#تولیدی
#به_قلم_خودم
آغوش پیامبر خدا، مأوا و جایگاهش بود و حجره رسولالله، مکتب خانه و سرای رشد و تربیتش!
روزی یکی از یاران، از شدت علاقه و احترام نبیالله به این کودک سوال نمودو پاسخی بدین مضمون شنید که:
او را بسیار تکریم مینمایم چرا که در آینده بین مسلمانان، وحدت و اخوت ایجاد میکند و مسلمانان را از فتنهای بزرگ در امان میدارد!
براستی آن فتنه بزرگ چه بود؟ و چگونه سبط اکبر پیامبر رحمت، مانع رخ دادن آن شد؟
آیا فقط کرامت و بخششهای بیکران آن حضرت، دلهای مردم را به هم پیوند میداد؟ یا اینکه صفات برجستهتری هم، این رویداد عظیم و ماندگار تاریخی را رقم زد؟
در باب کَرَم و احسان آن حضرت همین بس که، بر درِ خانه خود می نشست تا مبادا سائلی محروم بازگردد و یا اموالی را که چندین بار بین خود و خدایش تقسیم نمود و در راه رضایتش، صرف مینمود!
آری! او کریم اهل بیت بوده و هست و هرگز دست رد به دعا و خواهش بندگان خدا نزده و گویا هر آن، منتظر ندای حاجتمندان و گرفتاران است:
حاتم طائی بُوَد ریزهخور خوان تو
زاهد و عارف همه مست ز احسان تو
صاحب جود و کَرَم ای حسن مجتبیٰ
سائل و درماندهایم! دست به دامان تو
اما آن شاخصه برتر در وجود منحصر بفرد آن امام همام چه بود؟
مولای متقیان را با خنجر زهرآلود کینه و بغض و عداوت، به شهادت رسانده و جامعه در اوج فقدان شیعیان خالص و ناب، به جز معدود افرادی که ماندهاند، به سر میبرد.
جامعه اسلامی نیاز به ایجاد بنیادی نو و تربیت نیروهایی متعهد و مقاوم دارد از جنس عمار و ابوذر و مالک اشتر!
اما تا دلتان بخواهد فرماندهان نفاق و بندگان زر وسیم، در میان مردم رخنه و نفوذ کرده و ایمانهای بی اصل و ریشه و ظاهری را از دلهای سیاه شهرتطلبان و مقام پرستان، ربوده است.
از آن طرف دستان فریب و نیرنگ معاویه، با لشکرکشی و اعلام جنگ، به قصد متلاشی نمودن لشکر اسلام و تشیع، در حال تعدی و ایجاد رعب و وحشت در بین پیروان رسولالله است!
مردم به امام روی آوردند که:
یاابنرسولالله! آیا از معاویه و انبوه لشکریانش میهراسی یا به ما اعتماد نداری؟
امام (مضمون) فرمود:
نه از مرگ میهراسم و نه دلبستگی به دنیای شما دارم بلکه، هر آینه روزی را میبینم که فرماندهانتان تسلیم جاهطلبی و هوای نَفْس معاویه شده و پشت پا به عقاید جدم رسول خدا زده و مردم نیز از هول و هراسِ تزویرهای منافقانه بنیامیه، هر یک به گوشهای گریخته و از معدود شیعیان و یاران اهل بیت (سلاماللهعلیهم) نه وارثی مانده و نه یار و یاوری، و اسلام و تشیع برای همیشه از صحنه زمین محو خواهد شد!
اما:
برای آنکه ذریه فرزند علیابن ابیطالب (علیهالسلام) و وارث شجاعت و غیرت او را بشناسید! پس از اتمام حجت با شما، افرادی چون اشعث را با لشکریانی به سوی معاویه میفرستم و خود نیز با یاران اندک خویش براه میافتم.
اما:
معاویه، فرماندهان به ظاهر مسلمان و در عمل ریاکار را با اسلحه حرص و طمع و وعده و وعیدهای بدون ضمانت اجرایی واقعی، فریب داد و آنچه را امام وعده داده بود، به عیان دیدند و امام ماند و یارانی اندک.
لذا:
معاویه که در مکر و حیله، مانند نداشت، آخرین گزینه را بنام صلح و اصلاحطلبی، انتخاب و به امام پیشنهاد نمود.
اما:
تکلیف امام پس از آزمودن و پرده برداشتن از چهره نفاق و دنیاطلبی مردم چه بود؟
معاویه امام را در مقابل عمل انجام شده قرار داد و صلحنامه تحمیلی خود را به امام عَرضه کرد به شرط آنکه تعهدات امام را بپذیرد هر چند که:
امام فرمود (مضمون):
بخدا قسم میدانم که معاویه به هیچیک از تعهدات خود، عمل نخواهد کرد و من را که امام مسلمین و خواستار برقراری صفا و عزت و آرامش، در بین مسلمانان هستم را، در شرایطی قرار داده که برای جلب رضایت الهی و مصلحت شیعیان و باقی ماندن دین جدم رسول خدا، به این صلح اجباری، تن میدهم و با صبر و ایثار و شجاعت، مکر و حیله دشمن را ناکام میگذارم و سیاست قلع و قمع شیعیان را، همچون داغی سنگین و ننگین بر دل بنیامیه میگذارم.
و
اینگونه امام فرصت یافت تا نسلی از جنس یاوران امیر مومنان و خاتمالمرسلین، تربیت نماید.
و
با بذل و بخشش و مبارزه با قدرتطلبی و زراندوزی، دلهای مستعد و آماده را به اسلام ناب متمایل کند، و تداومبخش زنجیره تمدن بزرگ اسلامی و نبوی باشد و اگر چنین صبر و استقامت و بصیرت و سیاست مقتدرانه و مدبرانهای از سوی امام گرفته نمیشد شاید امروز آثاری از دین و دیانت و تشیع و وحدانیت، چیزی جز نامی بیش، نمانده بود!