند 

و در مقابلِ متمکنین و ثروتمندانِ مسرف و مترَف، غرق در حسرتی جانسوز و حسدی بی انتها لب به تملق باز می کنند.

این نوع مجالس احمقانه را به آنها بسپارید.

شما که خردمند و فرهیخته هستید در چنین برنامه هایی که اساسش چیزی جز تفاخر و چشم و هم چشمی نیست، شرکت نکنید.

تا مبادا این بازار عکاظ و این بورسِ تجمل و اسراف، مکارم اخلاق شما را خراب کند.

تصورش هم تحقیرآمیز است. 

مانند مراسم دیدن سیسمونی! 

یعنی مراسم دیدن از پوشک بچه! چقدر سخیف است چنین رسم هایی.

از خصوصی ترین وسایل یک عروس و داماد

از شخصی ترین جای خانه میروید دیدن کنید!

کشوهای کمد شخصی، کابینت ها!

لطفا کمی تفکر کنید

با براندازی این رسم های غلط کمک کنیم به فرهنگ ازدواج آسان.

ازدواجی که پدران و مادران از ترس نگاه دیگران 

و این گونه مجالس سخیف ازدواج فرزندانشان را به تاخیر می اندازند

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  برای افراد سالمند و چاق لباس هدیه نبرید! ...

1 . اگر کسی به خانه‌ی شما آمد و چیزی آورد، در حد معمول تشکر کنید. سپس آنرا از دید او خارج کنید. ( گذاشتن آن در دید نوعی بی ارزش قلمداد کردن آن است ) 

2 .اگر به منزل کسی برای غذا رفتید، به طور معمول تعریف و تشکر کنید و از زیاده‌روی در تعریف و تشکر پرهیز نمایید.

3. برای افراد سالمند و چاق، لباس هدیه نبرید.

4. تا حد ممکن از دادن پول به عنوان هدیه، خودداری کنید. مگرآن که، ذات آن هدیه، بر اساس پول باشد .مانند؛ پاتختی عروسی.

5 به دیگران چه در جمع و چه خصوصی، موارد بیماری یا مشکلات جسمانی آنها را گوشزد نکنید. مثلاً :فلانی تو که چربی خون داری، چرا این خوراکی را می‌خوری، یا مگر نمی‌دانی این خوراکی برای تو خوب نیست.

6. سرزده و بدون هماهنگی قبلی ،به خانه دیگران ،حتی نزدیک‌ترین افراد خودداری کنید، بحث بر سر آمادگی برای پذیرایی نیست. بلکه ممکن است در حالت ناخوشایند روحی یا جسمی باشند.

7. موبایل ،همه جا با افراد است، هنگام تماس با دیگران از او نپرسید؛ کجایی؟ مگر به همین منظور، تماس گرفته باشید.

8. اگر فردی حتی از اعضاء درجه یک خانواده، گوشی موبایل را جهت مشاهده یک مورد ،به شما داد، از برگ زدن صفحات موبایل او جداً خودداری فرمایید.

9. حریم شخصی دیگران را حتی اعضاء درجه یک خانواده؛ مثل همسر، خواهر و برادر و…. حتی کوچک‌تر، مثل فرزند را به شدت حفظ کنید و تحت هیچ شرایطی به خود اجازه شکستن آنرا ندهید، کمد شخصی، موبایل، جیب لباس، بسته بودن درب اتاق و… همه حریم شخصی و خصوصی افراد هستند که نباید ،شکسته شوند.

10.اگر فردی با شما،

درد دل کرد، از گفتن بدبختی بیشتر خود و دیگران، برای تسکین وی هرگز استفاده نکنید. او را نصیحت نکنید. راهکار برای او تعیین نکنید. مشکلات او را بی ارزش یا کم اهمیت جلوه ندهید. فقط و فقط به حرفهایش گوش داده و با او همدردی نمایید.

11. چنانچه شخصی از اعضاء خانواده خودش نزد شما شکایت و درددل کرد، با او در گفتن ایرادات آن شخص شریک نشوید.

و کنجکاوی بیشتر نکنید. هرگونه تأیید یا تکذیب شما، بعد از رفع ناراحتی طرف مقابل، به عنوان یک رنجش یا حتی کینه در دلش خواهد ماند.

12. از دیگران سوالاتی مانند دلیل ازدواج نکردن، بچه دار نشدن، نخریدن اسباب خانه، ماشین و… نکنید.

13. همه‌ی انسان‌ها دوست دارند به شرایط بهتری در کار و زندگی برسند، نیازی نیست ما از آنها دلایل عدم تعویض وسایل،ماشین، خانه، موقعیت شغلی و… را بپرسیم.

14. هرگز افراد دیگر را پیام رسان جملات ناراحتی و دلخوری از دیگران، نکنید. مثلاً از فرزند یا خواهر یا برادر یا دوست و… نخواهید به دیگر افراد آشنا ،اعتراض یا ناراحتی شما را برسانند.

15. در جمع، از صحبت کردن طولانی با تلفن، خودداری فرمایید.

16. چنانچه قصد برگزاری مهمانی با حضور چند خانواده را دارید، حتماً هنگام دعوت کردن، سایر افراد را معرفی کنید.

17. هرگز و هرگز ،دو فرد یا خانواده را که در قهر و دعوا و بحث و جدل به سر می‌برند. را برای آشتی دادن، به طور سرزده و بدون هماهنگی قبلی، وارد یک محیط نکنید.

18. قیمت هدیه و کادو رو هیچوقت سوال نکنید.

19. اگر هنگام صحبت با فردی، آن فرد از پاسخ دادن به سوال شما طفره رفت، یا خواهان تعویض گفتگو شد، اصرار بر رسیدن به جواب یا ادامه گفتگو نکنید .و اگر خودتان هم نخواستیدبه سوال یا گفتگو درباره موضوعی ادامه دهید، به صورت خاصی که طرف مقابل بفهمد، اجتناب کنید. اما هرگز در جواب، دروغ نگویید.

20. از گفتن خاطرات گذشته که بار منفی دارند، مثل یادآوری لکنت زبان یا شب ادراری یا .خرابکاری و… فرد در کودکی او، شدیدا پرهیز نمایید.

و درپایان بدانیم که “حریم شخصی"هیچ فردی را نشکنیم.و به این مورد خصوصی ،احترام بگذاریم.

ونتیجه این که؛ما باید برای مرهم نهادن بر زخم های جانکاه بشریت، همدردی و همدلی ،تلاش و کوشش نماییم.

واگر نوش ،نیستیم، نیش،نباشیم…

🌹

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  گام اول (زن مجازی) ...

🔸گام اول

مرد مجازی: سلام خواهرم

زن مجازی: سلام (هر چه باشد جواب سلام واجب است!)

مرد مجازی: خواهری من قصد مزاحمت ندارم. فقط به‌عنوان برادرتان درخواستی دارم.

زن مجازی: (باکمی تعلل و تأمل) خواهش می‌کنم، بفرمایید!

مرد مجازی: من رفتار شمارا در گروه‌ها  دیده‌ام. شما واقعاً خانم موقر و فهمیده‌ای هستید. من در فضای مجازی به دنبال کسی مثل شما هستم که مثل خواهرم مواظبم باشد و نگذارد در لغزشگاه‌ها دچار لغزش شوم! به راهنمایی شما در این فضای آلوده در برخورد با نامحرمان خیلی نیاز دارم!

زن مجازی: حرف عجیبی می‌زنید! چه نیازی هست که شما با یک نامحرم ارتباط آلوده داشته باشد تا از ارتباط‌های آلوده دیگر در امان بمانید؟

مرد مجازی: نه این‌طور قضاوت نکنید! من به دنبال آلودگی و هوس و این حرف‌ها نیستم. از وقار شما در برخورد با دیگران خوشم آمده. خانم‌های زیادی سعی کرده‌اند با من ارتباط برقرار کنند اما من خودم را از همه آلودگی‌ها نجات داده‌ام شکر خدا. به دنبال نقطه اتکایی برای فرار از وسوسه‌های فضای مجازی می‌گردم!

زن مجازی: ببخشید من معذورم. من قبل از اینکه غریقی را نجات بدهم خودم به ورطه نابودی کشیده می‌شوم. لطفاً پیام ندهید چون بلاک می‌کنم!

مرد مجازی: اجازه می‌دهید فقط پیام‌های مذهبی برای شما ارسال کنم؟

زن مجازی: اشکال ندارد. من استفاده می‌کنم. اما حق چت کردن ندارید چون پاسخ نمی‌دهم!

مرد مجازی: حتماً! حتماً!…
🔸گام دوم

مرد مجازی: ببخشید خواهر سؤالی دارم. شما متأهل هستید؟ چون جواب هیچ‌کدام از سؤالاتی که از شما می‌پرسم نمی‌دهید!

زن مجازی: بله. من متأهلم و همسرم از همه تعاملات من در این فضا خبر دارد.

مرد مجازی: من هم متأهل هستم.

زن مجازی: پس شما متأهل هستید؟ شرم‌آور است  که با وجودیکه متأهل هستید به دنبال زن‌های دیگر هستید. ولی من ترجیح می‌دهم همه انرژی و وقتم را برای همسرم صرف کنم.

مرد مجازی: شما دوباره برگشتید به پله اول! من که گفتم دنبال یک مشاور روحی هستم. چرا از کمک به من مضایقه می‌کنید؟

🔸گام سوم

مرد مجازی: آبجی لطفاً کمی درباره هدف زندگی برای من توضیح بدهید. من احساس پوچی می‌کنم…

و پاسخ زن مجازی…

مرد مجازی: خیلی عالی توضیح دادید. کسانی مثل شما حقیقتاً کمیاب‌اند. من قدردان شما هستم!

🔸گام چهارم:

مرد مجازی: خواهرم رفتارهای خانمم جدیداً کلافه کننده است. نمی‌دانم چطور باید با او رفتار کنم تا زندگی‌ام لذت‌بخش شود…شما که خانم هستید لطفاً من را راهنمایی کنید!

و پاسخ زن مجازی…

🔸گام پنجم:

مرد مجازی: ای‌کاش به خانمم تفهیم می‌کردم که مثل شما فکر کند، مثل شما صحبت کند و مثل شما رفتار کند…

و پاسخ زن مجازی درحالی‌که در دلش قند آب می‌شود…

🔸گام ششم…

🔸گام هفتم…

🔸گام هشتم…

….

🔸گام آخر:

اکنون دیگر زن، یک هویت مجازی نیست. واقعیتی است ویرانه که در کنجی نشسته و با حسرت تمام به خرابه‌های زندگی‌اش نگاه می‌کند؛ و هرازگاهی قطره اشکی، صورتش را خیس می‌کند…

🔸 همه لحظات شاد زندگی او و همسرش از مقابل چشمان خیسش رژه می‌روند اما دیگر کار از کار از گذشته است…

🔸سرمایه‌های بزرگی را به خاطر چیزی ازدست‌داده است که واقعیتی جز گناه و خیانت و دروغ نداشته است…

پ.ن.

 و هرروز این داستان‌های واقعی تکرار خواهد شد اگر یقین نداشته باشم که شیطان گام‌به‌گام ما را به نیستی و فنا نزدیک می‌کند…

🔸یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ (سوره نور، آیه 21)

✍ #محدثه_بروجرد🌸

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1402-10-27] [ 08:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  جشنواره ملی ...

اشتباه نکنم سال اول دانشجویی بودم. تازه از یک محیط بسته و افکاری سنتی وارد محیط متفاوت دانشگاه شده بودم. خیلی چیز ها برای ما که تا به حال با هیچ نامحرمی هم کلام نشده بودیم نه، حتی هم کلامی با نامحرم ندیده بودیم سخت و متفاوت بود. آرایش کردن، چادر نپوشیدن، استاد مرد، درس نخواندن های عجیب، دوستی با نامحرم و… همه نوبر بود. از طرفی اطلاعیه های مختلف جشنواره ها و برنامه های مختلف فرهنگی به نظرم به همان اندازه متفاوت و البته خیلی جذاب بود. گرفتار نوعی دوگانگی مبهم اما شیرین شده بودم. از شرکت ما در مسابقات و ایده دادن ها و … تا حدی استقبال می شد و نوعی باور و اعتماد «توانستن» به ما دست می داد چیزی که مدرسه غالبا با تمرکز بر درس آن را سرکوب می کرد.

با اینکه سال ها دفتر خاطرات داشتم و می نوشتم و موفقیت در نوشتن یکی از فانتزی های کودکیم بود و هیچ وقت از حد اتاقم و دفترم خارج نشده بودم و حتی از این آرزو با کسی صحبت نکرده بودم، تصمیم گرفتم با نوشتن داستانک در یک جشنواره مشارکت کنم. اعتراف می کنم که حتی نمی دانستم تفاوت جشنواره و همایش و داستان و داستانک و … چیست. داستانکی خاطره وار را در کمتر از یک ساعت در دفترم نوشتم و برای مادرم خواندم. مادر با علامت سر تایید کردند به گونه ای که نزدیک بود منصرف شوم. ولی جملاتی گفتند که تشویق شدم و نوشته را در برگه دیگری که از وسط دفترم جدا کردم به قول خودمان پاک نویس کردم و فردای آن روز تحویل مسئول فرهنگی دانشگاه دادم.

شک داشتم که اصلا در داوری دانشگاه مشارکت داده شود ولی همین که از پیله خودم خارج شده بودم و برای آرزوی دیرینه ام تلاشی کرده بودم برایم کافی بود. از کلام مادر یاد گرفته بودم نردبان پله پله. پیشرفت و موفقیت سختی دارد؛ زمان و تلاش می خواهد. هیچ کس کاری را در شکم مادرش یاد نگرفته و هیچ انسانی نیست که توان انجام هیچ کاری نداشته باشد. روز اول کسی قالیباف حرفه ای نمی شود مادرجان. اول رنگ نخ ها را می شناسد. بعد گره زدن را یاد می گیرد بعد نقشه خوانی و… سال ها که گذشت می شود مثل حاجی خانم همسایه یک قالیباف بی نظیر. حالا بنشیند و گریه کند که خواندن و نوشتن نمی داند یا دکتر نشد؟ هر کس استعدادی دارد و این کار نشد کار دیگر. همه نمی توانند نویسنده باشند یا استاد یا پزشک. یکی می شود رفتگر و یکی پزشک جراح و خدمت خالصانه هر دو می شود راه رسیدنشان به خدا. مدت ها گذشت و نوشتن داستانک از ذهنم خارج شد ولی بیم و امید مادر همیشه آویزه گوشم بود.

چند ماه بعد خیلی ناباورانه از دبیر خانه جشنواره با من تماس گرفتند و دعوت شدم به جشنواره. حائز رتبه کشوری شدن، آن هم در یک جشنواره ملی مهم که شاعران و نویسندگان بزرگی حضور داشتند، در اولین اقدام، اتفاق معجزه آسایی بود. هنوز هم با گذشت سال ها مثال آن جشنواره و برنامه ها و مدعوینش را جایی ندیده ام. بعد از آن نوشتن، در دانشگاه اتفاقات تلخی رخ داد و جفاهایی شد و موجب وقفه ای چند ساله . سال ها گذشته اما هنوز هم نگاه کردن به لوح تقدیر جشنواره برایم انگیزه ساز است. هنوز هم نوشتنم را مدیون همین حمایت اولیه و نترسیدن از اقدام و بیم و امید مادر می ببینم. هنوز هم امیدوارم شاید روزی این اتفاق افتاد و نوشتن را یاد گرفتم. هنوز هم هر کجا جوانی می بینم و انگیزه ای مبهم در گفتارش، رفتارش و یا نوشتارش دعا می کنم هر کجا مسئولی هست، ارتباط با جوانی هست و جوانی هست، همه درک کنند جوان ایرانی «می تواند» محض رضای خدا از استعدادها و انگیزه های آینده سازش، حمایت کنید.

✍ #ارغوان_صداقت

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  تکه های مشکلات ...

🔸امروز صبح گفتم کدبانو شوم و بنشینم چند قواره چادری که عزیز داده برایش بدوزم را بُرش بزنم تا همه را با هم یکجا چرخ کنم. اگر چادر بریده باشید حتما میدانید که چیدن تکه های پارچه کنار هم زمان بر است و یک کمی حوصله و دقت و بلدی میخواهد. و الّا اگر خیاط ناشی باشد یا چادرش پر از وصله می‌شود یا پارچه برای گوشه های چادر کم می‌آورد. خیلی این تکه ها را این طرف و آن طرف کردم. آخر قواره ی پارچه ، عرضش کوتاه بود و میترسیدم نشود از تکه ها برایش گوشه درآورد. ولی با هر زحمتی بود راست و ریستش کرد.

🔸همینطور که کنار هم این تکه ها را میگذاشتم و کوک میزدم با خودم فکر کردم مشکلات هم مثل این تکه های ناجور پارچه هستند و زندگی مانند این قواره ی چادری عرض کوتاهی دارد. حالا اگر یکی ماهر باشد تکه های مشکلاتش را جوری میچیند که از آنها بهترین استفاده را کند و پیروز شود و یکی هم که خیاط خوبی نیست احتمالا گوشه کم میآورد.

🔸امروز کارم زیاد است. یک دوتایی هم خودم چادر دارم که باید بدوزم

✍#خاتون_بیات 

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:17:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پویا ...

🔸سال اول شروع به خدمتم، چون قراردادی بودم 44 ساعت در هفته در مدارس حضور داشتم که با احتساب رفت و برگشت می‌رسید به حدود 60 ساعت. من مربی پرورشی قرآنی بودم. قبل از ظهرها در مدارس حضور داشتم و کار اصلی آموزشی ام بعداز ظهرها شروع می شد. آن سال، سخت‌ترین اما شیرین‌ترین سال خدمتم بود. در تمامی مقاطع تحصیلی فعالیت داشتم و رشته های حفظ، روخوانی، روانخوانی و تجوید را تدریس می کردم. به جرات میتوانم بگویم آن سال در نیر خانه ای نبود که بحث کلاسهای قرانی در آن نباشد. 

