نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







تیر 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  نترسید!!! ...

#تولیدی 

#به_قلم_خودم

 شهادت پیروزمندانه و در عین حال مظلومانه حاج قاسم ثابت کرد که اگر در مقابل استبداد آمریکایی و کودک کشی صهیونیست و وحشی گری داعشی! حتی یک سرباز ولایت هم که عملا پایبند ارزش‌های جمهوری اسلامی باشد! قطعا می‌تواند آن به اصطلاح مدعیان انسان بودن را شکست دهد، چگونه؟

 زیرا مومن کالجبل الراسخ است و اگر روزی «هزار ضربه!» هم بر آن وارد شود، ذره ای سستی و کاستی در آن راه نمی یابد و این اثر خون شهید است چرا که:

 خون شهید بر زمین نمی ریزد و هدر نمی رود بلکه هر قطره اش تبدیل به دریایی خروشان از امید و انگیزه در دل بیدار دلان و با بصیرتان خواهد شد و در نهایت ضامن پیروزی حق بر باطل.

 و امام راحل بی جهت نفرمود که:

 با شهادت، ملت ما بیدار می شود اما از آنجا که به فرموده امام العارفین، دشمنان ما احمقند! لذا با هر شهادتی مُهر تضمین مسلط شدن حق بر باطل را، قطعی تر می کنند!

 پس حتی یک شهید هم می تواند با خون خود و فدا شدن در راه حفظ ارزش های دینی و اعتقادی و ملی، باعث رسوایی وتندتر شدن رَوَند‌ سقوط یک لشکر دشمن قسم خورده شود

 و

 پرچم اسلام را پس از هزار و چهار صد سال، بر فراز عالَم به اهتزاز درآوَرَد. پس به هنگام مکر و حیله دشمنان، به جای تشویش و تردید، چشمتان به انگشت اشاره امام جامعه باشد که قطعا:

 بساط شرارت جمع خواهد شد اگر! زهرایی بمانیم و فاطمی عمل کنیم.

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1402-10-13] [ 06:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  داستان مُنا ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم

مُنا در اوج جوانی و زیبایی، پس از ازدواج با سهیل ، با وقاحت تمام پشت پا به زندگی پدر و مادر همسرش زد و خانه و دار و ندار شوهرش را که متعلق به همه خانواده اش بود، به نام خود زد و با غرور و تکیه بر رخسار افسونگر خویش، چون پادشاهی بر روح و روان سهیل حکمرانی می کرد و وای از آن لحظه ای که امری بر خلاف نظرش صورت گیرد و آنگاه بود که سهیل بیچاره و صد البته شیفته چشم و ابروی خود را، بیچاره و درمانده و اوقات همه فامیل را تلخ می کرد.

منا! فقط به زیبایی خدادادی اش مغرور شده و نه نماز و روزه و حجابی و نه ادب و کمالی و از آن طرف سهیل، مست و دلداده بی چون و چرای همسری شده بود که شبانه روز صدای ساز و آواز از خانه شان بلند بود و همسایه های ناراضی، جرات دَم زدن نداشتند.

مرضیه! همسایه قدیمی منا و دوست دوران کودکی او که اخلاق و رفتارش کاملا متفاوت بود بارها نصیحتش کرده بود اما دریغ از ذره ای تاثیر!
زیبایی و غرور جوانی اجازه بیدار شدن از خواب غفلت را به منا نمی داد او حتی پس از به دنیا آوردن تنها دخترش ولنتا نه تنها تغییری نکرد بلکه پس از چند سال، سهیل را تحت فشار گذاشت که باید برای بهتر!!! تربیت شدن دخترم باید از ایران برویم.
یک شب پدر و مادر سهیل پس از سالها قهر و قطع رابطه به خانه تنها پسرشان آمدند و با چشم گریان از منا خواستند که آنها را از دیدن فرزندشان که گاهگاهی به دور از چشم همسر، به آنان سر می زد محروم نکند اما کو گوش شنوا؟
زمان گذشت و گذرنامه ها توسط مردی حلقه به گوش و بی اراده به نام سهیل، که دین و خانواده و همه اصالتش را زیر پا نهاده و مفتون زیباییِ افسانه ای منا شده بود، مهیا شد و هر سه عازم کانادا شدند بدون اینکه لحظه ای به پدر و مادر دلشکسته سهیل توجهی بکنند.
مدتها
از منا خبری نبود حتی دوستان و اقوام نزدیک هم چندان خبری از او نداشتند فقط یک بار که شعله دوست کانادایی منا به ایران آمده بود خبر داد که:
منا، حجاب خود و دخترش را کاملا برداشته و شبها در یک قهوه خانه مشغول به کار شده.

