غم آخر! |
میشود همین لحظه با یک سکته تمام کنی. میشود درگیر بیماری طولانی باشی و از اتاق عمل جان به در نبری. میتوان از بلندی پرتاب شد و تمام. میشود در همین لحظه سرت گیج برود و بخوری زمین و بگویند ضربه مغزی شدی. تصادف که دیگر نگو. کف خیابان یا گوشت و پوست لهیدهات را جمع کنند یا پودر استخوان سوختهات را. نمیشود؟! اصلا همان لحظه وسط مهمانی یک حبه قند یا یک دانه برنج جاخوش کند ته گلویت و راه نفس را برای همیشه ببندد. یک حساسیت غذایی و دارویی حتی. اصلا آنقدر این لحظه تنوع دارد که به عدد آدمها میشود برایش قصه ساخت.
حالا وسط این همه حکایت تو راه افتاده باشی پی زیارت. زیارت دوست و آشنای خونی و نسبی نه. زیارت یک شهید. دوست و آشنای خدا! دشمنان خدا از سر نفرت از تو و افکارت و از راه روشنی که میروی خونت را بریزند. این کم سعادتاست. یک دل سیر حسرت نمیخواهد؟! یک دل سیر اشک؟!
آن وقت آدمهایی که حسرت این سعادت را میخورند پا به فرار میگذارند؟ یا دلشان پر میکشد پای جای سردارشهیدشان بگذارند؟!
سلامی پر از حسرت و داغ به تمام شهدای کرمان که امشب مهمان سیدالشهدای مقاومت و اربابش حضرت حسین علیهالسلام هستند…
#کربلای_کرمان
✍️#زهرا_عوضبخش
فرم در حال بارگذاری ...