قبل از گزینش همکاران آقا، حدود دو ماه، هفته‌ای یک روز در مدرسه ی ابتدایی پسرانه هم حضور داشتم.

🔸روز اول که وارد کلاس چهارم شدم با یک کلاس پسرانه 20 نفره خیلی شلوغ مواجه شدم. یکی از صندلی ها از بقیه جدا و کنار صندلی معلم بود و پسری شیطون روی آن نشسته بود. بعد از سلام و آشنایی اولیه پرسیدم:” شما چرا صندلی‌تون کنار بچه ها نیست؟” بچه‌ها گفتند:” پویا از بس شلوغه خانوم معلم صندلیشو کنار خودش گذاشته که نتونه با بچه ها شلوغ کنه."  در حالی که اشاره کردم بلند شه گفتم:” تو کلاس قرآنی کسی صندلیش از بقیه جدا نمیشه امــــــا کسی هم بدون اجازه من شلوغ نمیکنه!!!”

🔸پویا که شیطنت از حرکاتش می بارید، به خیال خودش که قرار است کلی شلوغ کند نیشخند زنان صندلی اش را کشید کنار صندلی دوستانش. من هم با تلفظ عربی “بسم الله الرحمن الرحیم” شروع کردم.

_ صداهای کوتاه کدوم صداهاست؟

همه گفتند: ” َ  ِ  ُ “

پویا از وسط همهمه بچه‌ها گفت:” این همه راهو از اردبیل اومده اینارو به ما بگه؟!”

خودم را به تغافل زدم و ادامه دادم : ” ولی در عربی قرار نیست اینجوری تلفظ کنیم ” و تلفظ عربی صداهای کوتاه رو یادشون دادم. مثل همه کلاس‌ها آغاز کلاس رو گره زدم به یک حدیث کوتاه از امام علی (ع) و آهنگی که خودم برایش ساخته بودم :” أحسِنوا تلاوه القران” روی تابلو نوشتم و بچه ها با کمک من ترجمه کردند. تلفظ عربی اش را خواندنم و تکرار کردند . و بعد با آهنگ خواندم و بعد از تعجب و خنده و ادا تکرار کردند. وقتی تکرار می‌کردند ، کلمات را پاک می‌کردم و این بر شدت اشتیاقشان به نشان دادن اینکه حدیث را حفظ کرده‌اند اضافه می‌کرد. در نهایت تابلو سفید بود و حدیث آهنگینی که بچه ها از حفظ می‌خواندند .

یک قلم هوشمند قرآنی همیشه همراهم بود. آیه ای پس از سه بار تکرار ، از کل کلاس پرسیده می شد و هر کس شلوغ می‌کرد یا ادا در می‌آورد، از دور پاسخگویی آن آیه حذف می_شد!!! در آخر کلاس هم کسی که از همه فعالتر بود بعنوان معلم انتخاب می‌شد و قلم هوشمند در دست به مرور آیات و پرسش از بقیه می‌پرداخت. آن روز پویا انتخاب شد سوره مسد را با بچه‌ها مرور کند. زنگ خورد و بچه ها با خواندن حدیث حفظ شده ازم خداحافظی کردند.

گذشت و هفته بعد وقتی رفتم مدرسه، خانم حسینی معلم پایه چهارم ازم پرسید : “کدوم زنگ میای کلاس ما؟”

 - چطور مگه؟!

_تو با پویا چیکار کردی؟ یه هفته است پدر منو در آورده ببینه کی میای کلاسمون!؟

 لبخندی زدمو جواب دادم:” کاری نکردم فقط صندلیشو کشیدم کنار صندلی دوستاش!

🔸قرار نیست حافظ کل قرآن تربیت کنیم؛ قراره در تربیت انسان و متربی به معنی واقعی نقشی هرچند کوچک ایفا کنیم. قرار نیست در روز اول فتح الفتوح کنیم. پله اول رو اگر درست صعود دهیم تا ثریا خواهیم رفت.

✍ #سعیده_حمیدزاده

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:15:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آخرین حرفها ...

بابا روزهای آخر خیلی حواس پرت شده بود. اما همه ما را با دقت رصد می کرد. روزهای آخر عاشق تر شده بود. عاشق همه ما. دوست داشت همه را دور و برش ببیند. محمدرضا تازه رفته بود حوزه. خیلی دلتنگش بود. اما می گفت به رویش نیاورید می خواهم خیالم از بابت پسر آخرم راحت باشد. بابا روزهای آخر خیلی بی تابی می کرد. یک بار مادرم صاف توی چشم هایش زل زد و گفت: ای کاش محمدرضا این ترم مرخصی می گرفت. شما اصرار داشتی برود. اما او دلش اینجاست. می خواهد پیش شما باشد. بابا انگار غم های عالم روی دلش نشست. من داشتم سرم را آماده می کردم. همینطور که به کورتون آیه الکرسی می خواندم و آرام آرام تزریق می کردم داخل سرم بی رنگ و روح… بابا نگاه نافذش را به چشمانم دوخت. “تو هم همینو میگی دخترم؟ محمدرضا که نباید به خاطر من از درسش عقب می افتاد. مگه نه؟”

بابا منتظر تایید بود. منتظر بود بگویم بابا تو بهترین کار را کردی. بابا تو همیشه بهترین راه و درست ترین راه را برای سعادت فرزندانت انتخاب کردی. من… اما… سکوت کردم. به سرنگ خالی خیره شدم و نگاهم را دزدیدم. گفتم “نمی دونم. شاید بهتر بود اینجا باشه و کمک تون کنه. شما الان بهش احتیاج دارید.”

می دانستم محمدرضا دارد می آید. باید بابا را آماده می کردم که با دیدن محمدرضا شوکه نشود. باید پنهان می کردم حرف های سرد و سنگین دکتر شیمی درمانی را. که می گفت اگر فرزند راه دوری دارد اطلاع بدهید بیاید. شاید یک ماه دیگر… اما به یک ماه نرسید. بابا چند روز بعد از پیش ما رفت. چند ساعت قبل از این‌که محمدرضا برسد. دل محمدرضا تا ابد خون است که نتوانست بابا را ببیند. و دل من خون است که چرا به بابا اطمینان خاطر ندادم…

ای کاش بیشتر مواظب حرف هایمان باشیم. شاید این آخرین حرف ها باشد. گاهی وقت ها خیلی زود دیر می شود.

✍ #نسیم_روشنا

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:10:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  قدرت زنان! مهد علیا! ...

.کتاب را ورق می زنم. “نقش زنان در تحولات اجتماعی” .‌..

«مهد علیا مادر ناصرالدین شاه قاجار، یکی از مؤثرترین زنان در حکومت ایران بود که فتنه انگیزی های او به قتل امیر کبیر انجامید.»*

کتاب را می بندم. یادم می‌افتد که بعد از سخنرانی در حسینیه، خانم میان‌سالی که گرفتاری از قیافه‌اش می‌بارید، من را به گوشه‌ای کشید و بعد از آن‌که مطمئن شد کسی به ما نزدیک نیست، با نگرانی گفت: من، شوهرم خیلی وقته فوت کرده و با آبرومندی بچه‌هایم را بزرگ کرده‌ام. پسرم به هر کاری دست می زند، جور در نمی‌آید. حالا می گوید یواشکی از ایران می روم. یه جایی هست که به آدم خانه می دهند، کار می‌دهند، حقوق خوبی می‌دهند. خانوم! من می‌دونم اونجایی که میخواد بره از خدا بی خبرند. من که با مال حلال اینا رو بزرگ کردم. حالا گناه این به گردن منه؟ دستهایش را نگاه کردم، زمخت بود و درد آرتروز از مفاصل انگشتانش پیدا. یاد حرف استادی افتادم که می‌گفت: تحقیق کرده‌اند که اگر امیر کبیر را نمی‌کشتند، ایران هفتاد برابر ژاپن پیشرفت کرده بود! رد پای شیطانی مهد علیا، در همه‌ی جامعه ما هست. روز قیامت، دادگاه مهد علیا، باید خیلی بزرگ باشه تا برای همه ایرانی ها جا بشه! 

*یدالله شکری، عالم آرای صفوی، ص 21.

✍ #راضیه طرید

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  رمز یا زهرا ...

▪️بچه هاۍ تفحّص تلاش زیادۍ کردند،اما شهیدۍ 

پیدا نمی شد یکۍ از دوستان نوار مرثیه #ایام_فاطمیه 

را گذاشت اشک همه جارۍ شد.

🔸آن روز ، رمز حرکت ما نام مقدس مادر رزمندگان بود مشغول جستجو بودیم که یک دفعه استخوان یک بند انگشت نظرم را جلب ڪرد.با سرنیزه مشغول کندن شدم یک تکه پیراهن از زیر خاک نمایان شد مطمئن شدم شهیدۍ در اینجاست با ذکر یا زهرا خاک ها را کنار زدیم متوجه شدیم شهید دیگری هم در کنارش قرار دارد به طوری که صورت هایشان رو به همدیگر بود.

🔸وقتی پیکر شهدا را خارج کردیم،با کمال تعجب 

مشاهده کردیم که پشت پیراهن هردو شهید نوشته شده:

«می روم تا انتقام سیلی زهرا بگیرم»

📚برگرفته از ڪتاب«مهرمادر».

 اثر گروه #شهید_هادی

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1402-10-25] [ 05:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ماه خدا ...

✍پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: خداوند در آسمان هفتم، فرشته اى گماشته است كه به آن ، «داعى» گويند، و چون ماه رجب فرا رسد ، آن فرشته هر شبِ آن ماه را تا صبح، ندا مى دهد: «خوشا بر ذاكران! خوشا بر طاعت كنندگان!». خداوند نيز مى فرمايد: «من، همنشين كسى هستم كه با من ، همنشين باشد، و مطيع كسى هستم كه اطاعتم كند، و آمرزنده كسى هستم كه از من آمرزش بخواهد. ماه، ماه من است و بنده، بنده من و رحمت، رحمت من. هر كه مرا در اين ماه بخواند ، پاسخش مى گويم، و هر كه از من [چيزى] بخواهد، عطايش مى كنم، و هر كه از من هدايت جويد، راه نمايش خواهم بود. اين ماه را رشته اى (ريسمانى) بين خودم و بندگانم قرار داده ام. هر كس به اين رشته (ريسمان) چنگ زند، به من مى رسد».

📚الإقبال جلد3 صفحه ۱۷۴

موضوعات: بدون موضوع
 [ 05:44:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کوچه کوچه نسیم سامرّا ...

کوچه کوچه نسیم سامرّا

عطر غــم از عـراق آورده

بوی باران و بوی دلتنگی

باز بـوی فــراق آورده…

(یوسف رحیمی)

در سومین روز از ماه رجب، غم بزرگی بر قلب مسلمانان سراسر جهان نشسته است. امروز، مومنان سوگوار خاموشی دهمین فروغ آسمان ولایت و امامت، حضرت امام علی النقی(ع) می‌شوند. او که وارث علم و حکمت و معرفت پدران خود بود.

او را «النقی» به معنای متخصص و «الهادی» به معنای راهنما می‌خوانند، زیرا با تعالیم و راهنمایی‌های خود ذهن و دل پیروان را روشن می‌کرد. ایشان در طول عمر پر برکت خود به تدریس رشته‌های مختلف علوم قرآن، حدیث، فقه، اخلاق، تاریخ، فلسفه، نجوم، پزشکی و ریاضیات پرداخت و در این مسیر، شاگردان بسیاری تربیت کرد. چنان که ایشان را به دلیل دانش بسیار و فصاحت کلام، همواره مورد احترام و تحسین قرار می‌دادند.

امام هادی(ع) اسوه تقوا، بردباری، سخاوت و درایت، مدافع حقوق مستضعفان و مایه الهام و راهنمایی پیروان و یاران خود، و در تاریکی روزگارِ جهل، چراغ راه بود.

 

ایشان با سختی‌ها و آزار و اذیت بسیار از جانب حکام عباسی که به اقتدار و نفوذ او حسادت می‌ورزیدند، مواجه شد. وی توسط خلیفه عباسی، متوکل که به دشمنی با اهل بیت(ع) مشهور بود، از مدینه به سامرا فراخوانده شد و تا زمان شهادت، تحت نظارت و حبس خانگی قرار داشت. سرانجام پس از تحمل رنج و محنت بسیار از عباسیان، به زهر جهل و کین مسموم و توسط خلیفه عباسی، معتز به شهادت رسید. [1

از امام علی النقی(ع) گنجینه‌هایی ارزشمند همچون زیارت جامعه کبیره به یادگار مانده است که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر معرفی مقام ائمه علیهم السلام است. در فضیلت این زیارت همین بس که به  تعبیر علامه مجلسی، زیارت جامعه کبیره از نظر سند و روایت از صحیح‌ترین و قوی‌ترین زیارات ائمه(ع) است که در حرم هر یک از ائمه معصومین(ع) آن زیارت را می‌خوانیم.

 فائزه سادات سجادی

باد صبا

موضوعات: بدون موضوع
 [ 05:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  میراث کبیر! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم 

زمان امامت امام هادی(علیه السلام) به دلیل ظلم و زور خاندان فاسد و ظالم‌ عباسی، و نیز به دلیل شبهه‌افکنی‌های بسیار و تشکیل گروه‌هایی مغایر با قوانین شرعی و اسلامی، شرایط مساعدی برای ترویج تعالیم دینی برای امام فراهم نبود.

و ایشان مخفیانه و به دور از چشم والیان بنی عباسی، به وسیله یاران مورد اعتماد خود مثل عبدالعظیم حسنی، به تبلیغ و ارشاد شیعیان همت گماردند و طبق روایات، بخش عمده‌ای از محبان و یاران شیعی امام دهم در شهر قم متمرکز بودند که در اصل، سفیران حضرت در گسترش و تبیین معارف و تعالیم شیعی بودند.

وجود شرایط خاص امنیتی و محدود نمودن ایشان در نشر فرهنگ اسلامی، باعث شد امام با بصیرتی بی‌نظیر راه حل های مناسبی را برای انجام این امر خطیر برگزینند!

و آن تعلیم شیعیان در قالب دعا و زیارات بود که زیارت جامعه کبیره یکی از مهمترین آنهاست که شناسنامه کامل زندگی و خط مشی رسول خدا و نهایتا چهارده معصوم (سلام الله علیهم و آلهما) است که، سرشار از پیام‌های معنوی و دستورات الهام بخش دینی با تمسک به معرفی الگوهای عملی دین اسلام است که:

هر کلامش اعجازی پر بهره و راهکاری عملی و کاربردی برای شیعیان و مسلمانان است.

از دیگر برکات حاصله‌ از زندگی آن حضرت، زیارت غدیر است که به معرفی حقانیت مولای متقیان و تبیین مکارم علوی می‌پردازد.

و بدانیم که ادعیه و زیارات، صرفا چند کلمه و جمله عادی نبوده بلکه، دستور العمل جامع و کاملی برای زندگی‌ سعادت مندانه دنیوی، و نقشه راه کاملی برای سرافرازی و هجرتی با شکوه مانند شهدا «به عنوان آخرین پله‌های زندگی» «پس از سالها مجاهدت» و ایثار است.

بیاییم! دلهایمان را به «جامعه» و «غدیر» گره بزنیم بلکه هزاران گره ناگشوده را، با توسل به دامان پر مِهر و سخاوت امامی که هادی دلهای همه عشاق است، بازگشاییم!

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:22:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  هادی دلها ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم 

تکرار تاریخ را به راحتی می‌توان از مطالعه و پژوهش در زندگی امامان معصوم دریافت. اما چگونه؟

یعنی:الگوی دوست و دشمنِ خدا و قرآن و چهارده خورشید هدایت، در همه دورانها از یک نقشه و راه مشخص استفاده نموده و همین امر، دلیل کامل و جامعی در اثبات حقانیت و معجزه بودن قرآن کریم است که:

تا ابد بشارت دهنده صالحان و ناهی گمراهان است.

اوضاع زمان امام هادی (علیه السلام) چه از بُعد اعتقادی و سیاسی و چه از نظر اجتماعی و فرهنگی و مهمتر از همه در عرصه نشر علوم قرآنی و کلامی ما را به این نتیجه می‌رساند که:

هدف از رسالت پیامبران و امامان! ایجاد برترین و والاترین رابطه محبت و دوستی بین خداوند یکتا و رحمان و رحیم است که صلاح بندگانش را به دلیل فضل و احسان خود، برای مخلوقاتش می‌خواهد، و از طرفی چون آفریدگار و ربّ العالمین است، بر اساس عدل و رحمت واسعه‌اش، انبیا و ائمه را که از جنس بشر بودند (بر خلاف عقیده غالیان‌ یا همان غلوّ کنندگان در زمان امام هادی که می‌گفتند امامان نباید آب و غذا بخورند و در باره مقام آنها به افراط و تفریط کشیده شده و قانون زندگی دنیا را یا بر اساس جبر و یا اختیار مطلق می‌دانستند!) برگزید.

و همین جدال‌ها و تحریف‌ها‌ در واقع بخش اصلی دوران حیات مبارزاتی و حکومتی امام دهم است که:

در این دوران که مقارن با زورمداری خلفای عباسی مانند متوکل و معتصم و … است، فضای روحی و روانی جامعه را به انواع شبهات و افراط و تفریط‌ها‌ و ضدیت با مولا و رهبر شیعیان آلوده نموده و حتی، با تبعید امام از مدینه به سامرا و تحت نظر قرار دادن حضرت، ارتباط ایشان را با یارانِ معتقد و متعهدشان، سخت و محدود نمودند.