در طول این مدت هر چه والدین سهیل، ارتباط می گرفتند هیچکس جوابگو نبود تا اینکه یک روز زنگ خانه مادر سهیل به صدا در آمد و پستچی نامه ای داد و امضایی گرفت و رفت.
خدای من! از طرف سهیل!! مادر بهت زده و با چشمانی اشکبار پاکت را باز کرد و هنوز چند سطری نخوانده سرش گیج رفت و به زمین افتاد.
نامه سهیل حامل دو پیغام بود:
منا، ام اس گرفته!
منا باردار است و فرزندش هم پسر است اما معلوم نیست با این وضع چه می شود.
مادر دلخسته ام!
آنقدر خجالت زده ام که روی بازگشت ندارم ولی برای حفظ روحیه منا پزشکان مرا مجبور به باز گشت کرده اند.
راستی مادر! ولنتا حاضر نیست با ما بیاید او همینجا با دوست پسرش می ماند. به گفته های من هم اعتنایی ندارد می خواهد آزاد!!! باشد.

چند روز بعد جسم بی رمق و رنجور منا، بر روی یک بارانکارد، از هواپیما پیاده شد و به وسیله اورژانس فرودگاه به بیمارستان منتقل شد و این در حالی بود که ماه ششم بارداری او بود و همه ثروت های به زور تصاحب کرده اش را در کانادا، هزینه بیماری نسبتا وخیم و ناامید کننده خود کرده و در حالی که نه دخترش، زندگی با او را پذیرفته بود و تنها امیدش که جنینی شش ماهه بود در حال از دست رفتن بود.
روزهای آخر زندگی منا که درد و بیماری به اوج خود رسیده بود مادر سهیل در کمال بی میلی و به درخواست پسرش به بالین عروسش آمد اما باورش نمی شد این قیافه نحیف و رنجور، همان «زیبای خفته» ای باشد که طعم زندگی را از آنان گرفت و در حالی که دستان بی رمق منا را با اندوه در میان انگشتانش می فشرد صدایی ضعیف از ته گلوی منا خارج شد که می گفت:
مادر! تو بزرگی! من را ببخش! می دانم در اتاق عمل نه کودک سالمی از من متولد می شود و نه خودم عمر چندانی دارم اما فقط می خواهم بگویم خدا همه جا هست و ناظر احوال و یار مظلومان است. من تنها پسر شما و مال و اموال شما را غصب کردم و امروز به تلافی آن ایام نامبارک هم دخترم را از دست دادم و هم پسر و هم سلامتی و عمرم را.
مادر! بگذار یک راز را برملا کنم! سهیل نگذاشت که شما بفهمید، البته من از او خواستم. من یک کودک سر راهی بودم که مادرم من را رها کرده و پسر شما با دیدن من، با ترتیب دادن یک خانواده و فامیل دروغین من را به عقد خود در آورد و بنا بود این راز تا آخر عمر بین ما بماند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  اغفال ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم

دخترک رنگ به صورتش نمانده بود، دست و پایش می لرزید و با لکنتی که از ترس به زبانش افتاده بود مرتبا می گفت:
«خانم بخدا مال ما نیست، دوست پسرم بهم داد.»
خانم جواب داد:
«می دانی جرم حمل این سلاح چقدر سنگین هست؟ آخه چطوری این کلت کمری را به تو دادند؟»
و این بار با گریه ای بلندتر، دخترک داد زد:
«خانم! بخدا وسط دعوا، وقتی مامورها آمدند داد به من و گفت مواظب خودت باش!»

به یاد روزی افتادم که فیلم «من ترانه پانزده سال دارم.» را به اسم دفاع از حقوق زن ساختند غافل از اینکه، کاملا برنامه ریزی شده آنان را برای چنین روزهایی تربیت می کردند برای فرار از جرم حمل سلاح آنهم درست وسط میدان درگیری!
و خانم ادامه داد:
«چه مدت هست با او آشنا شدی؟»
«اصلا رابط دوستی شما کی بود؟»
و
باز دخترک فریب خورده که نمی دانست از کجا ضربه خورده در حالی که اشک های صورتش را با پشت دست پاک می کرد جواب داد:

«خانم! چند روز قبل برایم پیام دادند که شما در مسابقه دوچرخه سواری برنده شده و برای گرفتن جایزه تان تا فردا به فلان آدرس بیایید. آخر یکی به من بگوید اینها از کجا جریان دوچرخه سواری و مسابقه را می دانستند و من نادان هم یکراست به آدرس داده شده رفتم و حتی به مادرم جریان را نگفتم یعنی آنها از من خواستند تنها بروم تا به اصطلاح خانواده ام را غافلگیر کنم! اما رفتن همان و در تله این دوستیِ شیطانیِ از پیش تعیین شده همان! به طوری که آریا! همان دوست پسرم، من را به منزل رساند و هنگام پیاده شدن کادویی دستم داد و گفت: این هم جایزه ات.
وقتی کادو را باز کردم یک پرچم سفید رنگ بود که روی آن شعاری مسخره در حمایت از حق زن نوشته بود.»
خانم مامور پرسید:
«تو که تا این حد آنان را شناختی برای چه رابطه دوستی را ادامه دادی؟»

