انگشتری مریم جون! |
#تولیدی
#به_قلم_خودم
عاشق انگشتری بود که زینت بخش دستانش بود و آبروی ! دورهمی هایش
آخرین توصیه دکتر به زهرا ، تعیین مهلت یک ساله بود
مریم در حالی که انگشترش را می چرخاند ، نیم نگاهی به پیام زهرا کرد :
محمد می گوید :
عمل کردن و بچه دار شدن را بی خیال شو چون هزینه اش بالاست
مریم به یاد هدیه مادر مرحومش در مراسم عقدکنان افتاد . شاید مهر مادری را ، در قاب یادگاریش می دید .
ذهنش جرقه ای زد :
جبران لطف مادر با کمک به چشیدن طعم گوارای مادری به آرزومندی دیگر !
صد دله بودن را رها کرد و یک دله شد و یاد مادر را جاودانه کرد !
جالب بود ! هزینه عمل با پرداختی جواهر فروش ، هم تراز بود .
پول را که به حساب زهرا واریز کرد یادش به حرفهای ” آقا ” افتاد : باید به افراد نابارور در تأمین هزینه ، کمک کنند .
باورش نمی شد که یادگاری مادر ، تبدیل به بهشتی دیگر برای فرشته ای عاشق شده باشد .
فرم در حال بارگذاری ...