و دقیقا تکرار تاریخ دوران پیشوایان معصوم را، چه در جبهه حق و چه در محور طاغوت و باطل در دنیای امروز شاهدیم که، با رواج انواع شبهه‌های کلامی و تبلیغات مسموم رسانه‌ای، سعی در به انزوا کشاندن مظلومانِ مسلمان و آزادی طلب دارند، خواه در ایران اسلامی باشد یا در لبنان و یمن و فلسطین و نظایر آن.

دشمن! دشمن است چه متوکل باشد و به امام شیعیان جام زهر تعارف کند و چه صهیونیست و استکبار امروز باشد و برجام و تحریم را به عنوان نسخه نجات پیشنهاد دهد!پس:

راه جهاد همان منش و روش عملی امامان است که تا همیشه تاریخ تکرار خواهد شد:

رگ رگ است این آب شیرین آب شور

تا قیامت می‌رود بی نفخ صور

یعنی:

هر جا فریاد عدالت خواهی بوده در برابرش پرچم سیاه ظلم افراشته و نهایتا حق پیروز و باطل منکوب شده:

جاء الحق و زهق الباطل إن الباطل کان زهوقا

و:

این است رمز بشارت علمدار تشیع در جهان اسلام، که خبر از پیروزی قطعی جمهوری خواهان اسلامی و انقلابی، و نابودی غاصبان کودک‌کش و مستکبران حامی آنها را، به همه دلدادگان راه جهاد و معتقدانِ به نصرت الهی را نوید می‌دهد.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ورودی حرم! ...

🔹آیت الله حائری شیرازی🔹

زیارت امام رضا علیه السلام که مشرف می شوید، اول می‌رسید به بست. ارزش بست زیاد است، چون ورودی حرم است. رجب ماه ورودی است. رجب بست است، شعبان صحن است، رمضان حرم است و شب قدر، ضریح است.

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1402-10-24] [ 02:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شکافنده علوم یعنی چه؟ ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم 

شکافنده علوم! امامی که در سن کودکی در حادثه کربلا حضور دارد، به جایی می‌رسد که پیشوای پنجم شیعیان می‌شود و شکافنده علوم!

یعنی چه؟ مگر همه علوم توسط رسول خدا و مولای متقیان بیان و تفسیر نشده بود اما چرا این لقب به هفتمین معصوم تعلق گرفت؟

امیر مومنان بعد از رسول خدا به تعبیری، تا رسالت خود را در گردآوری علوم قرآنی که میراث نبوت بود، به اتمام نرسانید به هیچ کاری روی نیاورد اما:

بنی امیه که در دشمنی با اهل بیت معروف بودند و زخم خورده عدالت علوی و علم نبوی! با هجمه همه جانبه به ارکان دینی و اعتقادی و فرهنگی جامعه اسلامی، وضع را به جایی رساندند که کار ائمه بیشتر به سمت جهادِ همراه با صبر و صلح تحمیلی و نهایتا حادثه عاشورا کشیده شد و در این مدت، اصلی‌ترین هدف دشمن، ایجاد فاصله بین مردم و تعالیم اسلام ناب بود و در این مدت، با تمام توان به ایجاد شبهه پیرامون مسائل مذهبی پرداخته و از همه نوکران خود برای ایجاد فتنه و رواج لهو و لعب در جامعه استفاده نمودند تا شاید به زعم خود، چراغ روشن هدایت را خاموش کنند و چند روزی بیشتر با طمع ورزی و فساد، به زور و زراندوزی خود ادامه دهند.

پس از جریان مهم کربلا، دشمن که بیداری مردم را در سایه نهضت عاشورا و نقش موثر امر به معروف و نهی از منکر سیدالشهدا و یاران شهیدش دید، عرصه را بر امام چهارم تنگ کرد و بشدت ایشان را تحت نظر داشت و با زندانی کردن ایشان و ایجاد فاصله بین مردم و امام‌شان، اوضاع را طوری ترتیب داد که مردم به علوم اسلامی دسترسی نداشته باشند.

اما در زمان امام پنجم که پایان دوره منحوس و ظالمانه بنی‌امیه و روی کار آمدن بنی عباس بود لذا، حکومت‌ها سرگرم جدال بر سر قدرت بود و محیط فرهنگی جامعه تا حدودی از ظلم اغیار و نظارت دائمی خائنان اموی، آزاد شد و این امر مقارن شد با آغاز امامت امام محمد باقر (سلام الله علیه) و ایشان شدند شکافنده علوم!

این لقب بدین سبب بود که امام پس از سالها جدایی مردم از آموزه‌ها و معارف دینی. شروع کردند به زدودن ابهامات و شبهاتی که در دستگاه معاند بنی‌امیه مانند تار عنکبوتی دور علوم ناب اسلامی، پیچیده شده و حق و باطل آنچنان در هم آمیخته شده بود که تفکیک آن، جز از امام معصوم برنمی‌آمد لذا:

کار اصلی امام زدودن ابهامات از چهره دین و نشان دادن ماهیت واقعی اسلام به شیعیان بود و در اصل، امام با رشادتی بی‌نظیر پرده‌های شبهه و خرافات را از اطراف و اکناف محتوای روشن و شفاف دین زدودند و در واقع با شکافتن این پرده‌های وهم آلود، ماهیت خورشید تابان دین واقعی را در عرصه جهان تا انتهای تاریخ به نمایش گذاشتند و با این اقدام عظیم و حیات بخش، زمینه را برای رواج فقه جعفری که موسس و بنیان‌ گذار مکتب تشیع نام گرفت، فراهم نمود.

و

در راستای حماسه حسینی، بار دیگر زمینه ظهور دین رسول الله را برای همه دوران‌ها، عملا فراهم ساخت و سالها نقشه شوم بنی‌امیه برای حذف دین از جامعه را، خنثی نمود.

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1402-10-23] [ 07:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  داستان ابوریحان و آسیابان ...

✍ آورده‌اند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش جهت مطالعه و بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش

بیرون شد

و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود

تا اینکه غروب شد و کمی هم از شب گذشت

که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان

و شاگردش گفت که می‌خواهد درب آسیاب

را ببندد

اگر می‌خواهید داخل بیائید همین الآن با من

داخل شوید چون من گوش‌هایم نمی‌شنود

و امشب هم باران می‌آید شما خیس می‌شوید

و نصف شب هم هر چقدر درب را بزنید

من نمی‌شنوم و شما باید زیر باران بمانید

ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را

قطع کرد و گفت مردک چه می‌گوئی؟

اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم حال حاضر دنیاست و طبق محاسبات ایشان امشب باران نمی‌آید

آسیابان گفت به هر حال من گفتم که گوش‌هایم نمی‌شنود و شب اگر شما درب را بزنید من متوجه نمی‌شوم

شب از نیمه گذشت، باران شدیدی شروع

به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش

هر چه بر درب آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد

تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد

و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت

سرما به خود می‌لرزند

هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو

از کجا می‌دانستی که دیشب باران می‌آید؟

آسیابان جواب داد من نمی‌دانستم

سگ من می‌داند!

شاگرد ابوریحان گفت آخر چگونه سگ

می‌داند که باران می‌آید؟

آسیابان گفت چون هر شبی که قرار است

باران بیاید سگ به داخل آسیاب می‌آید

تا خیس نشود!

ناگهان صدای ابوریحان بلند شد

و گفت خدایا آنقدر می‌دانم که می‌دانم

به اندازه یک سگ هنوز نمی‌دانم!

📚 حکایتهای معنوی

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1402-10-22] [ 05:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  (‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قانون بالن!)  ...

• قانون بالن :
قانون بالن یعنی تو برای رسیدن به هدفت(‌اوج گرفتن)‌
هر چیز اضافه ای که وجود داره رو باید بذاری کنار،اون موقع هست که سبک میشی و راحت میتونی به چیزی که میخوای برسی.
چیزهای اضافی توی این قانون میتونه دوستات، عادت هات یا خیلی چیزهای دیگه باشه. :))) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1402-10-21] [ 11:43:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پاسخ به آنهایی که طلبکارند؟ ...

اطلاعیه‌ دوم وزارت اطلاعات در خصوص فاجعه‌ی تروریستی کرمان

🔹بر اساس نتایج حاصله تاکنون، طراح و پشتیبانِ اصلی عملیات جنایت‌کارانه‌ی مورد بحث، فردی تاجیکستانی به نام مستعار«عبدالله تاجیکی» بوده. این تروریست مزدور ۲۸ آذر گذشته همراه با یک زن و یک کودک «برای تأمین پوشش»، به‌صورت غیرمجاز و توسط قاچاق‌برهای محلی، از مرزهای جنوب شرقی وارد کشور شده، به استان کرمان منتقل و در خانه‌ای اجاره‌ای در حومه‌ی شهر کرمان مستقر می‌شود. وی علاوه بر هدایت عملیات، در کار تولید بمب‌های دست ساز نیز تخصص دارد. لذا پس از ترکیب اجزای منقطع و متعدد انفجاری و الکتریکی و تولید بمب‌ها، نهایتاً دو روز پیش از وقوع فاجعه‌ی غمبار مورد بحث، از کشور خارج شده.

🔹هویت یکی از تروریست‌های انتحاری به‌صورت کامل احراز شد. وی بازیروف «بوزروف» اسراییلی فرزند امان الله، ۲۴ ساله و تبعه‌ی کشور تاجیکستان بوده. نام‌برده از طریق سکوی تلگرام با فرقه‌ی آمریکا ساخته‌ی داعش آشنا شده، سپس جذب آن می‌گردد. این انتحاریِ معدوم در ماه‌های اخیر به شهر وان ترکیه عزیمت و پس از آن با عبور از ایران با کمک قاچاق‌برهای مستقر در مرزهای غربی و شرقی کشور، به افغانستان عزیمت نموده. در آن‌جا به اردوگاه گروهک تروریستی داعش در استان بدخشان رفته، مدتی به آموختن تعالیم انحرافی و تکفیری داعش و دریافت آموزش‌های مختلف عملیاتی و تروریستی پرداخته و پس از چند ماه به ایران اعزام می‌شود. این تروریست توسط قاچاق‌برهای محلی، از مرز جالقِ کلّه‌گانِ شهرستان سراوان وارد کشور شده و پس از طی شهرهای خاش، ایرانشهر و جیرفت، نهایتاً در کرمان به همان اقامتگاه پیشگفته مراجعه و به تروریست مورد اشاره‌ی قبلی می‌پیوندد.

🔹در مورد هویت تروریست انتحاری دوم، سرنخ‌های قابل توجهی به‌دست آمده که پس از حصول مشخصات کامل وی، اعلام خواهد شد.

🔹در روز حادثه، تروریست‌ها در ساعات ۱۳:۰۳ و ۱۳:۱۴ دقیقه و بطور جداگانه، از خانه‌ی تیمی خارج و به‌سوی گلزار شهدای کرمان حرکت می‌کنند. هدف اصلی برای انفجار، مزار سردار بزرگ مبارزه با تروریسم داعشی، شهید حاج قاسم بوده. اما تروریست‌ها با مشاهده‌ی تدابیر شدید و چند لایه‌ی حفاظتی و استقرار تجهیزات و نیروهای امنیتی و انتظامی، تصمیم می‌گیرند سناریو شیطانی خود را در نقاطی نسبتاً دور از گلزار شهدا، در محیط خارج از مدارهای حفاظتی و نرسیده به گیت‌های بازرسی عملی سازند. به‌این ترتیب تروریست اول در ساعت ۱۴:۵۵ دقیقه در فاصله‌ی ۷۰۰ متری از گلزار شهدای کرمان و تروریست دوم در ساعت ۱۵:۱۵ دقیقه و در فاصله‌ی هزار متری از مزار شهدا، جلیقه های انتحاری خود را منفجر می‌نمایند.

@Farsna

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:39:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مهمترین کار امیر کبیر چه بود؟ ...

امیر کبیر خیلی حق به گردن ما دارد..ولی بزرگترین حقی که دارد قتل سید علیمحمد باب،بنیانگذار بهائیت در ایران است.امیر حکم قتل او را از علما و مراجع نجف گرفته و اجرا میکند.اگر امیر‌‌کبیر باب را نکشته بود، همانطور که وهابیت در عربستان حکومت میکند،الان ایران هم دست بهائیان بود … قبر مطهرش داخل حرم اباعبدالله  است. جهت شادی روحش صلوات!

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1402-10-20] [ 08:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  رهبر انقلاب:پیش بینی پیروزی غزه دارد خودش را نشان می‌دهد! ...

🔹 در مسئلۀ غزه پیش‌بینی‌ها دارد به تدریج خودش را کاملاً نشان می‌دهد. از اول پیش‌بینی روشن‌بینان دنیا، چه اینجا و چه جاهای دیگر این بود که در این قضیه مقاومت فلسطین پیروز خواهد شد، رژیم خبیث ملعون صهیونیست شکست خواهد خورد. دارد این اتفاق می‌افتد.

🔹 سه ماه است رژیم صهیونیستی دارد جنایت می‌کند. اولاً آن جنایت‌ها در تاریخ خواهند ماند. حتی بعد از آن که رژیم صهیونیستی زائل شد و نابود شد و به توفیق الهی از روی زمین پاک شد، این جنایت‌ها فراموش نمی‌شود، در کتاب‌ها خواهند نوشت که یک روزی در این منطقه یک جماعتی به حکومت رسیدند و این جور جنایت کردند. در طول چند هفته چند هزار کودک و زن را کشتند. 

🔹 این فراموش نخواهد شد، همه خواهند فهمید که صبر آن مردم و ایستادگی مقاومت فلسطینی این رژیم را وادار به عقب‌نشینی کرد. 

@Farsna

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آثار استغفار ...

هرجا کم آوردی…
حوصله نداشتی، گرفته بودی، پول نداشتی،
کار نداشتی، باطریت تموم شد؛
تسبیح بردار و صد مرتبه بگو:
استغفرالله ربـی و اتـوب الیـه،
آروم میشی.
استغفار آثار خیلی خاصی داره،
فقط برای توبه نیست.
(آیت الله مجتهدی تهرانی ره)

و خدا خودش خلق کرده و خودش هم یه راهی برای بنده ش میسازه🌱

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:31:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  وصی خودت باش! ...

✍ تا خودت زنده هستی، برای خودت کاری کن. خودت وصی خودت باش. برای بعد از خودت نگذار که معلوم نیست با اموالت چه می کنند. لذتش برای دیگران است و بار سنگین جواب دادنش برای تو.

البته معنای این توصیه ها این نیست که خانواده و نزدیکان خود را در نظر نگیرید. خیر آنها مقدم اند و در صورت نیاز اولویت با آنهاست. معنایش این است که سهل انگاری نکنید و خودتان مدیریت اموالتان را به عهده بگیرید و جوری خرج کنید که برای آخرت خودتان فقط وزر و بال و جواب دادنش نماند.

📚 کتاب صراط و شفاعت، استاد عالی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:16:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  کاش مادرش زنده بود! ...

عنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ‏ السَّلَام

‏ قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَیْهِ‏ وَ آلِه‏ فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا مِنْ‏ عَمَلٍ‏ قَبِیحٍ‏ إِلاَّ قَدْ عَمِلْتُهُ فَهَلْ لِی مِنْ تَوْبَةٍ فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى‏ اللَّهُ‏ عَلَیْهِ‏ وَ آلِه‏ فَهَلْ مِنْ وَالِدَیْکَ أَحَدٌ حَیٌّ قَالَ أَبِی قَالَ فَاذْهَبْ فَبَرَّهُ قَالَ فَلَمَّا وَلَّى قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَوْ کَانَتْ أُمُّهُ.

امام سجاد علیه السلام فرمود:
مردى نزد رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: یا رسول الله هیچ کار زشتى نمانده مگر اینکه مرتکب شده‌ام، آیا راهی برای توبه دارم؟

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: آیا پدر و مادرت زنده اند؟ گفت: پدرم زنده است. حضرت فرمود: برو به او نیکى کن.

راوی گفت: وقتی که آن مرد می‌رفت، حضرت فرمود: ای کاش مادرش زنده بود؛ یعنی اگر مادرش زنده بود و به او نیکی می‌کرد، زودتر آمرزیده می‌شد.

بحار الانوار، ج 71 ص 82

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:13:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  ناشکری نکن! ...

✳️ عن الامام علی علیه السلام

إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ اَلنِّعَمِ فَلاَ تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ اَلشُّکْرِ.

هنگامى که مقدمات نعمت ها به شما روى آورد ادامه آن را به واسطه کمى شکرگذارى از خود دور نسازید.

نهج البلاغه ، حکمت ١٣

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:09:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا بعضی‌ها آسوده‌تر از ما زندگی می‌کنند؟ ...

🔵 پاسخ آیت‌الله بهجت(ره) به یک شبهۀ فراگیر(1)

🔴 چرا بعضی‌ها آسوده‌تر از ما زندگی می‌کنند و کمتر رنج می‌کشند؟

آیت الله بهجت(ره):

🔸 هر کسی کاسه‌ای از ابتلائات دارد که مطابق وجود و استعداد اوست و کاسه‌های اشخاص از بلایا پر شده است، ولی خدا که همه را دوست دارد؛ آیا در برابر طوفان‌های حوادث، ما را در وسط کشتی رها کرده است؟! و یا همواره به فکر ماست؟!

🔸 درست است که بعضی از افراد در مادیات و ثروت از تو بالاتر هستند، اما آیا عمر او، صحت او، توسعۀ او از لحاظ اولاد و… از تو بیشتر است یا اینکه تو در این امور و دیگر نعمت‌های ظاهری و باطنی از او برتر هستی؟!