دخترک گفت:
«خانم! پسر بدی نبود و من هم تنها فرزند خانواده ام هستم و حوصله ام سر رفته و او هم قول داد هر روز صبح پس از رفتن پدر و مادرم سرِ کارِ روزانه، من را تا مدرسه برساند. ماشینش هم خیلی زیبا بود ولی حیف که یک هفته طول نکشید که این دعوا و سر و صداها و بقیه هم که خودتان دیدید.»
حالا
می فهمم آن روزها که امام کاروان خبر از هجمه نفوذی ها داد و آن به ظاهر متمدن ها، روسری دخترها را به چوبی که میراث خیزران مجلس یزید بود آویزان نمودند دشمن چگونه فرزندان این آب و خاک را فریب می داده و از سنگر علم و مدرسه به کف خیابانها کشاندند.

دخترک در حالی که روسری اهدایی خانم مامور را روی سرش می انداخت، دستبند به دست و برای پاسخگویی به جرمی که از ماهواره نشینان خائن عایدش شده بود به سوی ماشین پلیس به راه افتاد.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  شهیدان مکتب حاج قاسم ...

#یادداشت #روز 

مکتب سلیمانی یعنی یک و بیست دقیقه‌ها تکرار می‌شود چرا؟

چون جسم سردار نیست اما هر قطره خون او تبدیل شد به پرچم سرخی در جهاد با استکبار خونخوار و صهیونیسم وحشی!

انتقام سخت یعنی دشمن توان و تحمل دیدن عاشقان سلیمانی را ندارد یعنی، ضعیف و ذلیل‌ شده و «دست و پاهای آخر را می‌زند», لذا وحشیانه و با درنده خویی هر چه بیشتر به مردم بی‌گناه و بی‌سلاح هجوم می‌برد و مظلومانه به خاک و خون می‌افتند.

مبارکتان‌ باد! شهادت در راه احیای مکتب سردار بی‌ سر آن هم در سالروز شهادت حاج قاسم! 

چه زیبا به معراج رفتید در روزی که به نام بزرگ بانویی است که حتی ولادتش! یاد آور عاشورا و کربلاست. 

و حرفی با وحشی‌های تروریست و خونخوار و کودک کش:

بدانید اگر تمام قوایتان را تا آخر عمر ناچیزتان به کار گیرید و همه خائنان و مزدوران جهان را اجیر کنید، حتی نمی‌توانید به اندازه ذره‌ای خلل در ایمان و اراده این مردمی که عاشق ولایت فقیه و شهادتند، وارد کنید.
ننگتان‌ باد که خود را مسلمان می‌دانید اما حرمت دختر رسول الله را هم نگه نداشتید و با این عمل مذبوحانه، باور ما به ظلمی که در حق اهل بیت (سلام الله علیهم) نمودید، بیشتر شد و لعن‌ و نفرین و نفرت ما از شما بیشتر و بیشتر ….

درود خداوند بر شهدای راه حقانیت جمهوری اسلامی، و لعنت و نفرین خدا و قرآن و ائمه و همه مظلومان عالَم بر آمریکای جنایتکار و اسرائیل غاصب و ایادی‌ مزدورشان‌ در سراسر جهان إلی یوم القیامة.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 05:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  دختر خوب! مادر خوب! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم 

دختر که نیکو تربیت شود (أُمّ أَبیهاٰ) میشود و زن که شایسته همسرداری کند لایق مقام (أُمّ الاَئمّه) می‌گردد یعنی:

اصل و اساس تربیت است اصلا مادری یعنی مربیگری! خواه استاد فرزندان و همسر خود باشد و خواه نسل جامعه را تربیت کند.

اما کدام تربیت؟ مسلما منظور ما از این واژه‌ای که ریشه در اسماء الهی یعنی «ربّ العالمین» بودن را دارد، آن هدایتی است که در اوج ظلمت و فساد و لجاجت، امثال زینب کبریٰ (سلام الله علیها) را رشد می‌دهد و حسنین (علیهما‌ السلام) را تربیت می‌کند. 

