من کرمانی هستم ...! |
من کرمانی هستم و دانشجوی تهران. دورم از شهرم…
اما لحظهای که خبر انفجار کرمان را شنیدم، به غایت مستأصل شدم. دستم یخ کرد. پاهام سست شد و قلبم محکم کوبید. فوراً با مادرم تماس گرفتم و وقتی که جواب داد، بدون هیچ مقدمهای پرسیدم: «مامان حالتون خوبه؟» مامان مکث کرد، من اما صدای بغضش را شنیدم؛ با اشک گفت: «خوبم مادر ولی شهید زیاد داریم.»
حالا من ۹۸۸ کیلومتر دورتر از شهرم هستم. به هزاران تماسِ گرفته شدهای فکر میکنم، که هرگز پاسخی دریافت نکردند. به پیامهای جواب داده نشده، به جانهای به لب رسیده، به خونهای ریخته شده بر روی آسفالت خیابانی که به وقت دلتنگی بارها آنجا قدم زدهام، به تصویر پسربچهی به خون غلتیده، به جگرهای سوخته و به وطنِ داغدارم فکر میکنم و هنوز فکر میکنم و فکرهایم تمام نمیشوند. این تازه آغاز فکرهای من است. دیگر از عمق جانم چه بگویم؟! «اللهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ أَنْصارِهِ، وَاقْرِنْ ثارَنا بِثارِهِ»
#کربلای_کرمان
✍️ #خانم_رضوان
فرم در حال بارگذاری ...