🔸 همه‌چیز را من‌حیث‌المجموع(به‌طور کلی) باید نگاه کرد، خداوندِ علیم و حکیم همۀ بلاها را با عدل و ترازوی مساوات تقسیم کرده است؛ «أَلْمَصائِبُ بِالسوِیةِ مَقْسُومَةٌ بَینَ الْبَرِیةِ» (الدعوات، ص288)

🔻 در محضر بهجت، ج2، ص380، نکتۀ1214

@Panahian_ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:01:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  بارالها! بارانی پربار بر ما بفرست. ...

#نهج‌_البلاغه 

🌨اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَکَ وَبَرَکَتَکَ، وَرِزْقَکَ وَرَحْمَتَکَ; وَاسْقِنَا سُقْيَا نَاقِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَتُحْيِي بِهَا مَا قَدْ مَاتَ، نَافِعَةَ الْحَيَا، کَثِيرَةَ الْمُجْتَنَى، تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ، وَتُسِيلُ الْبُطْنَانَ، وَتَسْتَوْرِقُ الاَْشْجَارَ، وَتُرْخِصُ الاَْسْعَارَ; إنَّکَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ

⛈بار خدايا ! باران و برکات و رزق و رحمتت را بر ما بگستران، و بارانى بر ما بفرست نافع و سودمند و بارور کننده، که آنچه را خشک شده با آن برويانى، و آنچه را مرده، زنده کنى، آبى بسيار پر منفعت، پر بار که تپه ها و کوهها را با آن سيراب نمايى، رودخانه ها را به راه اندازى، درختان را پر برگ سازى، و قيمتها را با آن پايين آورى، تو به هر چه اراده کنى توانا هستى.
📘#خطبه_143

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1402-10-19] [ 11:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شاید فردایی نباشد! ...

یک درخت سیب بود و

یک پسر بچه ی کوچک..

این پسر بچه همیشه با درخت بازی میکرد

از تنه درخت بالا می رفت از سیب هایش

می خورد .

و در سایه اش می خوابید زمان گذشت

پسر بچه بزرگ تر شد و دیگر توجهی به

درخت نداشت

درخت گفت: بیا با من بازی کن

پسر گفت:

من دیگر علاقه ای به بازی ندارم

وسایلی برای زندگی احتیاج دارم که باید

بخرم ولی پول ندارم

درخت گفت: میتوانی سیب هایم را

بفروشی و پولی بدست بیاوری

پسر سیب ها را چید .

فروخت و نیازهایش را برطرف کرد

و درخت هر چه صبر کرد خبری از پسر نشد.

مدتها بعد پسر که مرد جوانی شده بود

با اضطراب به سراغ درخت امد

درخت پرسید: چرا غمگینی؟

بیا و در سایه ام بنشین

پسر گفت:

خانه ای نیاز دارم که سر پناهم باشد

درخت گفت: 

برای ساخت خانه از شاخه هایم

استفاده کن.

پسر با خوشحالی تمام شاخه های

درخت را برید.

و با انها خانه ای برای خودش ساخت.

دوباره پسر برنگشت و درخت تنها ماند.

پس از مدتی برگشت و گفت:

برای رفتن به سفر نیاز به یک قایق دارم

درخت گفت: می توانی از تنه ام قایق

زیبایی بسازی.

پسر تنه را برید و قایق ساخت و رفت..

پس از سالیان دراز برگشت .

پیر و غمگین و خسته.

درخت گفت:

من دیگر نه سیب دارم نه شاخه نه تنه

برای پناه دادن به تو حتی سایه هم ندارم

و فقط کنده ام مانده است.

پسر گفت از زندگی خسته ام و فقط

می خواهم با تو باشم.

و سال ها در کنار کنده ی درخت به سر برد.

اغلب ما شبیه آن پسر  هستیم،

و با والدین خود چنین رفتاری داریم !

تا کوچک هستیم دوست داریم

با انها بازی کنیم

بعد تنهایشان می گذاریم

و زمانی به سویشان بر میگردیم که

نیازمند هستیم یا گرفتار.

پدر و مادر همه چیزشان را میدهند

تا شادمان کنند.

از وجودشان مایه میگذارند تا

مشکلات‌مان را حل کنند.

و تنها انتظارشان این است که

تنهایشان نگذاریم.

به والدین خود عشق بورزید.

فراموششان نکنید.

امروز و هر روز به پدر و مادر خود

ابراز احساسات کنید.

شاید فردا نه پدری باشد نه مادری

و نه احساسی.. 🦋

‌‎‌‌‎‎‌‌ @Dastan

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:02:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نماز باران حضرت موسی علیه السلام ...

.

در زمان حضرت موسی(ع) در بنى اسرائيل از نيامدن باران قحطى شد. مردم خدمت حضرت موسى (ع ) جمع شدند كه يا موسى باران نيامده و قحطى زياد شده بيا و براى ما دعا كن تا مردم از اين مشكلات درآيند. حضرت موسى (ع ) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند جمعيت زيادى كه زيادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد

 👈#حضرت موسى (ع ) سر به آسمان كرد و فرمود خدايا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنيم چرا باران نمى آيد؟! مگر قدرت و منزلت من پيش تو كهنه شده ؟! خطاب رسيد اى موسى ،نه ، در ميان شما يك نفر است كه چهل سال مرا معصيت ميكرد به او بگو از ميان اين جمعيت بيرون رود تا باران را بر شما نازل كنم . فرمود خدايا صداى من ضعيف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعيت مى رسد. 

🔸خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم ميرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسيكه چهل سال است معصيت خدا را ميكنى برخيز از ميان ما بيرون رو، زيرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده 

🔹آن مرد عاصى برخواست نگاهى به اطراف كرد ديد كسى بيرون نرفت ، فهميد خودش است كه بايد بيرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخيزم از ميان مردم بروم ، مردم مرا مى بينند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقيقت و صميم قلب از كارهاى زشت خود پشیمان شد و توبه كرد. ناگهان ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سيراب شدند. حضرت موسى (ع ) فرمود الهى كسيكه از ميان ما بيرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد: به شماباران دادم بسبب آن كسيكه شما را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون برود.

 👈حضرت موسى (ع ) فرمود: خدايا مى شود اين بنده معصيتكار را به من نشان دهى ؟! خطاب شد اى موسى آن وقتيكه مرا معصيت ميكرد رسوايش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم!؟ من ستار العيوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم، حال خود بيايم آبرويش را بريزم؟! 

🌹 📒قصص التوابین

 ‎‎‌‌‎‎

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تو خود خالق زندگی خودت هستی! ...

این اراده ی پروردگار است که تو زندگی خودت را خلق کنی. 👑 

🌾 تقصیرها را به گردن کسی نینداز ، تو خودت مسئول همه ی خیر و شرهایی هستی که وارد زندگیت شده است ، میشود و تا آخر عمر خواهد شد 

💢شروع کن به اصلاح افکار. 

افکار یاس و غم و شکست و ناتوانی را به زباله دان ها بسپار و افکار عشق و امید و پیروزی و تندرستی را جایگزین آنها کن. 

با انسان های مثبت اندیش و خوش قلب ارتباط بگیر و از ارتعاش مثبت آنها ، ارتعاش خودت را عوض کن.

🔅 تو باید دست به بزرگترین تغییر بزرگ زندگیت بزنی.

تغییر افکار… تغییر افکار

بگذار تا رازی بزرگ را برای تو افشا کنم 

تو محکوم به بدبختی و زجر کشیدن و نیستی. 

✴️تو خالق زیبایی ها ، ثروت و پیشرفت هستی. خالقیت خودت رابپذیر و آستین ها را بالا بزن و شروع کن به خلق یک زندگی رویایی

بازهم تکرار میکنم مواظب افکارت باش♻️

❤ عشق یک احساس نیست رفیقم 

عاشقی یک سبک زندگیست…

عاشق خودت باش تا مالک زیباترین 

سبک زندگی بشی!

تو می‌توانی!

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  رهبر انقلاب:تواصی به حق وظیفه همه است! ...

🔴رهبر انقلاب: خیلی از کارها شبیه فاجعه کرمان می‌خواستند بکنند اما خنثی می‌شود

🔹خیلی از کارها می‌خواستند بکنند شبیه همین فاجعه‌ای که در کرمان ایجاد کردند. مردم ملتفت شدند توجه کردند، دستگاه‌ها متوجه شدند پیشگیری کردند. شاید بشود گفت ده‌ها برابر آن چه که اتفاق می‌افتد دشمن می‌خواهد انجام بدهد و خنثی می‌شود. خیلی‌هایش به کمک مردم است.

🔹حضور مردم در صحنه؛ این باید ترویج بشود. هر کسی صدایی دارد هر کسی زبان گویایی دارد؛ هر کسی مخاطبی دارد، هر کسی می‌تواند اثر بگذارد باید روی این زمینه کار کند. وتواصوابالحق. این حق است. تواصی به حق وظیفۀ همه است.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قانون بالن ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ...

قانون بالن یعنی تو برای رسیدن به هدفت(‌اوج گرفتن)‌
هر چیز اضافه ای که وجود داره رو باید بذاری کنار،اون موقع هست که سبک میشی و راحت میتونی به چیزی که میخوای برسی.
چیزهای اضافی توی این قانون میتونه دوستات، عادت هات یا خیلی چیزهای دیگه باشه. :))) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:24:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلنوشته طلبه شهیده تشییع حاج قاسم ...

به نام خدا 96/1/22

خدایا
هر چند وقت یکبار به من یادآوری کن
نامحرم، نامحرم است…
چه در دنیای حقیقی، چه در دنیای مجازی…
یادمان بینداز… حضرت فاطمه(س) را
که از نابینا رو می‌ پوشاند…

دلنوشته طلبه #شهیده کربلایی سیده فاطمه سادات حسینی.
🌷 #شهید_تشییع حاج قاسم

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1402-10-18] [ 07:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  امام خامنه‌ای فرمودند: ...

♦️بدانید آمریکا که هیچ، اگر ده برابر قدرت آمریکا هم کسانی در دنیا نیرو داشته باشند، این نیرویی که #خدا با او است، بر آنها غلبه خواهد کرد. 

۹۵/۹/۳

کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:24:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  #عکس حاج قاسم ...

🌹‏عکس حاج قاسم نقطه اشتراک خیلی‌هاست؛حتی غیرمذهبی‌ها!

♦️اما وصیت نامه حاج قاسم نقطه شروع غربال خیلی‌هاست؛ حتی مذهبی‌ها!

♦️همان جایی که می‌گوید:

«والله والله والله از مهمترین شئون عاقبت به خیری، رابطه قلبی و دلی و حقیقی ما با این حکیمی است که امروز سکان انقلاب را به دست دارد…!»

کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اعتراف به ذلت و شکست توسط صهیونیستها! ...

 ضربه موشکی حزب‌الله به میرون کاری بوده

۱- کانال ۱۲ عبری: بر اثر حمله موشکی دو روز قبل حزب‌الله، آسیب بزرگی به پایگاه میرون در کوه جرمق وارد شده‌است.

۲- روزنامه یدیعوت آحارانوت: حزب‌الله موفق شد که ضررهایی به زیرساخت‌های سامانه‌های رصد در پایگاه کنترل هوایی میرون وارد کند.

۳- رادیو ارتش اسرائیل: ارتش اجازه اعلام این خبر را داده که پایگاه کنترل هوایی میرون وابسته به نیروی هوایی بر اثر حمله حزب‌الله آسیب جدی دیده‌است.

کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:18:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پیشتازی نام فاطمه در کشور ...

♦️ بیشترین نامگذاری در ۹ ماهه اول امسال برای نوزادان دختر در کشور به نام مبارک حضرت فاطمه(سلام‌الله علیها) بوده است.

کانال‌های نشریه عبرتهای عاشورا

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سلطنت طلب‌ها و خانواده‌های بهایی مسببان اصلی بی‌حجابی ...

✍سالروز نکبت در ایران

🔸تقریبا در ۸۸ سال پیش در چنین روزی(۱۷ دی ۱۳۱۴)، رضاخان «قانون کشف و منع حجاب» را اجرا کرد و طی آن قرار شد زنان و دختران با پوشش و حجاب اسلامی در مناظر عمومی ظاهر نشوند. او این کار را به نام نوگرایی یا نوسازی ایران به تقلید از ترکیه آتاتورک و افغانستان امان الله خان که این دو نیز متاثر از تمدن غرب بودند انجام داد. 

🔸هر چند که این سیاست با مقاومت منفی(عدم همراهی) مردم مسلمان ایران روبرو شد و شکست خورد. اما از آن زمان به بعد قشری در جامعه مذهبی ایران شکل گرفت که در این خط حرکت و نداشتن حجاب را مظهر نوعی «شیک بودن» و «به روز بودن» تلقی می کرد. سلطنت پهلوی دوم نیز عامل تثبیت و تقویت این جریان شد. این ها معمولا از سلطنت طلب ها و خانواده های بهایی بودند.

🔸اما با انقلاب اسلامی این جریان بالاجبار در لاک خود فرو رفت و قدرت خودنمایی و عرض اندام خود را از دست داد.‌

🔸تقریبا از دهه هفتاد که حجاب تدریجا باز هم «مسأله بودن» خود را باز می یافت و سیاست های فرهنگی دولت اصلاحات خاتمی و گفتمان فکری و فرهنگی او که خیلی مزورانه آزادی را در معنای غربی و لیبرال آن به کار می گرفت باعث شد که این جریان پر و بالی بیایند و تبدیل به یکی از پایگاه های رای او و جریان اصلاحات شوند. 

🔸دقت کنید و باید از خود پرسید که واقعا باید چه تناسبی میان جریان اصلاحات و تکیه روی آزادی های غربی و لیبرال باشد؟

این جاست که باید متوجه خط و مرز اسلام ناب و چیزی به نام اسلام سازش و لیبرال و التقاطی شد.‌ 

ظاهر کار اسلامی بود. شعارها اسلامی بود، اما به جای اقشار اصیل مذهبی معمولا چنین جریان هایی جذب جریان اصلاحات می شدند. 

🔸با قدرت یابی این جریان تحت سیاست های التقاطی دولت خاتمی این خط در جریان فتنه سال ۸۸ از پای موسوی در آمد و با این فتنه همراهی کرد و بعد از آن نیز با دولت اعتدالی روحانی.   

🔸هم برای اصلاحاتی ها و هم اعتدالی ها کسب رای به هر صورت مهم بود و به این جهت با تزویر و ریاکاری و به رغم سوگند به حفظ آرمان های انقلاب اسلامی به این جریان ها قوت بخشیدند و روی آن ها حساب کردند. 

این نشان می دهد که یا در شناخت اسلام مشکل داشتند یا با جریان های داخلی معارض نظام آشنا نبودند که به جهت وجود ولایت فقیه و تصریحات قانون اساسی هر دو این احتمالات منتفی است.

به طور کلی التقاط و سازش ریشه در نفاق دارد و خطر آن کم از استبداد و اختناق نیست بلکه بیشتر هم هست. 

🔸در هر حال اوج تحرک جریان ضد حجاب طی اغتشاشات ۱۴۰۱ بود که توانستند با کمک بعضی از جوانان و نوجوانان غافل و فریب خورده این اغتشاشات را پیش ببرند و چالشی جدی برای نظام ایجاد کنند که ان شاء الله این فتنه نیز از بین خواهد رفت.

🔸اما غرض آن که مسأله حجاب مسأله امروز و دیروز ایران نیست

بلکه قدمتی نزدیک به یک قرن دارد و هم سلطنت پهلوی و سلطنت طلب ها و هم جریان های التقاطی داخلی در تداوم آن موثرند. 

🔸لعنت خدا بر رضاخان میرپنج و تمام مسببین این قضیه

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سر نخ بی‌حجابی‌های خیابان‌های تهران کجاست؟! ...

انتشار اسناد و جزئیات ماموریت هتک حرمت و اباحه‌گری سازمان‌یافتۀ رویا حشمتی از خارج از کشور در ازای دریافت اضافه‌کار 

🔹طی روزهای گذشته اخبار مرتبط با ادعاهای فردی با نام رویا حشمتی در برخی رسانه‌های معاند و فضای مجازی منتشر شده‌است.

🔹رویا حشمتی خانم جوانی است که با انتشار پستی در فیسبوک توجه‌ برخی رسانه های معاند را به خود جلب کرد و سپس با قراردادن عکس آرشیوی که از گوگل دانلود شده بود سعی کرد ترحم و توجه افراد را به خود جلب کند.

🔹روز گذشته مرکز رسانه قوه‌قضائیه با انتشار گزارشی از وضعیت پرونده این فرد که حکم قانونی در موردش اجرا شده است، ادعاهای کذب او و وکیلش را برملا کرد.

🔹بررسی‌های بیشتر این پرونده حاوی نکات جدید و قابل تاملی در این خصوص است. اسناد موجود در پرونده این خانم حاکی از این است که وی در مقطعی از طریق ارتباط گرفتن با یک جریان سازمان یافته در خارج از کشور و دریافت مبالغی، در ساعات مشخص در مکان‌های پر رفت‌وآمد شهر تهران و با‌ وضعیت پوشش بسیار زننده به ترویج اباحه‌‌گری پرداخته که پس از بازداشت و انجام بازجویی و تحقیقات قضایی موضوع فوق مبنی بر اقدام سازمان‌یافته در قبال دریافت مبالغی از خارج از کشور اثبات می‌شود.

اما ماجرای سازمان‌یافته‌بودن تحرکات و اقدامات رویا حشمتی چیست؟

🔸بررسی‌ها نشان می‌دهد مدتی بوده که خانمی با وضعیت زننده و‌ پوششی نامتعارف در برخی معابر پرتردد شهر  تهران حاضر می‌شده است.