شاید تعدادشان در برابر هجمه ناهنجاریها و نسل کُشی‌ها و فساد مکارانی چون دستگاه بنی‌امیه، کم باشد اما از آنجا که لقب کوثر را دارد، دیگر کم و زیاد بودن دشمن و ظلم و بی‌حیایی و گستاخی معنا ندارد چرا‍؟

چون به فرموده قرآن کریم:

«کم من فئة قلیلة غلبت‌ فئة کثیرة»

هدف از طرح این موضوع آنهم در ایام میلاد سیده نساء العالمین چیست؟

هدف این است که عده‌ای با دیدن چند صحنه اجتماعی ناهنجار و یا چند فرقه گمراه و خائن و بد‌ اندیش، به خدا و رسول و آئین نجات بخش او، نا امید شده و گمان دارند که دنیا به آخر رسیده و دیگر هیچ کار و اقدامی بیفایده و بی‌ اثر است و اینگونه تفکر ناشی از چند عامل است مثلا:

عدم تربیت صحیح یا همنشینی با افراد ناصالح چه در فضای مجازی و یا در محیط اجتماعی و …..

پس: همه امور ریشه در تربیت دارد و همیشه نام پر ابهت مادر است که با پرورش دهنده افکار و افعال و در یک کلمه، تربیت دینی عجین شده و هر دختر یا پسری خوب یا بد می‌شود قبل از هر چیز از چگونگی اخلاق و اصالت مادری او سوال می‌کنند کما اینکه:

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در دامان مادری پاکدامن و پدری که خاتم الانبیا و سید الاوصیا هست تربیت شده لذا:

تاریخ زندگی حضرت و سیده نساءالعالمین بیانگر این حقیقت است که اگر:

تربیت ریشه‌دار و بر اساس فرمایشات قرآنی باشد، اگر دختر در دامان اهل بیت یا پیروان آنان رشد و نمو کند و به دستورات دینی و الهی در عمل پایبند و معتقد باشد، دشمن هر اندازه هم دیو صفت و به ظاهر قوی باشد و دم و دستگاه طاغوتی و فاسد و عریض و طویلی چون معاویه و یزید داشته باشد که، علنا میگساری و بساط لهو و لعب و حرمسرا (مسیحیت و یهودیت آمریکایی) راه می‌اندازد و عربده کشی می‌کند و زور و سلاحش را به رخ مردم و مظلومان جامعه می‌کشد و … باز هم در برابر دین باوران ولو یک زن به نام «فاطمه» باشد زانوی ذلت و التماس و تسلیم به زمین می‌زنند تا شاید لحظه‌ای، آنان را انسان حساب کند اما هیهات!

و

یک سوال از آنهایی که مرتبا روحیه ناامیدی را در اذهان نسل انقلابی جامعه، تکرار می‌کنند که:

اگر شما در کربلا بودید و آن همه ظلم را به خاندان رسول خدا مشاهده می‌کردید چه می‌گفتید؟

لابد قرآن را کنار گذاشته و فاتحه دین را می‌خواندید اما دیدید که تنها، یک زن که تربیت شده فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. همه آن ارعاب و تحریم‌ها و مکر و حیله های اموی را که برای براندازی دین و آئین محمدی(صلوات الله علیه) طراحی شده بود نقش بر زمین کرد و پرده از چهره سیاه نفاقشان برداشت و برای همیشه بی‌هویت‌ و بی آبرو و بدون اعتبار نمود. آری فقط یک زن اما زنی که تربیت شده دامان اهل ولایت و نبوت بود.

پس می‌توان در همه اعصار و دوره‌ها امیدوار بود به نقش زن! خواه مادر باشد یا خواهر یا دختر! مهم عقیده و فرهنگ دینی است که آنقدر وسعت و قدرت دارد که می‌تواند کوثر باشد و نه تنها یک فرد و نسل و جامعه را، بلکه برای همیشه تاریخ الگویی ترسیم کند که، افراد شنوا و بینای حقیقی که جان و روحشان با حقیقت دین پیوند خورده را هدایت و اصلاح کند.

و این است که مادر امامت، قرآن ناطق و تفسیر عملی کتاب حق است که فرموده:

(و نرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین) 

و چه هدیه‌ای بالاتر از این که در مکتب فاطمی، نه جای نا امیدی و نه محل تسلیم و انفعال است بلکه:

(و من یتق الله یجعل له فرقانا)

و

این بشارت برای آنانی است که عقیده ندارند باید دست روی دست گذاشت تا امام عصر (علیه السلام) بیایند و جامعه را از ظلم و فساد و بی‌حیایی رهایی بخشند! بلکه به فرموده کتاب وحی:

(الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا)

امید که فاطمی زندگی کنیم و زهرایی عمل نماییم و زینبی ادامه دهیم.

موضوعات: بدون موضوع
[سه شنبه 1402-10-12] [ 06:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...