🔸با شناسایی و بازداشت فرد یادشده تحقیقات از وی آغاز و در وسایل الکترونیکی او اسناد قابل تاملی به دست می‌آید. در تحقیقات اولیه از این خانم مشخص می‌شود او کارمند یک شرکت مستقر در آمریکاست که به صورت دورکار با آن‌ها همکاری کرده و برای آنها پروژه‌های ویژه را انجام می‌دهد.

🔸با توجه به وضعیت خانم رویا حشمتی و انتشار تصاویر متعددی از او در فضای مجازی و گزارش‌های ضابط، مقام قضایی در وسایل الکترونیکی او به گروه مهمی برخورد می‌کند.

🔸در این گروه که متعلق به شرکت خارجی و مستقر در آمریکا بوده است افراد پروژه‌بگیر در کنار انجام پروژۀ کاری یک ماموریت ویژه هم داشته‌اند و آن حضور در معابر پرتردد شهر با استاندارد و شرایط تعریف‌شده از سوی رئیس شرکت بوده است.

🔸در ماموریت تعریف‌شده از سوی رئیس شرکت آمریکایی که به زبان فارسی با افراد در ایران صحبت می‌کرده این‌گونه آمده بود که خانم‌ها به شرط اینکه با مسئولیت خود بدون حجاب و با وضعیت تعریف‌شده از سوی رئیس شرکت در سطح شهر حاضر شوند و از حضور خود مستنداتی در قالب فیلم و عکس ارسال کنند ۳ روز اضافه‌کار دریافت می‌کنند.

🔸رویا حشمتی پس از هر بار انجام ماموریت واگذارشده  در گروه متعلق به شرکت در فضای مجازی حاضرشده و ضمن ارسال مستندات برای کارفرمای آمریکایی از اقداماتش که با آگاهی کامل و به دفعات متعدد در معابر مختلف شهر تهران انجام می‌شده صحبت کرده و گزارش داده است. او سپس عکس‌ها و فیلم‌های ارسال شده را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک گذاشته است.

🔸رویا حشمتی و هم تیمی‌هایش در اقدامات سازمان‌یافته و ماموریت خود صرفا به داشتن پوشش زننده اکتفا نکرده و در مقاطع مختلفی مثل ماه رمضان، اقداماتی همچون روزه‌خواری در ملاعام را هم در دستور کار داشتند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شهادت اتفاقی نیست! ...

🔸 ده سال بیشتر نداشت که پدرش را از دست داد و داغ یتیمی را چشید؛ آخرین فرزند خانواده و تک‌پسر بود؛ از همان موقع مردی بود برای خودش و دربست در خدمت مادرش بود؛

✅ مهمترین شرط ازدواجش این بود که دختری که قرار است با او ازدواج کند بپذیرد مادرش هم باید با آنها زندگی کند.

✅ انقلابی بود و عاشق امامین انقلاب.

در فضای دروس طلبگی هم از طلاب بسیار درسخوان و با همت بود؛ عاشق طلبگی بود و شدیدا اهل رعایت مسائل اخلاقی.

مطالعات جنبی در فضای شهدا و شهادت هم زیاد داشت.

🔺 بسیار با شهید مدافع حرم، مصطفی صدرزاده عجین بود و انس داشت؛ برای همین خیلی پیگیر کتب و شرح حال این شهید بود. 

🔻 کار فرهنگی یکی از مساجد را به عهده گرفت و با وسع محدودی که در اختیار داشت، قفسه کتابخانه‌ای برای این کار در مسجد قرار داد. کتابخانه‌ای که بوی شهدا از آن استشمام می‌شد.

♨️ همین عید غدیر عروسی‌اش بود و دختری در راه داشتند به نام #زینب…

💠 و دیروز علیرضا سبک‌بال همچون الگوی شهیدش مصطفی صدرزاده پر کشید تا ملاقات خدا؛ میهمان حضرت زهرا شد در روز ولادت حضرتش در جوار مرقد پرنور حاج قاسم سلیمانی…

به فاتحه و صلواتی یاد کنیم از این شهید جوان روحانی ۲۴ ساله…

#شهدای_روحانیت

#جنایت_کرمان

#شهید_محمدی_پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:12:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا ایران جواب ترورهای صهیونیست‌ها را نمی‌دهد؟ ...

میدونید مشکل اصلی کجاست؟

اینجاست که بعضیا تصور میکنن بعد از ترور و شهادت سید رضی حالا یک هیچ به نفع اسراییل شده!
نه داداشم نه برادرم اینطور نیست!

ترور شهید سید رضی، پاسخ ذلیلانه و بزدلانه اسراییل به ضربات کوبنده ایران بوده!
بله درست شنیدید ایران!
حالا بیاید بشماریم ببینیم چه ضربات کوبنده ای رو به اسراییل وارد کردیم!

1_حدود یک میلیون نفر از اسراییل فرار کردن
2_ورود یهودی جدید به اسراییل به حد صفر رسیده
3_بیش از 3 هزار نفر به درک رفتن و بالای 20 هزار نفرشون مجروح و معلول شدن
4_دولت نتانیاهو در آستانه سرنگونی و سقوط قرار گرفته
5_دادگاهها در حال تدارک برای محاکمه شخص نتانیاهو قرار دارن.
6_فعالیت بنادر اسراییل بطور مطلق نابود شده و حتی بعد از اتمام جنگ هم هیچ وضعیت اقتصادی پایدار و مطمئنی براش قابل تصور نیست.
7_تعداد زیادی از کارخانجات اسراییل به دلیل نرسیدن مواد اولیه و اعزام کارگرانشون به نیروی ذخیره ارتش به حالت نیمه تعطیل درآمده
8_صدها تانک و نفربر و بولدوزر و ادوات نظامیشون منهدم شده
9_امنیت مردم اسراییل در سراسر دنیا به خطر افتاده و بعضا با هویت جعلی تردد میکنن
10_نفرت جهانی برعلیه اسراییل غاصب به اوج خودش رسیده و بیداری جهانی برای غاصب بودن و جنایتکار بودن اسراییل شکل تازه ای گرفته
11_صلح ابراهیم بین اعراب و اسراییل با شکست مواجه شده
12_پروژه جایگزینی مسیر ترانزیت و کریدور جدید منتفی شده
13_کشتی های اسراییلی امنیت تردد در آبراهه ها رو از دست دادن
14_دهها میلیارد ضرر تحمیل شده به رژیم صهیونیستی!
رسیدن به مرز ورشکستگی شرکتهای حامی این رژیم بعد از تحریم شدن این برندها توسط مردم جهان
و چندین مورد دیگه …

حالا یک سوال میپرسم
اگر ایران و اقدامات ایران نبود این اتفاقات که از طرف انصارالله و حماس و گروههای مقاومت رقم خورده، میسر میشد؟

حتما باید این موشکها از مختصات جغرافیایی داخل خاک ایران شلیک بشه تا بگیم ایران زده وگرنه قبول نیست؟

کسانی که ایران رو متهم به بزدلی میکنن یا مطلع نیستن که بهتره سکوت کنن!
یا اطلاع دارن اما قصد دارن از طریق فشار افکار عمومی مسولین ارشد نظامی ایران رو تحریک به بروز رفتار هیجانی و پوپولیستی کنن که قطعا خیانت به کل محور مقاومت هست!
رفتار اینها مثل رفتارهمونهایی هست که در زمان حمله ائتلاف آمریکایی به صدام، فشار می آوردن که ما هم باید به مواضع آمریکایی ها حمله کنیم رهبری معظم مخالفت کردند اما می بینید که امروز عراق در دسترس ماست.
دوستان اگر نگران پاسخگویی روز قیامت هستید خداوند این مشکل رو حل کرده!
تبعیت از ولی فقیه
نه یک قدم عقب تر و نه یک قدم جلوتر!

نه مثل بعضی مسئولین ترسو و بی اطلاع از اقتدار نظامی کشور، زودتر از ایشون حرف میزنن و کشور رو منع می کنند از دخالت در فلسطین و نه مثل برخی دیگه که دم از حمله و ورود تمام عیار ایران و همه محورهای مقاومت به عرصه درگیری غزه رو میزنن!
ولی فقیه همونیه که در میان آتش فتنه های منطقه ای، ایران رو تبدیل به یک‌جزیره امن در منطقه کرده!
در این فتنه هم پشت سر ولی فقیه حرکت کنید تا در امان بمونید و مطمئن باشید مسئولیت دیگه ای نداریم.

زهرا حسن‌پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:40:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آخرین اتاق! ...

​روایت از کرمان!

روایت از یک شهر مقاوم؛

زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو  هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی “گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟” و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت.

نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: “پسرته خواهر؟” و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: “تو رو امام زمان نگو مُرده” نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: “خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟”

زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: “خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟” پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: “من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی.”

زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم … چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد.

آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد.

جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح  محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: “مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم”

در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: “خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم.”

بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: “سردخانه کجاست؟” و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: “پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU”

از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت …

روایت از فاطمه مهرابی

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1402-10-17] [ 10:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اثرات منفی تک فرزندی ...

😩 حسرت یک دعوای ساده خواهر و برادری!

🚨گاهی ما هم قدر حضور خواهر و برادرمان را نمی‌دانیم.

🔹در اتاق را باز کرد، چراغ را خاموش کرد، در را باز گذاشت و الفرار!

🔸این چند جمله از یک کمدی در زندگی با برادر است. زیاد است از این صحنه های خنده دار و حتی اعصاب خورد کن! مثلا در یخچال را بازکنی و سهم پیتزای یخ کرده‌ات را کش رفته باشد یا بخواهی روی صندلی بنشینی و صندلی را بردارد. حتی جنگ های بی پایان با خواهر و برادر هم از نبودنش و سکوت بدون چالش در خانه بهتر است. خیلی وقت ها فرد در کودکی متوجه ای تنهایی نمی شود اما وقتی پا به نوجوانی و جوانی می گذارد تازه دلش می‌خواهد یکی از جنس خانواده را در کنار خودش داشت. گرچه که برعکس هم هست. گاهی ما هم قدر حضور خواهر و برادرمان را نمی دانیم😢

#فرزندآوری

#تربیت_فرزند 

زهرا قربانی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چرا ایران جواب ترورهای صهیونیست‌ها را نمی‌دهد؟! ...

میدونید مشکل اصلی کجاست؟
اینجاست که بعضیا تصور میکنن بعد از ترور و شهادت سید رضی حالا یک هیچ به نفع اسراییل شده!
نه داداشم نه برادرم اینطور نیست!

ترور شهید سید رضی، پاسخ ذلیلانه و بزدلانه اسراییل به ضربات کوبنده ایران بوده!
بله درست شنیدید ایران!

حالا بیاید بشماریم ببینیم چه ضربات کوبنده ای رو به اسراییل وارد کردیم!

1_حدود یک میلیون نفر از اسراییل فرار کردن
2_ورود یهودی جدید به اسراییل به حد صفر رسیده
3_بیش از 3 هزار نفر به درک رفتن و بالای 20 هزار نفرشون مجروح و معلول شدن
4_دولت نتانیاهو در آستانه سرنگونی و سقوط قرار گرفته
5_دادگاهها در حال تدارک برای محاکمه شخص نتانیاهو قرار دارن.
6_فعالیت بنادر اسراییل بطور مطلق نابود شده و حتی بعد از اتمام جنگ هم هیچ وضعیت اقتصادی پایدار و مطمئنی براش قابل تصور نیست.
7_تعداد زیادی از کارخانجات اسراییل به دلیل نرسیدن مواد اولیه و اعزام کارگرانشون به نیروی ذخیره ارتش به حالت نیمه تعطیل درآمده
8_صدها تانک و نفربر و بولدوزر و ادوات نظامیشون منهدم شده
9_امنیت مردم اسراییل در سراسر دنیا به خطر افتاده و بعضا با هویت جعلی تردد میکنن
10_نفرت جهانی برعلیه اسراییل غاصب به اوج خودش رسیده و بیداری جهانی برای غاصب بودن و جنایتکار بودن اسراییل شکل تازه ای گرفته
11_صلح ابراهیم بین اعراب و اسراییل با شکست مواجه شده
12_پروژه جایگزینی مسیر ترانزیت و کریدور جدید منتفی شده
13_کشتی های اسراییلی امنیت تردد در آبراهه ها رو از دست دادن
14_دهها میلیارد ضرر تحمیل شده به رژیم صهیونیستی!
رسیدن به مرز ورشکستگی شرکتهای حامی این رژیم بعد از تحریم شدن این برندها توسط مردم جهان
و چندین مورد دیگه …

حالا یک سوال میپرسم
اگر ایران و اقدامات ایران نبود این اتفاقات که از طرف انصارالله و حماس و گروههای مقاومت رقم خورده، میسر میشد؟

حتما باید این موشکها از مختصات جغرافیایی داخل خاک ایران شلیک بشه تا بگیم ایران زده وگرنه قبول نیست؟

کسانی که ایران رو متهم به بزدلی میکنن یا مطلع نیستن که بهتره سکوت کنن!
یا اطلاع دارن اما قصد دارن از طریق فشار افکار عمومی مسولین ارشد نظامی ایران رو تحریک به بروز رفتار هیجانی و پوپولیستی کنن که قطعا خیانت به کل محور مقاومت هست!
رفتار اینها مثل رفتارهمونهایی هست که در زمان حمله ائتلاف آمریکایی به صدام، فشار می آوردن که ما هم باید به مواضع آمریکایی ها حمله کنیم رهبری معظم مخالفت کردند اما می بینید که امروز عراق در دسترس ماست.
دوستان اگر نگران پاسخگویی روز قیامت هستید خداوند این مشکل رو حل کرده!
تبعیت از ولی فقیه
نه یک قدم عقب تر و نه یک قدم جلوتر!

نه مثل بعضی مسئولین ترسو و بی اطلاع از اقتدار نظامی کشور، زودتر از ایشون حرف میزنن و کشور رو منع می کنند از دخالت در فلسطین و نه مثل برخی دیگه که دم از حمله و ورود تمام عیار ایران و همه محورهای مقاومت به عرصه درگیری غزه رو میزنن!
ولی فقیه همونیه که در میان آتش فتنه های منطقه ای، ایران رو تبدیل به یک‌جزیره امن در منطقه کرده!
در این فتنه هم پشت سر ولی فقیه حرکت کنید تا در امان بمونید و مطمئن باشید مسئولیت دیگه ای نداریم.
زهرا حسن پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  #شهیده فائزه رحیمی ...

‏اتوبوسشون توی جاده خراب میشه ،وقتی میرسن کرمان همه اسکان گرفته بودن و داشتن حرکت میکردن به سمت گلزار شهدا.

بدون اینکه بره اسکانشو درست کنه سریع سوار یه اتوبوس دیگه میشه که زودتر بره زیارت حاج قاسم.

توی مسیر پیاده روی از همه عقبتر میرفته که کسی جا نمونه.

‏بعد از انفجار یکی از بچه ها ترکش میخوره و همه دنبال کارای اون بودن

وقتی همه جمع میشن خوابگاه متوجه میشن خانم رحیمی نیست!

اولش فکر میکردن چون نزدیک انفجار بوده رفته برای کمک

ساعت ۱۱شب خبر شهادتش به خوابگاه میرسه

یکی از دوستاش داد میزده چرا ما رو تنها گذاشتی؟ مگه قرار نبود بریم مشهد

ولی فائزه رو خود آقا طلبیده بود

شهیده فائزه رحیمی

📡 #ناب_جهادی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خواندنی یا حفظ کردنی؟ ...

خیلی ها نماز میخونن امّا با خیلی ها که نماز نمیخونن هیچ تفاوتی ندارند…میدونی چرا؟ چون نماز را میخونن!!! نماز خوندنی نیست، نماز حفظ کردنیه…

ببینید، رابطه ی ما با نماز مثل رابطه ی ما با لباسه…دو طرفه است…ما لباس رو از پارگی، پوسیدگی، آلودگی حفظ میکنیم؛ لباس هم متقابلاً ما را از سرما، از گرما، از زشتی حفظ میکنه…قصّه ی ما و نماز یک چنین قصّه ایست…نماز یک تعهّده، یک قرارداده…اگر بعد از نماز به اون تعهّد و قرارداد ملتزم بودیم  و حفظش کردیم  حفظمون میکنه…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 39» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چقدر خرج قیافه‌ات می‌کنی و ...‌‌؟ ...

متاسفانه خیلیا برای قیافه هاشون یه عالمه هزینه و خرج میکنن امّا به اخلاقشون که میرسن، میگن همینی که هست…

عود را گر بو نباشد هیزم است…{سعدی}

تمام ارزش و اعتبار و قیمت عود به عطرشه، به بوی خوششه،به رایحه ی دل انگیز و دل آویزشه.انسان هم دقیقاً مثل عوده.تمام منزلتش به فضیلت هاشه.فضیلت ها برای انسان مثل رایحه ی خوش برای عوده.لذا اینجا نوشته :

لَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ : فراموش نکنید فضیلت را میان خود، فضیلت ها رو فراموش نکنیدچون اون چه که میمانه همین فضل ها، فضیلت ها، بزرگواری ها، کریمانه رفتار کردن ها،عشق ها، محبّت هاست.تنها چیزی که برای شما میمانه همینه.دیگه هیچّی نمیمونه…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 38» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:04:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قهوه یا عسل؟ ...

قهوه تلخه و جز تلخی هم توقّعی نیست…امّا عسل چی؟ عسل اگه تلخ باشه دور میریزی…خدا از ما همون انتظاری رو داره که ما از عسل داریم…یعنی از ما کارِ شیرین میخواد، از ما شیرین کاری میخواد و شیرین ترین کار عَفوه…گذشته…

آدمهای باگذشت هستن که خدا رو برا خودشون نگه میدارن…اینجا نوشته آیه ی 227  سوره ی مبارکه ی بقره :

أَنْ تَعْفُوا: اگر عفو کنید، ببخشید… أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى : نزدیکتر از به حفظ کردن، حفظ کردن چی؟ خدا را برای خود… أَنْ تَعْفُوا أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى …

نگو حقّمه…بله میدونم حقّته، چون حقّته، بگذر… اصلا گذشت یعنی گذشت ازحق… اگه حقّت نباشه از چی میخوای بگذری؟!

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 38» 

(مباحث اخلاقی)

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:03:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  پذیرایی و پَستو! ...

توی پذیرایی همه چیز سرِجای خودش چیده شده، چینش شده…مرتّب…

امّا توی پَستو چی؟ به همون اندازه آکنده، آشفته، به هم ریخته و دَرهَم…چرا؟

چون پذیرایی رو همه میبینن،پستو رو نه…

حالا اگر کسی باشه که به پستو هم سری بزنه، شما چه میکنین؟

پستو رو هم عین پذیرایی مرتّب میکنین…

ظاهر ما مثل پذیرایی میمونه، باطن ما، ذهن و ضمیر ما، جان و وجود ما حکایت اون پستو رو داره و خدا همون کسی است که به اون پستو هم اِشراف داره…اینجا نوشته آیه ی 235 :

وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنْفُسِكُمْ : بدونید که خدا از درون شما هم خبر داره، از ذهن و ضمیر شما هم خبر داره… فَاحْذَرُوهُ : پس حذر کنید، احتیاط کنید، مراقبت کنید… و اگر کسی این حقیقت رو بفهمه دیگه حتّی اجازه ی خیال باطل، خطورات باطل به خاطر و ذهنش نخواهد داد…ذهنشم پاک میشه، پاکیزه میشه…آراسته میشه مثل ظاهرش…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 38» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  جی پی اِس ...

جی پی اس یا همون مسیریاب از ساخته های بشره دیگه، مگه نه؟ دست ساخته ای که در آنِ واحد میلیون ها بلکه میلیاردها انسان رو راهنمایی میکنه… یعنی میدونه کی در کدام نقطه هست و به کدام نقطه بناست عزیمت کنه و از کدام راه باید حرکت کنه…

حالا آیا خدای این بشر نمیتونه از همه ی حالات و احوالات این بشر باخبر باشه؟ نمیتونه؟بر همین اساس اینجا نوشته آیه ی 231 مین سوره ی مبارکه ی بقره:

وَاعْلَمُوا : بدونید : أَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ ﴿۲۳۱﴾ : خداوند از هر چیزی آگاه است…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 37»

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:59:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دالبُری جدا شو! ...

قیچی بزّازها رو دیدی؟ دالبُریه…قیچی های دالبُری وقتی میبُره لبه های دوطرف پارچه رو خیلی شیک و شکیل میبُره…حالت کُنگره کُنگره ای، زیگزاگی میبُره و دیگه لبه های پارچه ها ریش ریش نمیشه…

یادت باشه وقتی خواستی از کسی بِبُرّی، جدا بشی، دالبُری جدا شو…یعنی به یک نوع و نحو زیبایی بِبُر…یه جوری نَبُر که با حرفات، با رفتارت دل او ریش ریش بشه…

اینجا نوشته آیه ی 229 سوره مبارکه بقره :

تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ : تَسْرِيح یعنی بریدن، یعنی جدا شدن… میخوای جدا بشی ها بِإِحْسَان یعنی همراه با احسان و محبّت و لطف و زیبایی و نیکویی… تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 36» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  طاووس ...

این پرهای طاووس تا بسته هستند جلوه و جمال و جلال وشکوه رو ندارن…وقتی اون جاذبه و زیبایی اونها پدیدار میشه، آشکار میشه که باز بشن…

آیات قرآن دقیقاًَ مثل پرهای بسته ی طاووس اند…تا باز نشن جلوه ای ندارن، جمالی ندارن…

و اون چیزی که پرهای طاووس آیات رو باز میکنه : تأمّله، تفکّره، اندیشه اس…لذا میگه رو این آیات ما تفکّر کنین…اونوقته که به زیبایی این آیات پی خواهید برد…

يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمُ الْآيَاتِ : خدا آیاتش رو برا شما بیان میکنه…

لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ﴿۲۱۹﴾ : باشد که بیندیشید…یعنی اگر بیندیشید این آیات جلوه خواهند کرد و جمال خودشون رو به نمایش و تماشا خواهند گذاشت…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 34» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  فقط با یک ضربه! ...

طرف یه عالَمه حباب شیشه ای بار الاغش بود، رفیقش بهش رسید یه چوب به دست داشت، محکم کوبید به بار…

گفت مشتی چی بار الاغ کردی؟ گفت: یکی دیگه بزنی هیچّی…

گاهی یه ضربه همه چیز رو هیچ میکنه، تو عالَم معنویّاتم همینطوره:

یک حرکت، یک نگاه، کارو خراب میکنه.تمام خوبیهاتو هوا میکنه.اینجا نوشته در آیه ی 217 :

حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ

بعضیا به خاطر یک حرکتشون تمام اَعمال خوبشون در دنیا و آخرت هوا خواهد شد…

ندیدی طرف یه دروغ بهت میگه، تمام اعتمادت، تمام اعتقادت نسبت به او صفر میشه…عالَم معنویّات اینجوریه…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 34» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:53:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خوب یا خوش؟ ...

خوب داریم ، خوش داریم، بعضی چیزا خوبه امّا خوش نیست، بعضی چیزا خوشه امّا خوب نیست :

خربزه برا آدم سرماخورده خیلی خوشه خیلی میچسبه، امّا خوب نیست…

دارو برا همین آدم سرماخورده خوبه، امّا خوش نیست…تلخه،زَهره،لذّتی نداره…

یادت باشه خوبی ها پشتش خوشی هاست امّا خوشی ها الزاما پشتش خوبی ها نیست…و خدا فقط دنبال خوبی رساندن به ماست نه خوشی رساندن…

راز اجابت نشدن بسیاری از دعاهای ماهمینه…ما ازخدا خوشی میخوایم نه خوبی درحالی که خدا برای ما خوبی میخواد نه خوشی…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه ۳۴» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بهترین انفاق برای کیست؟ ...

این مهمّه ولی مهمّ تر اینکه این بهترین ها برای چه کسانی انفاق بشه؟

فَلِلْوَالِدَيْنِ : اوّل پدر و مادر به خصوص مادر…مادر…چه ماجرایی است این مادر…بچّه وقتی وارد خانه میشه ها میگه مامانم کجاست؟کارشم نداره ها…میگه کجاست؟ اصلا حضورش موهبته…

وَالْأَقْرَبِينَ :نزدیکان…

وَالْيَتَامَى : بی سرپرستان…

وَالْمَسَاكِينِ :زمین گیران…

وَابْنِ السَّبِيلِ : در راه ماندگان…

ویادتون باشه:  وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ ﴿۲۱۵﴾ :هرکار خوبم میکنین خدا خبر داره یعنی نمیخواد تو بوق و کَرنا بکنی…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 33» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  انفاق توجّه! ...

و یکی از بهترین ها میدونید چیه؟ التفات، توجّه به کسانی که مورد التفات و توجّه قرار نمیگیرند…

گاهی وقت ها دیدید توی جمعی همه دور یه نفرند، امّا دور یه نفر خالی خالیه…برید دور اون یک نفر توجّه کنید، التفات کنید…این بالاترین انفاقه…نگذارید تنها باشه، نگذارید غریب باشه…

یه کسی خوب گفته بود، گفته بود که: همین که تلفنت زنگ میخوره یعنی فراموش نشدی…

هستند کسانی که حتّی به اشتباه هم تلفن هاشون زنگ نمیخوره…خیلی غریب اند…برید سراغ این خیلی غریب ها التفات کنید..

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 33» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  از شما نمیشه دلار درآورد! ...

ای بانوان شهیدی که در روزی که به نام زن نام گذاری شده بودتوسط منادیان دروغین حقوق زن به خاک و خون کشانده شدید اما…

ببخشید که براتون جنبشی راه نیافتاد 😭
ببخشید که اسماتون هشتک نمیشه 😭
ببخشید که کسی تو سازمان ملل عکستونو بلند نمیکنه 😢
ببخشید که شروین براتون “برای برای” نمیخونه 😭
ببخشید کسی بخاطر شما پروفایل مشکی نمیکنه 😢
ببخشید که کسب وکارا بلاگرا … براتون استوری نمیذارن 😭
اخه از شما نمیشه دلار دراورد! 😭 😢

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ناامیدی  ...

❣️❣️❣️❣️❣️❣️❣️

هیچگاه ناامید شدنتان را

جریانی همیشگی در نظر نگیرید. 🤗 

ما ناامید می شویم تا دوباره از نو 

با هویتی مستقل‌تر و قوی تر 

شروع کنیم. 😇 

ناامیدی بخشی از قد کشیدن ما است.

شاید فکر کنید ناامید شدن، 

طعم پوچی و تمام شدن می‌دهد، 

اما اینطور نیست. 🙃 

ناامیدی شبیه دارویی تلخ است که 

بعدترها اثرات آن دیده می‌شود. 

دارویی تلخ اما هشیار کننده.

‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:53:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حسرت مادر شدن به دلم مانده ...

«زمانی که جواب غربالگری آمد و به من گفتند که فرزندم تریزومی 13و احتمالا مشکل قلبی دارد، واقعا شرایط روحی بدی داشتم. به توصیه یکی از دوستانم به آزمایشگاه مجهزی رفتم که برای تکرار آزمایش‌ها چیزی حدود 15میلیون تومان می‌گرفت.» اینها را ناهید می‌گوید که حالا چند سالی است در حسرت داشتن فرزند مانده و به هر دری زده تا دوباره کودک دیگری داشته باشد. او ادامه می‌دهد: «من آن زمان چنین پولی نداشتم و به همان چیزی که نتایج اولیه اعلام کرد، اعتماد کردم. بیمارستان قبول نمی‌کرد که سقط جنین کند و به همین دلیل در یک مطب و به‌صورت غیرقانونی اقدام به سقط کردم. شرایطی که یک آسیب جدی به رحم من زد و حالا 5سال است که دیگر شرایط بارداری برای من پیش نیامده است. زمانی که فرزندم را سقط کردند، تقریبا 5ماهه بود. مامایی که این کار را انجام داد به من گفت که به‌نظر نمی‌رسد کودکم مشکلی داشته باشد و ای کاش به این سرعت تصمیم نمی‌گرفتم. حالا من مانده‌ام و حسرت تمام‌نشدنی برای مادر‌ شدن.»

مریم سرخوش _ روزنامه نگار

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1402-10-16] [ 07:42:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  پشیمانی از غربالگری ...

پشیمانی از غربالگری همیشه با من است

افسانه، یکی از مادرانی است که مشکل عجیبی را درباره فرزندش به‌دلیل انجام غربالگری تجربه می‌کند. او به همشهری می‌گوید: «به توصیه پزشک نخستین مرحله غربالگری را انجام دادم و گفتند که فرزندم سندرم داون است. ما در خانواده‌مان اختلال ژنتیک نداشتیم و پزشک هم مطمئن نبود، اما برایم یک مرحله آزمایش دیگر نوشت. فاصله زمانی یک هفته‌ای داشتم و با تصور اینکه جواب آزمایش درست است یک هفته تمام احتیاط‌های بارداری و تغذیه مناسب را کنار گذاشتم. آنقدر اضطراب داشتم که هر چیز مضر برای جنین را هم می‌خوردم. مرحله بعدی چیزی حدود 6.5میلیون تومان خرج داشت   و در نهایت هم مشخص شد که فرزندم هیچ مشکلی ندارد.»‌ او ادامه می‌دهد: «از آن لحظه تاکنون پشیمانی یک لحظه هم من را رها نکرده است. فرزندم اکنون دوساله است و گاهی رفتارهایی دارد که به‌گفته روانپزشک به‌دلیل استرس‌های دوران بارداری برای او ایجاد شده است. خودم هم تصور می‌کنم برخی بی‌احتیاطی‌ها در آن دوران چنین مشکلاتی را به‌وجود آورده است. هیچ زمانی خودم را به‌دلیل آن اقدام، نمی‌بخشم.»

مریم سرخوش _ روزنامه‌نگار

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  غربالگری قاتل ۲۲ هزار جنین سالم! ...

دلایل زیادی درباره کاهش تولد در کشور عنوان می‌شود، اما سقط جنین یکی از مهم‌ترین آنهاست که بخش قابل‌توجهی از این اقدام به‌دلیل توصیه‌های تقریبا اجباری به غربالگری رخ می‌دهد. آخرین آمار اعلام شده از سوی وزارت بهداشت نشان می‌دهد که 22هزار جنین سالم در کشور به‌دلیل غربالگری‌ها از بین رفته‌اند. همچنین براساس اعلام دبیر مرکز مطالعات راهبردی جمعیت کشور، طی سال‌های اخیر وضعیت به‌گونه‌ای پیش رفته بود که 95درصد خانواده‌ها به سمت غربالگری اجباری سوق داده می‌شدند، اما به‌دلیل خطای بالا و مثبت کاذب، جنین‌های سالم از بین می‌رفتند. در برخی موارد هم سودجویی‌ها و تعارض منافع باعث تشدید توصیه به غربالگری و ارجاع به مراحل بعدی بود که یا در همان ابتدای راه تصمیم خانواده‌ها را در از بین بردن فرزندشان تقویت می‌کرد یا در آزمایش‌های تهاجمی مادر و جنین را به خطر می‌انداخت. بر این اساس، وزارت بهداشت «دستورالعمل حفظ و مراقبت از جنین سالم» را در خرداد 1401ابلاغ کرد؛ هر چند که این تصور در جامعه ایجاد شد که غربالگری‌ها به‌طور کامل ممنوع و امتیاز آن از خانواده‌ها گرفته شده است. وزارت بهداشت در همان مقطع هم تأکید کرد که حذف کامل غربالگری وجود ندارد، اما مطابق با قانون حمایت از خانواده و جوانی جمعیت، درخواست آزمایش غربالگری و تشخیص ناهنجاری جنین دیگر به توصیه یا خواست پزشکان انجام نخواهد شد، بلکه والدین درصورت نیاز خودشان می‌توانند در این‌باره اقدام کنند.

مریم سرخوش-روزنامه‌نگار

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:33:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  اینجا چشم‌ها پر از حسرتند! ...

نشسته‌ام گوشه قبرستان، روبروی حسینیه سرآسیاب. سرم توی گوشی است که درخواست می‌دهد با هم برویم داخل…!

سرم را بالا می‌آورم. حرفش را تکرار می‌کند: «میای بریم باهم خاک شهید رو ببینیم؟»

خاکِ شهید!

دلم قنج می‌رود…

_بله حتما

بالاسر قبور ازم می‌خواهد با گوشی‌اش فیلم بگیرم. مدام با تأسف سرتکان می‌دهد. حتی اجازه می‌دهد با گوشی خودم ازش عکس بگیرم.

میپرسم: چرا گفتید خاک شهید؟ هنوز که نیومدن!

می‌گوید: «حسم بود که سرزبونم آمد»

قانع می‌شوم…

با لهجه دلبرش بیشتر باهام گرم می‌گیرد: «ما که لیاقت نداشتیم شِهید شیم بیایم اینجا یه نظری بمون بکنن»

ظاهرا خودش هم آنجا بوده اما توی موکب و دور از انفجار. این ها را طوری غم‌زده می‌گوید که یک لحظه دلم از جا ماندنش می‌سوزد. 

اینجا چشم‌ها پر از حسرت‌اند…

#در_انتظار_شهدا

#کربلای_کرمان 

✍️ #مهدیه_مهدی_پور 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:06:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  من کرمانی هستم ...! ...

من کرمانی هستم و دانشجوی تهران. دورم از شهرم… 

اما لحظه‌ای که خبر انفجار کرمان را شنیدم، به غایت مستأصل شدم. دستم‌ یخ کرد. پاهام سست شد و قلبم محکم کوبید. فوراً با مادرم تماس گرفتم و وقتی که جواب داد، بدون هیچ مقدمه‌ای پرسیدم: «مامان حال‌تون خوبه؟» مامان مکث کرد، من اما صدای بغض‌ش را شنیدم؛ با اشک گفت: «خوبم مادر ولی شهید زیاد داریم.»

حالا من ۹۸۸ کیلومتر دورتر از شهرم هستم. به هزاران تماسِ گرفته شده‌ای فکر می‌کنم، که هرگز پاسخی دریافت نکردند. به پیام‌های جواب داده نشده، به جان‌های به‌ لب رسیده، به خون‌های ریخته شده بر روی آسفالت خیابانی که به وقت دل‌تنگی بارها آنجا قدم زده‌ام، به تصویر پسربچه‌ی به خون غلتیده، به جگر‌های سوخته و به وطنِ داغدارم فکر می‌کنم و هنوز فکر می‌کنم و فکر‌هایم تمام نمی‌شوند. این تازه آغاز فکرهای من است. دیگر از عمق جانم چه بگویم؟! «اللهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ أَنْصارِهِ، وَاقْرِنْ ثارَنا بِثارِهِ»

#کربلای_کرمان 

✍️ #خانم_رضوان

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:02:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  شهدای کرمان ...

نه تنها شهید سلیمانی از سردار سلیمانی اثرگذارترست بلکه همه آدم‌ها وقتی خونشان در راه مکتبشان می‌ریزد اثرگذارتر می‌شوند. 

شاید چنین قابی در هیچ جای دیگر این دنیا و در هیچ زمان دیگری تکرار نشده باشد. 

این‌ها، چه دختر بچه‌ای با گوشواره قلبی و کاپشن صورتی و چه میان‌سال و موسفید کرده، همه یک چیز را به تصویر کشیدند. نورانیت حق و سیاهی باطل.

#کربلای_کرمان 

✍️ #زهرا_عوض_بخش

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:00:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  #کاپشن صورتی! ...

فردا روزی اگر مصرف #کاپشن_صورتی و #گوشواره_قلبی کشور بالا رفت، تعجب نکنید. دو روز نگذشته هنوز، پدرومادرها شال و کلاه کرده‌اند، دست بچه‌ها را گرفته‌اند و نه اینکه انگار نه انگار اتفاقی افتاده باشد؛ اتفاقا همه می‌دانند اتفاق مهمی افتاده. خون مظلوم ریخته شده و کسی به خودش اجازه داده غلط اضافی کند. 

آدم معمولی‌های توی اینطور موقعیت‌ها از جانشان محافظت می‌کنند. منطقی هم همین است. عاشق‌ها اما، می‌آیند وسط صحنه. دست زن و بچه را هم می‌گیرند. چه بسا بچه‌ها دست پدرمادرها را می‌گیرند و کشان کشان می‌آورند وسط ماجرا. 

خوش‌خیالی‌ست اگر فکر کنی این مردم از مرگ می‌ترسند. 

حالا با هر قطره خونی که به زمین ریخته، هزارتا دختر کاپشن صورتی و پسر کاپشن مشکی از زمین می‌جوشد و مرگ را به بازی می‌گیرد.

#کربلای_کرمان 

#گلزار_شهدای_کرمان

✍️ #محدثه_کریمی

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1402-10-15] [ 11:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کلید بهشت ...

کلید بهشت

روز مادر است. حامد را مدرسه گذاشته‌ام و به خانه برمی‌گردم. تازه یاد سفارش همسرم می‌افتم. گفته بود تا از اداره می‌آیم وسایل سفر را آماده کن. نمی‌دانم کلید خانه را کجا گذاشته‌ام. هر قدر که جیب و کیفم را می‌گردم، پیدایش نمی‌کنم. کنار خیابان می‌ایستم. با خودم می‌گویم من که آدم محتاطی بودم، پس کلید خانه را کجا گذاشته‌ام؟ حالا اگر محسن زنگ بزند و بگوید که بیا برویم شهرتان تا  مادرت را ببینی؛ می‌خواهی به او چه بگویی؟ 

تازه یاد سفارش حامد می‌افتم: «مامان یادت نره تبلتم رو برداری؟!»

 این طوری نمی‌شود. باید سرزنش‌های‌ محسن را به جان بخرم. موبایلم را از کیف بیرون می‌کشم.‌ بهتر است برایش پیغام بگذارم. نتم را روشن می‌کنم. توی همه کانال‌ها و گروه‌ها خبر فوری زده‌اند. متحیر و کنجکاو یکی از کانال‌ها را باز می‌کنم و می‌خوانم: «حمله تروریستی به زائران گلزار شهدای کرمان.»

قلبم تند می‌زند، خشکم می‌زند. تکیه می‌دهم به دیوار و خبرها را بالا و پایین می‌کنم. نگاهم به عکس خونی دست زنی می‌افتد که کلید خانه‌اش را در دست دارد. امروز سالگرد حاج قاسم سلیمانی است و گلزار شهدای کرمان غلغله. حتماً مادری است که تا آمدن فرزندانش به خانه خواسته سری به گلزار شهدا بزند.

به عکس  نگاه می‌کنم. خیلی محکم و سفت کلید را چسبیده. حتماً خانه‌ و زندگی‌اش را دوست داشته که حالا بعد از شهادتش هم دل از کلید نمی‌کند. 

اشک صورتم را خیس می‌کند. چه روز مادری شد امسال…

دشمن چه فکری کرده؟ خیال کرده ما ایرانی‌ها از این حادثه‌ها می‌ترسیم؟ آیا به همین راحتی از علاقه‌ها و اسطوره‌های‌مان دست می‌کشیم؟ زهی خیال باطل!

#کربلای_کرمان

 

✍ #فرانک_انصاری

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:48:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کربلایی کرمان ...

دخترت هنوز چشم به جهان باز نکرده فرزند شهید شده! می‌خواستی برایش از خوش‌ قدمی‌اش بگویی. می‌خواستی تعریف کنی همزمان شده معمم شدنت با پاگذاشتن او در دل مادرش. حتما دلت می‌خواست هرچه خودت نداشتی برای دخترت جبران کنی؛ دست محبت پدری و نگاه پر مهر یک حامی. مثل خودت یتیم بودن را برای دخترکت نمی‌خواستی. 

هرجا اسم دین و انقلاب بود اولین بودی، ملبّس شدی تا ارزش‌ها را زنده کنی. عشق تو را بالا برد، عشق به آرمانی که عشق فرزند را کمرنگ می‌کند… 

حالا با آن چشمان دریایی‌ات از بالا می‌بینی‌مان و دعا می‌کنی. آنجا دستت بازتر است…

#کربلای_کرمان

✍️ #زکیه_دشتی_پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  غم آخر! ...

می‌شود همین لحظه با یک سکته تمام کنی. می‌شود درگیر بیماری طولانی باشی و از اتاق عمل جان به در نبری. می‌توان از بلندی پرتاب شد و تمام. می‌شود در همین لحظه سرت گیج برود و بخوری زمین و بگویند ضربه مغزی شدی. تصادف که دیگر نگو. کف خیابان یا گوشت و پوست لهیده‌ات را جمع کنند یا پودر استخوان سوخته‌ات را. نمی‌شود؟! اصلا همان لحظه وسط مهمانی یک حبه قند یا یک دانه برنج جاخوش کند ته گلویت و راه نفس را برای همیشه ببندد. یک حساسیت غذایی و دارویی حتی. اصلا آن‌قدر این لحظه تنوع دارد که به عدد آدم‌ها می‌شود برایش قصه ساخت.

حالا وسط این همه حکایت تو راه افتاده باشی پی زیارت. زیارت دوست و آشنای خونی و نسبی نه. زیارت یک شهید. دوست و آشنای خدا! دشمنان خدا از سر نفرت از تو و افکارت و از راه روشنی که می‌روی خونت را بریزند. این کم سعادت‌است. یک دل سیر حسرت نمی‌خواهد؟! یک دل سیر اشک؟!

آن وقت آدم‌هایی که حسرت این سعادت را می‌خورند پا به فرار می‌گذارند؟ یا دلشان پر می‌کشد پای جای سردارشهیدشان بگذارند؟!

سلامی پر از حسرت و داغ به تمام شهدای کرمان که امشب مهمان سیدالشهدای مقاومت و اربابش حضرت حسین علیه‌السلام هستند…

#کربلای_کرمان 

✍️#زهرا_عوض‌بخش 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:41:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خاطرات روز سیزدهم ...

وقتی کد قرمز بلند و رسا اعلام شد، تخت‌ها پشت‌بند هم می‌رفتند توی بخش‌های مختلف. یکی پنجاه درصد سوختگی، یکی قطع دست، سومی ترکش توی چشمش. به بعضی‌ها اصلا نگاه نمی‌کردم، دلش را نداشتم. 

صدای ناله‌ها قطع نمی‌شد. پرستارها مثل ارواح سرگردان از این اتاق به آن اتاق می‌رفتند و به مجروحان جدید می‌رسیدند. شانس آوردم زودتر آمدم داخل، وگرنه پشت نیروهای امنیتی گیر می‌کردم و می‌ماندم بیرون. گوشه‌ای ایستاده بودم، مبادا کسی گیر بدهد و بگوید هری…

نظرم به یکی جلب شد. دکتری میانسال، با موهایی سفید و یک‌دست. چشم‌هایش دقیق بیمارها را زیر نظر می‌گرفتند. آرامش از چهره‌اش می‌چکید. نمی‌دوید. حتی سریعتر از حد معمول هم قدم بر نمی‌داشت. هر گامش، سرشار از طمانینه بود و استوار. وقتی بقیه‌ی پزشکان و پرستاران از شدت عجله تند تند حرف می‌زدند یا کلمات توی دهانشان نمی‌چرخید، آرام و بی تکلف گوش می‌داد و نکاتی را اصلاح می‌کرد. داشت حرصم را در می‌آورد. وسط این بلبشو انگار آمده بود پارک، دریغ از ذره‌ای دستپاچگی.

یکی از پرستارها گوشه‌ای ایستاده بود. سعی میکرد از هر جرعه لیوان آبش برای تازه کردن نفس استفاده کند. آرام نزدیک شدم. سلام علیکی کردم و پرسیدم: «اون دکتر خونسرده رو میشناسین؟!»

 سربالا آورد: «اونی که الان کنار تخت نزدیک راهرو وایساده؟ رئیس بیمارستانه. برات عجیبه آروم بودنش؟!»

با سر تایید کردم.

 جرعه‌ی بعدی را خورد: «جراح پلاستیکه. زمان جنگ توی بیمارستان صحرایی بوده، بدترین و ترسناک‌ترین قسمتش. روزی چند تا چند تا سوختگی بالای ۷۰ درصد و صورت لت‌وپار می‌اومده زیر دستش. اینا برای ما سخته، برای رئیس خاطرست.

 

لیوانش را انداخت توی سطل و رفت به کارهایش برسد. من ماندم، خیره به صورتی که خم به ابروهایش نمی‌افتاد…

#کربلای_کرمان 

✍️ #محمد_حیدری 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  صبح فردا ...

فردا که صبح بشود همه‌ی بچه‌ مدرسه‌ای‌های کرمان حدود هفت بیدار می‌شوند، روپوش‌هایشان را می‌پوشند، دو لقمه می‌گذارند گوشه دهان‌شان، شال و کلاه می‌کنند، کیف‌شان را می‌اندازند روی دوششان و می‌روند مدرسه. حدود هشت دیگر همه سرکلاس‌شان هستند. فردا صبح اما ۲۲ صندلی خالی می‌ماند؛ برای همیشه. ۲۲ کلاس عزادار می‌شود‌‌. موقع حضور و غیاب معلم اسم هرکدام را که ببرد احتمالا دخترها می‌زنند زیر گریه‌ و پسرها بغض‌شان را می‌ریزند در مشت‌شان و محکم به جایی می‌کوبند. شغل رویایی آینده‌شان می‌شود منتقم. همین. ۲۲ معلم مثل قبل دیگر دست و دل‌شان به درس دادن نمی‌رود و دانش‌آموزان‌شان دیگر مثل قبل نمی‌توانند درس بخوانند. 

شاید سال‌ها بعد در کتاب تاریخ بچه‌ها یا نوه‌های‌شان چند ورق از این روزها و این مدرسه‌ها نوشته شود. شاید بنویسند آنها هنوز احیاء هستند و عند ربهم یرزقون.

#کربلای_کرمان 

✍️ #زینب_جلالی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:26:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بسیاری از زنان دوست دارند شهید شوند اما ... ؟! ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم

خوب شوهرداری کردن یعنی چه؟
ای بابا! دلت خوش است. هزار مصیبت از دست اخلاق و رفتار مردها داریم همین برایمان بس است دیگر چه نیازی به طرح این مسائل …. ؟!
امروزه
اگر از بسیاری از زنان مومن جامعه اسلامی سوال شود که چه آرزویی دارید؟ خیلی‌ها رسیدن به مقام شهدا را آرزو دارند اما چگونه این امر امکان پذیر است؟

عده‌ای از زنان نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شِکْوَه کردند که:
چرا برای مردان فضیلت‌های بسیاری قرار داده شده مثل جهاد و شهادت … ولی ما از آن محروم هستیم؟

پیامبر خدا فرمودند:
#جهاد #المرأة #حُسن #التَّبعُّل
جهاد زنان خوب شوهرداری کردن است.
براستی خوب همسرداری چه خصوصیتی است که از زن، یک مجاهد فی‌سبیل‌الله می‌سازد و او را بهشتی و زهرایی می‌کند؟

در اصل این جهاد دقیقا با همان مجاهدت و سختی و رنج میدان دفاع از دین برابری می‌کند. چرا؟
زیرا تعبل یعنی پذیرفتن مرد و همسر در شرایط سخت و غیر قابل پیش‌بینی نه فقط در روزهای آرامش و جوانی و سلامتی!
آن مقامی که پیامبر خدا برای دخترش پسندید، و چهره حضرت و سرور بانوان دو عالَم از اینکه، او را برای بر سر نهادن مدال افتخار مادری و همسری برگزید، گشاده شد و خدای را سپاس گفت اما چه همسری؟

همسری که همیشه در رکاب پیامبر خدا آماده‌باش بود و هرگاه به خانه می‌آمد بانوی بهشت! آنچنان با او رفتار می‌نمود که آثار خستگی و رنج جهاد را از چهره مبارک حضرت می‌زدود و بارها اتفاق افتاد که با اندک امکاناتی سدّ جوع می‌کردند و ….
آیا
ما در زندگی این چنین هستیم!
بله! هستند مردهایی که بویی از انسانیت و معرفت نبرده و زن را چون برده‌ای بیش نمی‌دانند اما:
روی سخن ما با زندگی‌های عادی و معمولی و نحوه سازش و تحمل و بردباری توام با خوشرفتاری در مراحل سخت زندگی اعم از بیماری و نداری و هزاران گرفتاری دیگر است و در چنین شرایط است که اگر زن، همسر خود را دریابد و او را ملامت و سرزنش نکند و آزار ندهد، جهادی به تمام معنا در راستای خواسته پیامبر اسلام انجام داده و چنین زنی کمترین جایگاهش بهشت مادی و بالاتر از همه همجواری با شهداست.
پس به قول شهدا:
تا مثل شهدا زندگی نکنیم شهید نمی‌شویم.
و جهاد و شهادت ما در تربیت فرزندان صالح و تدبیر امور منزل به احسن وجه است آنگونه که، مادران بزرگوار شهدا این راه را با حفظ و رعایت اخلاق دینی، سالیان سال در زندگی خانوادگی خود پیموده و بدون اهمال و سستی در انجام وظایف تربیتی و خانه‌داری، یا به شهیدان چشم براهشان پیوسته، و یا همچنان در حال مجاهدت در این میدان خطیر تربیت و معنویت ادامه راه می‌دهند.
من الله توفیق

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1402-10-14] [ 11:10:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  متن پیام رهبر معظم انقلاب در پی شهادت جمعی از زائران مزار شهید سلیمانی ...

♨️ متن پیام رهبر معظم انقلاب حضرت آیت‌الله خامنه‌ای درپی شهادت جمعی از زائران مزار شهید سلیمانی

بسم الله الرّحمن الرّحیم

دشمنان شرور و جنایتکار ملت ایران،‌ بار دیگر فاجعه آفریدند و جمع زیادی از مردم عزیز را در کرمان و در فضای معطّر مزار شهیدان، به شهادت رساندند.

ملت ایران عزادار شد و خانواده‌های زیادی در سوگ جگر گوشگان و عزیزان خود غرق ماتم شدند. جنایتکاران سنگدل نتوانستند عشق و شوق مردم به زیارت مرقد سردار بزرگشان شهید قاسم سلیمانی را تحمل کنند. بدانند که سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارت‌زا که آنان را به این گمراهی کشانده‌اند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.

اینجانب در عزای خانواده‌های مصیبت دیده با آنان همدل وهمراهم و صبر و تسلّای آنان را از خداوند متعال مسألت میکنم. روح مطهر شهیدان انشاءالله میهمان بانوی دو عالم و مادر شهیدان حضرت صدیقه‌ی طاهره سلام الله علیها است. با مجروحان حادثه همدردی میکنم و شفای آنان را از درگاه الهی خواستارم.

سیّدعلی خامنه‌ای

۱۳/۱۰/۱۴۰۲

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1402-10-13] [ 08:32:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  آیا تر و خشک با هم می‌سوزند؟ ...

✍ عالِم بزرگواری از قول استادش می فرمود:

 اینکه می گویند :«آتش که بیاید ترو خشک با هم می سوزد» درست نیست. چرا که چوب تر اول مدتی کنار چوب خشک می ماند و خشک می شود و بعد می سوزد. در یک شهری که عده ای به گناه مشغول هستند اگر خوبان نهی از منکر نکنند مومنین هم مثل فاسقین می شوند و عذاب که بیاید هر دو را می گیرد.

چنانکه پیامبر(صل الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند همه مردم را بخاطر عمل عده ای خاص (کم) عذاب نمی کند. مگر اینکه گناه را پشت (گوششان) بیاندازند و بتوانند نهی از منکر کنند و نکنند پس وقتی اینگونه شد خدا همه را عذاب می کند…

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نترسید!!! ...

#تولیدی 

#به_قلم_خودم

 شهادت پیروزمندانه و در عین حال مظلومانه حاج قاسم ثابت کرد که اگر در مقابل استبداد آمریکایی و کودک کشی صهیونیست و وحشی گری داعشی! حتی یک سرباز ولایت هم که عملا پایبند ارزش‌های جمهوری اسلامی باشد! قطعا می‌تواند آن به اصطلاح مدعیان انسان بودن را شکست دهد، چگونه؟

 زیرا مومن کالجبل الراسخ است و اگر روزی «هزار ضربه!» هم بر آن وارد شود، ذره ای سستی و کاستی در آن راه نمی یابد و این اثر خون شهید است چرا که:

 خون شهید بر زمین نمی ریزد و هدر نمی رود بلکه هر قطره اش تبدیل به دریایی خروشان از امید و انگیزه در دل بیدار دلان و با بصیرتان خواهد شد و در نهایت ضامن پیروزی حق بر باطل.

 و امام راحل بی جهت نفرمود که:

 با شهادت، ملت ما بیدار می شود اما از آنجا که به فرموده امام العارفین، دشمنان ما احمقند! لذا با هر شهادتی مُهر تضمین مسلط شدن حق بر باطل را، قطعی تر می کنند!

 پس حتی یک شهید هم می تواند با خون خود و فدا شدن در راه حفظ ارزش های دینی و اعتقادی و ملی، باعث رسوایی وتندتر شدن رَوَند‌ سقوط یک لشکر دشمن قسم خورده شود

 و

 پرچم اسلام را پس از هزار و چهار صد سال، بر فراز عالَم به اهتزاز درآوَرَد. پس به هنگام مکر و حیله دشمنان، به جای تشویش و تردید، چشمتان به انگشت اشاره امام جامعه باشد که قطعا:

 بساط شرارت جمع خواهد شد اگر! زهرایی بمانیم و فاطمی عمل کنیم.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  داستان مُنا ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم

مُنا در اوج جوانی و زیبایی، پس از ازدواج با سهیل ، با وقاحت تمام پشت پا به زندگی پدر و مادر همسرش زد و خانه و دار و ندار شوهرش را که متعلق به همه خانواده اش بود، به نام خود زد و با غرور و تکیه بر رخسار افسونگر خویش، چون پادشاهی بر روح و روان سهیل حکمرانی می کرد و وای از آن لحظه ای که امری بر خلاف نظرش صورت گیرد و آنگاه بود که سهیل بیچاره و صد البته شیفته چشم و ابروی خود را، بیچاره و درمانده و اوقات همه فامیل را تلخ می کرد.

منا! فقط به زیبایی خدادادی اش مغرور شده و نه نماز و روزه و حجابی و نه ادب و کمالی و از آن طرف سهیل، مست و دلداده بی چون و چرای همسری شده بود که شبانه روز صدای ساز و آواز از خانه شان بلند بود و همسایه های ناراضی، جرات دَم زدن نداشتند.

مرضیه! همسایه قدیمی منا و دوست دوران کودکی او که اخلاق و رفتارش کاملا متفاوت بود بارها نصیحتش کرده بود اما دریغ از ذره ای تاثیر!
زیبایی و غرور جوانی اجازه بیدار شدن از خواب غفلت را به منا نمی داد او حتی پس از به دنیا آوردن تنها دخترش ولنتا نه تنها تغییری نکرد بلکه پس از چند سال، سهیل را تحت فشار گذاشت که باید برای بهتر!!! تربیت شدن دخترم باید از ایران برویم.
یک شب پدر و مادر سهیل پس از سالها قهر و قطع رابطه به خانه تنها پسرشان آمدند و با چشم گریان از منا خواستند که آنها را از دیدن فرزندشان که گاهگاهی به دور از چشم همسر، به آنان سر می زد محروم نکند اما کو گوش شنوا؟
زمان گذشت و گذرنامه ها توسط مردی حلقه به گوش و بی اراده به نام سهیل، که دین و خانواده و همه اصالتش را زیر پا نهاده و مفتون زیباییِ افسانه ای منا شده بود، مهیا شد و هر سه عازم کانادا شدند بدون اینکه لحظه ای به پدر و مادر دلشکسته سهیل توجهی بکنند.
مدتها
از منا خبری نبود حتی دوستان و اقوام نزدیک هم چندان خبری از او نداشتند فقط یک بار که شعله دوست کانادایی منا به ایران آمده بود خبر داد که:
منا، حجاب خود و دخترش را کاملا برداشته و شبها در یک قهوه خانه مشغول به کار شده.

در طول این مدت هر چه والدین سهیل، ارتباط می گرفتند هیچکس جوابگو نبود تا اینکه یک روز زنگ خانه مادر سهیل به صدا در آمد و پستچی نامه ای داد و امضایی گرفت و رفت.
خدای من! از طرف سهیل!! مادر بهت زده و با چشمانی اشکبار پاکت را باز کرد و هنوز چند سطری نخوانده سرش گیج رفت و به زمین افتاد.
نامه سهیل حامل دو پیغام بود:
منا، ام اس گرفته!
منا باردار است و فرزندش هم پسر است اما معلوم نیست با این وضع چه می شود.
مادر دلخسته ام!
آنقدر خجالت زده ام که روی بازگشت ندارم ولی برای حفظ روحیه منا پزشکان مرا مجبور به باز گشت کرده اند.
راستی مادر! ولنتا حاضر نیست با ما بیاید او همینجا با دوست پسرش می ماند. به گفته های من هم اعتنایی ندارد می خواهد آزاد!!! باشد.

چند روز بعد جسم بی رمق و رنجور منا، بر روی یک بارانکارد، از هواپیما پیاده شد و به وسیله اورژانس فرودگاه به بیمارستان منتقل شد و این در حالی بود که ماه ششم بارداری او بود و همه ثروت های به زور تصاحب کرده اش را در کانادا، هزینه بیماری نسبتا وخیم و ناامید کننده خود کرده و در حالی که نه دخترش، زندگی با او را پذیرفته بود و تنها امیدش که جنینی شش ماهه بود در حال از دست رفتن بود.
روزهای آخر زندگی منا که درد و بیماری به اوج خود رسیده بود مادر سهیل در کمال بی میلی و به درخواست پسرش به بالین عروسش آمد اما باورش نمی شد این قیافه نحیف و رنجور، همان «زیبای خفته» ای باشد که طعم زندگی را از آنان گرفت و در حالی که دستان بی رمق منا را با اندوه در میان انگشتانش می فشرد صدایی ضعیف از ته گلوی منا خارج شد که می گفت:
مادر! تو بزرگی! من را ببخش! می دانم در اتاق عمل نه کودک سالمی از من متولد می شود و نه خودم عمر چندانی دارم اما فقط می خواهم بگویم خدا همه جا هست و ناظر احوال و یار مظلومان است. من تنها پسر شما و مال و اموال شما را غصب کردم و امروز به تلافی آن ایام نامبارک هم دخترم را از دست دادم و هم پسر و هم سلامتی و عمرم را.
مادر! بگذار یک راز را برملا کنم! سهیل نگذاشت که شما بفهمید، البته من از او خواستم. من یک کودک سر راهی بودم که مادرم من را رها کرده و پسر شما با دیدن من، با ترتیب دادن یک خانواده و فامیل دروغین من را به عقد خود در آورد و بنا بود این راز تا آخر عمر بین ما بماند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اغفال ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم

دخترک رنگ به صورتش نمانده بود، دست و پایش می لرزید و با لکنتی که از ترس به زبانش افتاده بود مرتبا می گفت:
«خانم بخدا مال ما نیست، دوست پسرم بهم داد.»
خانم جواب داد:
«می دانی جرم حمل این سلاح چقدر سنگین هست؟ آخه چطوری این کلت کمری را به تو دادند؟»
و این بار با گریه ای بلندتر، دخترک داد زد:
«خانم! بخدا وسط دعوا، وقتی مامورها آمدند داد به من و گفت مواظب خودت باش!»

به یاد روزی افتادم که فیلم «من ترانه پانزده سال دارم.» را به اسم دفاع از حقوق زن ساختند غافل از اینکه، کاملا برنامه ریزی شده آنان را برای چنین روزهایی تربیت می کردند برای فرار از جرم حمل سلاح آنهم درست وسط میدان درگیری!
و خانم ادامه داد:
«چه مدت هست با او آشنا شدی؟»
«اصلا رابط دوستی شما کی بود؟»
و
باز دخترک فریب خورده که نمی دانست از کجا ضربه خورده در حالی که اشک های صورتش را با پشت دست پاک می کرد جواب داد:

«خانم! چند روز قبل برایم پیام دادند که شما در مسابقه دوچرخه سواری برنده شده و برای گرفتن جایزه تان تا فردا به فلان آدرس بیایید. آخر یکی به من بگوید اینها از کجا جریان دوچرخه سواری و مسابقه را می دانستند و من نادان هم یکراست به آدرس داده شده رفتم و حتی به مادرم جریان را نگفتم یعنی آنها از من خواستند تنها بروم تا به اصطلاح خانواده ام را غافلگیر کنم! اما رفتن همان و در تله این دوستیِ شیطانیِ از پیش تعیین شده همان! به طوری که آریا! همان دوست پسرم، من را به منزل رساند و هنگام پیاده شدن کادویی دستم داد و گفت: این هم جایزه ات.
وقتی کادو را باز کردم یک پرچم سفید رنگ بود که روی آن شعاری مسخره در حمایت از حق زن نوشته بود.»
خانم مامور پرسید:
«تو که تا این حد آنان را شناختی برای چه رابطه دوستی را ادامه دادی؟»

دخترک گفت:
«خانم! پسر بدی نبود و من هم تنها فرزند خانواده ام هستم و حوصله ام سر رفته و او هم قول داد هر روز صبح پس از رفتن پدر و مادرم سرِ کارِ روزانه، من را تا مدرسه برساند. ماشینش هم خیلی زیبا بود ولی حیف که یک هفته طول نکشید که این دعوا و سر و صداها و بقیه هم که خودتان دیدید.»
حالا
می فهمم آن روزها که امام کاروان خبر از هجمه نفوذی ها داد و آن به ظاهر متمدن ها، روسری دخترها را به چوبی که میراث خیزران مجلس یزید بود آویزان نمودند دشمن چگونه فرزندان این آب و خاک را فریب می داده و از سنگر علم و مدرسه به کف خیابانها کشاندند.

دخترک در حالی که روسری اهدایی خانم مامور را روی سرش می انداخت، دستبند به دست و برای پاسخگویی به جرمی که از ماهواره نشینان خائن عایدش شده بود به سوی ماشین پلیس به راه افتاد.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  شهیدان مکتب حاج قاسم ...

#یادداشت #روز 

مکتب سلیمانی یعنی یک و بیست دقیقه‌ها تکرار می‌شود چرا؟

چون جسم سردار نیست اما هر قطره خون او تبدیل شد به پرچم سرخی در جهاد با استکبار خونخوار و صهیونیسم وحشی!

انتقام سخت یعنی دشمن توان و تحمل دیدن عاشقان سلیمانی را ندارد یعنی، ضعیف و ذلیل‌ شده و «دست و پاهای آخر را می‌زند», لذا وحشیانه و با درنده خویی هر چه بیشتر به مردم بی‌گناه و بی‌سلاح هجوم می‌برد و مظلومانه به خاک و خون می‌افتند.

مبارکتان‌ باد! شهادت در راه احیای مکتب سردار بی‌ سر آن هم در سالروز شهادت حاج قاسم! 

چه زیبا به معراج رفتید در روزی که به نام بزرگ بانویی است که حتی ولادتش! یاد آور عاشورا و کربلاست. 

و حرفی با وحشی‌های تروریست و خونخوار و کودک کش:

بدانید اگر تمام قوایتان را تا آخر عمر ناچیزتان به کار گیرید و همه خائنان و مزدوران جهان را اجیر کنید، حتی نمی‌توانید به اندازه ذره‌ای خلل در ایمان و اراده این مردمی که عاشق ولایت فقیه و شهادتند، وارد کنید.
ننگتان‌ باد که خود را مسلمان می‌دانید اما حرمت دختر رسول الله را هم نگه نداشتید و با این عمل مذبوحانه، باور ما به ظلمی که در حق اهل بیت (سلام الله علیهم) نمودید، بیشتر شد و لعن‌ و نفرین و نفرت ما از شما بیشتر و بیشتر ….

درود خداوند بر شهدای راه حقانیت جمهوری اسلامی، و لعنت و نفرین خدا و قرآن و ائمه و همه مظلومان عالَم بر آمریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب و ایادی‌ مزدورشان‌ در سراسر جهان إلی یوم القیامة.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 05:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دختر خوب! مادر خوب! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم 

دختر که نیکو تربیت شود (أُمّ أَبیهاٰ) میشود و زن که شایسته همسرداری کند لایق مقام (أُمّ الاَئمّه) می‌گردد یعنی:

اصل و اساس تربیت است اصلا مادری یعنی مربیگری! خواه استاد فرزندان و همسر خود باشد و خواه نسل جامعه را تربیت کند.

اما کدام تربیت؟ مسلما منظور ما از این واژه‌ای که ریشه در اسماء الهی یعنی «ربّ العالمین» بودن را دارد، آن هدایتی است که در اوج ظلمت و فساد و لجاجت، امثال زینب کبریٰ (سلام الله علیها) را رشد می‌دهد و حسنین (علیهما‌ السلام) را تربیت می‌کند. 

شاید تعدادشان در برابر هجمه ناهنجاریها و نسل کُشی‌ها و فساد مکارانی چون دستگاه بنی‌امیه، کم باشد اما از آنجا که لقب کوثر را دارد، دیگر کم و زیاد بودن دشمن و ظلم و بی‌حیایی و گستاخی معنا ندارد چرا‍؟

چون به فرموده قرآن کریم:

«کم من فئة قلیلة غلبت‌ فئة کثیرة»

هدف از طرح این موضوع آنهم در ایام میلاد سیده نساء العالمین چیست؟

هدف این است که عده‌ای با دیدن چند صحنه اجتماعی ناهنجار و یا چند فرقه گمراه و خائن و بد‌ اندیش، به خدا و رسول و آئین نجات بخش او، نا امید شده و گمان دارند که دنیا به آخر رسیده و دیگر هیچ کار و اقدامی بیفایده و بی‌ اثر است و اینگونه تفکر ناشی از چند عامل است مثلا:

عدم تربیت صحیح یا همنشینی با افراد ناصالح چه در فضای مجازی و یا در محیط اجتماعی و …..

پس: همه امور ریشه در تربیت دارد و همیشه نام پر ابهت مادر است که با پرورش دهنده افکار و افعال و در یک کلمه، تربیت دینی عجین شده و هر دختر یا پسری خوب یا بد می‌شود قبل از هر چیز از چگونگی اخلاق و اصالت مادری او سوال می‌کنند کما اینکه:

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در دامان مادری پاکدامن و پدری که خاتم الانبیا و سید الاوصیا هست تربیت شده لذا:

تاریخ زندگی حضرت و سیده نساءالعالمین بیانگر این حقیقت است که اگر:

تربیت ریشه‌دار و بر اساس فرمایشات قرآنی باشد، اگر دختر در دامان اهل بیت یا پیروان آنان رشد و نمو کند و به دستورات دینی و الهی در عمل پایبند و معتقد باشد، دشمن هر اندازه هم دیو صفت و به ظاهر قوی باشد و دم و دستگاه طاغوتی و فاسد و عریض و طویلی چون معاویه و یزید داشته باشد که، علنا میگساری و بساط لهو و لعب و حرمسرا (مسیحیت و یهودیت آمریکایی) راه می‌اندازد و عربده کشی می‌کند و زور و سلاحش را به رخ مردم و مظلومان جامعه می‌کشد و … باز هم در برابر دین باوران ولو یک زن به نام «فاطمه» باشد زانوی ذلت و التماس و تسلیم به زمین می‌زنند تا شاید لحظه‌ای، آنان را انسان حساب کند اما هیهات!

و

یک سوال از آنهایی که مرتبا روحیه ناامیدی را در اذهان نسل انقلابی جامعه، تکرار می‌کنند که:

اگر شما در کربلا بودید و آن همه ظلم را به خاندان رسول خدا مشاهده می‌کردید چه می‌گفتید؟

لابد قرآن را کنار گذاشته و فاتحه دین را می‌خواندید اما دیدید که تنها، یک زن که تربیت شده فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. همه آن ارعاب و تحریم‌ها و مکر و حیله های اموی را که برای براندازی دین و آئین محمدی(صلوات الله علیه) طراحی شده بود نقش بر زمین کرد و پرده از چهره سیاه نفاقشان برداشت و برای همیشه بی‌هویت‌ و بی آبرو و بدون اعتبار نمود. آری فقط یک زن اما زنی که تربیت شده دامان اهل ولایت و نبوت بود.

پس می‌توان در همه اعصار و دوره‌ها امیدوار بود به نقش زن! خواه مادر باشد یا خواهر یا دختر! مهم عقیده و فرهنگ دینی است که آنقدر وسعت و قدرت دارد که می‌تواند کوثر باشد و نه تنها یک فرد و نسل و جامعه را، بلکه برای همیشه تاریخ الگویی ترسیم کند که، افراد شنوا و بینای حقیقی که جان و روحشان با حقیقت دین پیوند خورده را هدایت و اصلاح کند.

و این است که مادر امامت، قرآن ناطق و تفسیر عملی کتاب حق است که فرموده:

(و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین) 

و چه هدیه‌ای بالاتر از این که در مکتب فاطمی، نه جای نا امیدی و نه محل تسلیم و انفعال است بلکه:

(و من یتق الله یجعل له فرقانا)

و

این بشارت برای آنانی است که عقیده ندارند باید دست روی دست گذاشت تا امام عصر (علیه السلام) بیایند و جامعه را از ظلم و فساد و بی‌حیایی رهایی بخشند! بلکه به فرموده کتاب وحی:

(الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)

امید که فاطمی زندگی کنیم و زهرایی عمل نماییم و زینبی ادامه دهیم.

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1402-10-12] [ 06:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ⭕️حاج قاسم سلیمانی: ...

⭕️شهید بَرنده است، بُرنده است، ماندگار است، ابدی است. مقام دارد، مقام می‌دهد. روشن است، راه را روشن می‌کند. اثر می‌گیرد، اثر می‌دهد.

#شهید
#حاج_قاسم_سلیمانی

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1402-10-11] [ 05:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت