نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







خرداد 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





خرداد 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  



خرداد 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  *سرباز ولایت* ...

​#تولیدی

#به_قلم_خودم
این روزها که بیش از هر زمان نیاز به ابراز همدردی دارم، قلم مرا یاری نمی‌کند! یا از بیان عظمت و مقام سرباز ولایت عاجز است یا مرا لایق نگارش در وصف سردار نمی‌یابد!؟ شاید هم اصلا حرفی برای زدن باقی نمانده؟! 

مگر چنین امری ممکن است؟ بلی! اما چگونه؟ با خود می‌گویم شاید سردار همه حرفهایش را طی چهل سال مجاهدت خالصانه و بی‌وقفه زده است. مگر نه اینکه:

به عمل کار برآید به سخن‌دانی نیست! 
سردار چهل سال است که بی‌قرار و مقاوم چشم به ثمردهی نهالی دوخته که، با دستان خود و تحت امر امیرش آن را در اعماق جانها و دلهای مسلمین جهان، غَرس کرده و سالها در میان آتش و ناامنی، با ایثار راحتی جان و نثار خون دل از آن مراقبت نموده و اینک که، شجره طیبه آرزوهای او در جهان اسلام به صورت مقاومتی شکست‌ناپذیر در مقابل همه قدرتهای خونخوار و جلاد، به ثمر نشسته است! نفسی راحت می‌کشد و از خدا صادقانه طلب وصل می‌نماید تا، به زیارت یاران شهیدش نائل آید و رنج چهل ساله را با آنان بازگوید.
همان راز و نیازها و درددلهایی که هر شب با خدای خویش نجوا می‌نمود و چشمان اشکبار و خاشعش، چیزی جز عزت اسلام و مظلومین را طلب نمی‌کرد.

خوشا به سعادتت ای مالک اشتر زمانه که چه زیبا در میان رقص آتش و خون، با دستانی سرشار از عمل صالح و قلبی مملو از نیت خالص به جمع یاران شهیدت پیوستی و الحق که:
رقصی چنین میانه میدانم آرزوست! 
در این وانفسای جامانده‌های از قافله، چه زیبا! شهادت، قدم به قدم تو را دنبال می‌کرد تا هرگاه طلب نمودی تو را در حلقه ارواح طیبه شهیدان در آغوش بگیرد و شهدا با شور و شعف به استقبالت بیایند و ولیّ خدا به روح عالی مرتبه‌ات درود و سلام بفرستد! 

و تو! ایمان به وعده‌های الهی در قرآن را با پرهیز از قدرت‌ مداری و دنیاطلبی و ثروت‌اندوزی، تفسیر و تعبیر کردی و بهشت و شهادت را به زیباترین شکل ممکن به تصویر کشیدی و زنگ خطر پایان سلطه را به صدا درآوردی!

امروز دوست و دشمن عزادار توأند؟! مگر نه اینکه تو ذوالفقار حیدر بودی و مگر نه این که ذوالفقار شمشیر دوطرفه است که شاید یک تعبیرش این باشد که همانقدر که هجرتت، دوستان را در غم فقدانت اندوهناک نمود، دشمنانت را نیز در دریایی از بُهت و اضطراب و وحشت از انتقام سخت فرو برده و نمی دانند با این آتشی که افروخته‌اند به کدامین مجازات و چگونه قصاصی، هلاک خواهند شد.

آسوده و آرام باش ای آرامش دلهای کودکان یتیم و ای پناه مظلومان جهان که عَلَمَت را حتی برای یک لحظه بر زمین ننهادند و راهی که تو با همّت و جوانمردی و اخلاص طی کردی تا ظهور دولت یار ادامه خواهند داد.

برای ما هم دعا کن ای آبرومندِ در پیشگاه خدا و ائمه‌اطهار (سلام الله علیهم) که به جبران آن همه ایثار و گمنامی و مجاهدت، از کنار شط فرات و علقمه و به یاد دستان جدا از پیکرت، یکی یکی برای تشکر و خیر مقدم! حضورت را طلب می‌کنند و خدا می‌داند چه سرّی بود که شهادت علمدار گونه‌ات، در کربلا رقم بخورد و به دست اشقی الاشقیا به شهادت برسی و همه دلهایی را که با آرمانهای ناب انقلاب ایران اسلامی، آشنا کردی به طوافت آیند و گِردِ وجود*عند ربّهم یرزقون* ات جمع شوند و تا بهشت تو را با چشمانی اشکبار و قلبی محزون و دستهایی محتاج به گره گشایی‌ات! بدرقه نمایند.
و سیعلموا الذین ظلموا أی منقلبٍ ینقلبون

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1398-10-16] [ 01:19:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از:  
5 stars

سلام
این غم جانگداز برشما تسلیت

1398/10/17 @ 11:57
پاسخ از: مهتاب [عضو] 
مهتاب

سلام بزرگوار
متقابلا این حادثه عظیم را به شما تسلیت عرض می‌نمایم
ممنون از همراهی شما

1398/10/17 @ 19:28
نظر از: یا مهدی [عضو] 
5 stars

سلام عالی بود اما طولانی بود .

1398/10/16 @ 08:48
پاسخ از: مهتاب [عضو] 
مهتاب

سلام بزرگوار
ممنونم از همدلی و ابراز محبت شما
از دقت‌نظر شما در نقد مطلب سپاسگزارم

1398/10/16 @ 08:55


فرم در حال بارگذاری ...


  *کربلای چهار* ...

​#تولیدی

#به_قلم_خودم
گرچه این روزها تناسبی با سالروز پذیرش قطعنامه توسط امام خمینی در روزهای پایانی جنگ تحمیلی ندارد اما، همیشه مضمون سخنان قاطع و بدون تردید آن امام عزیز، در اعماق ذهن و قلبم تداعی می‌شود که می‌فرمودند:

ما حتی برای یک لحظه هم از این دفاع مقدس هشت ساله، نادم و پشیمان نیستیم! 

آیا منظور ایشان همه دوران‌های این دفاع بی‌نظیر بود؟

مگر ممکن است رهبری عادل که ولیّ فقیه است و مقتدای جامعه،سخنی از سر لاف و گزاف بر زبان براند؟ هیهات که چنین باشد وگرنه، اصل مقام ولایت بر امّت اسلامی دچار ابهام می‌گردد پس، وقتی امام اینگونه می‌فرمایند یعنی قطعا و بلاشک همه روزها و حتی ثانیه‌های این دفاع عاشورایی، برای ما نشانه اقتدار و عزت و عظمت است.
براستی آیا ممکن است غصب شهرهای مرزی مثل شلمچه و خرمشهر و…برای ما موجب افتخار باشد؟ آیا آن لحظه که منافقانی چون بنی‌صدر خائن در پست ریاست جمهوری، مانع از رسیدن ادوات جنگی به رزمندگان اسلام می‌شدند افتخار آمیز است؟ آیا اسیر شدن و یا شهادت و جانبازی جوانان سپاهی و ارتشی و بسیجی که از دل مردم انقلابی به دفاع از ارزش‌های دینی و اعتقادی خود پرداخته بودند، برای ملت ما سرافرازی و عزت بود؟
باید متهورانه پاسخ داد: بلی! اما ارزش و اعتبار این بلی گفتن برای چه گروهی بودن! مهم است. 
یعنی اگر ما پشیمان از جنگ در تصرف خرمشهرها نیستیم، برای بها دادن به خباثت دشمن نیست بلکه، به دلیل دفاع عزت‌مندانه و بی‌نظیر دلاورانی همچون جهان آرا و امثال اوست که حاضر نشدند لحظه‌ای از آرمان و اعتقاد خود دست برداشته و مرعوب تهدیدها و تحریم‌های دشمن شوند ویا اگر حتی لحظات سخت لجاجت منافقانی چون بنی‌صدر و هم‌دستانش را مطرح می‌کنیم این، به منزله ارج نهادن به شیرمردانی است که حتی با وجود کارشکنی‌ها، دست از مجاهدت و دفاع برنداشته و با امکانات محدود در مقابل دنیای کفر، با توکل و توسل به امدادهای غیبی، دشمن را به خاک تسلیم و ذلت کشاندند.
و فلسفه این همه ایثار و وفاداری را باید، در برخورداری از رهبریِ دینی و عشق و اخلاص به امام جامعه و پرهیز از دنیاطلبی و اتحاد اسلامی و اراده و عزم پولادین رزمندگان راه حق و شهادت دانست. و بی‌دلیل نیست که بنیانگذار انقلاب، این جنگ را به عنوان موهبت و نعمتی الهی معرفی نمود. 

به عبارتی، فتح شهرهای تصرف شده، فتح ارزشهای دینی بود و جنگ ما با دشمن، تن به تن نبود بلکه، جنگ کفر با اسلام بود و طبیعی است که این چنین دفاعی نه تنها شکست ندارد بلکه، عین پیروزی و اقتدار است ولو به قیمت خون هزاران شهید دلداده ولایت و جانباز و آزاده آماده شهادت! 
پس دفاع آن هنگام که، هدفی مقدس می‌یابد و نیتی خدایی در گرو است، هرچند هزینه‌اش سنگین باشد ولی، چون فی الله و بالله است ارزش دارد.

و به همین دلیل قداست و حرمت هشت سال دفاع مقدس به، لحظه‌ای، و تک بُعدی نگریستن به شرایط سخت و دشوار آن نیست، بلکه اعتبار و اهمیت آن در کلّ، به خدا محور بودن آن است و کاری که هدفش الهی باشد، فرقی نمی‌کند که یک روزش، شهری اِشغال گردد و روز دیگری فتح، یا علی‌الظاهر ایستاده باشیم یا نشسته! بلکه در همه حال، کاروانی کربلایی به اقتدای حسین زمانه‌اش در حرکت است و به سمت و سوی اصلاح امت پیامبر و ائمه طاهرین (سلام الله علیهم) گام برمی‌دارد ، خواه ندای تلاوت بهشتیان از این قافله به گوش رسد و خواه نعره به ظاهر پیروزی یزیدیان! 
لذا معیار ارزش‌گذاری و ماندگاری یک حادثه تاریخ‌ساز، به اعتبار آرمان و اصالت آن است نه اُفت و خیزهای آن. 
عاشورا! گرچه به ظاهر به شهادت همه اصحاب و شخصِ اباعبدالله (علیه السلام) ختم شد ولی پس از چهارده قرن تنها الگو و نقطه امید بشریت در عصر انتظار، پیروی از فرهنگ ناب و بی‌نظیر کربلا هست و بس!

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1398-10-08] [ 08:46:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  *دو در یک!* ...

​#تولیدی

#به_قلم_خودم
اَههههه! باز که بچه پاهاتو دراز کردی!
اِ‌اِ توأم که کتاب‌هایت را روی زمین گذاشتی! چند بار بگویم از این به بعد باید آنها را دو‌دستی بالای سرت بگیری و بخوانی!
🔼 آخه مامان….!
آخه بی آخه، همین که گفتم. حرف نباشه.
بَه بَه! آقای خانه، چشمم روشن، شما هم که استکان چایی‌ات را روی زمین گذاشتی! 
چند بار بهتون بگویم من در حال جمع کردن موانع! هستم، آخه زمین حرمت و قداست دارد، الکی که نیست همینطور بی‌ حساب و کتاب از آن استفاده کنیم!
🔼 یعنی باید دقیقا چکار کنیم؟
خب معلوم هست، سوال کردن ندارد، در این وانفسای قحطی منابع طبیعی و غیر طبیعی مثل زمین! 

شماها چی خیال کردید، فکر کردید آسان به دست آمده!

آیا می‌دانید گردش کره زمین با این محدودیت‌ها و ممنوعیتها، دچار خدشه می‌شود؟

اصلا چه لزومی‌دارد که ما روی زمین، خانه مسکونی یا خیابان و کوچه و زیرگذر و پل بسازیم؟ همه اینها مانع پیشرفت ما و باعث تخریب و حیف و میل اموال عمومی است.
🔼 ولی….؟
ولی چی؟ وقتی کارشناسان! می‌گویند شما دو متر زمین فقط نیاز دارید، خب راست می‌گویند، چون این مدل بهره‌وری از این نعمت الهی، هم به درد دنیایتان می‌خورد و هم به درد آخرت!
حالا کدام عقل سلیمی است که این اصل مهم و کاربردی را نفی کند؟
🔼 پس آنهایی که خانه‌‌باغهای چند هکتاری دارند چه می‌شود؟
باز که بچه پاهاتو توی کفش متخصصان زمین شناسی کردی؟ آخه آنها همه موانع را یکجا جمع کردند و زحمت نگهداری و استفاده از آن را قبول کردند تا بندگان خدا در بین این همه تحریم و تهدید، گرفتار مانعی به نام خانه و اتاق و…نشوند.
🔼 ولی ما که نمی‌توانیم در یک چنین جای کوچکی تحصیل و کار کنیم؟
کار؟ کدام کار؟ مگر بنا هست شما کاری بکنید؟
🔼 پس یعنی زندگی تعطیل!
نه همچنین تعطیل تعطیل هم نیست، فقط یک کم مدیریت لازم هست، چون همان زمین یک در دو متر خودش کلّی حساب و کتاب باید پس بدهی! آمار دارایی و اموالت را می‌خواهند البته اگر هنر به خرج بدهی، ولی نه هنر هم به درد آنجا نمی خورد!
🔼 خودت می‌دانی چه می‌گویی؟
من می‌گویم اگر قرار است بهترین استفاده از این کره خاکی را زیر نظر نابغه‌های مسئولِ طبیعت! ببریم چه بهتر که خانه‌ای چند منظوره بسازیم. اینطوری نه مانعی روی زمین مزاحم دیگران! است و نه حتی یک وجب خاک به هدر می‌رود و مهم‌تر از همه ما از شرّ حق‌المال راحت می‌شویم و ناظران مسئول از دست حق‌الناس!
حالا بیراه می‌گویم بگو بد می‌گویی.
اَه باز که پاهاتو دراز کردی، آهای دختر کتابهایت را از روی زمین بردار، چند بار بگویم مانع تراشی نکنید!
فهمیدید یا باز هم….؟!

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1398-10-01] [ 07:57:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  *یلدای بعضیا* ...
موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1398-09-30] [ 02:47:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  *یلدای بعضیا* ...

​#تولیدی

#به_قلم_خودم

آقا جواد با نگرانی قدم می‌زد و مرتبا پیام‌رسان تلفنش را چک می‌کرد، آخه منتظر واریز یارانه و سبدکالا! بود.
مامان با ناراحتی گفت: بس کن مرد! سرگیجه گرفتم، خدا بزرگه! و هنوز حرفش تمام نشده بود که، زهرا از اتاق بیرون آمد و با صدای گرفته‌ای گفت:
یعنی من تا فردا نمی‌توانم پول جشن یلدای مدرسه‌مان را ببرم؟

صغری خانم که زن صبور و باحوصله‌ای بود، جواب داد:

نگران نباش دخترم! تازه به زهره هم قول دادم تا فردا، کیفش را از تعمیرکار سر کوچه بگیرم.

و:

آقا جواد همچنان مضطرب و نگرانِ پرداخت قسط و بدهی اجاره‌خانه و …بود.
مادر هنوز مشغول سر‌و‌کلّه زدن با دخترها بود که، با آمدن رضا از مسجد خیلی آهسته بطوری که بابا نشنود، گفت:

الهی دورت بگردم مادر! گاز خانه را به دلیل بدهی قطع کردند، برو از خانه عمو جعفرت گاز پیک‌نیک‌شان را قرض بگیر و بگو پُر شده برمی‌گردانیم. رضا که تنها پسر خانواده بود و سال دوم دبیرستان را با فقر و تنگدستی می‌گذراند، گفت:
بخدا مادر خجالت می‌کشم بس که در خانه این و آن برای قرض و قسط رفتم، معلوم نیست کِی این وضع درست می‌شود. 
🔄 🔄 🔄 🔄 🔄 🔄 🔄 🔄 
بازار حسابی شلوغ بود، مردم مشغول خرید بودند البته یک عده‌ای مثل ما، فقط تماشا می‌کردند و شاید هم مثل مامان صغری برای پرداخت قسط و بدهی‌شون آمده بودند.

جنس‌های رنگ‌وارنگ چشمانمان را خیره می‌کرد، پسته‌های خندان زیر نور چراغ‌ها چشمک می‌زدند، میوه‌های جور‌واجور که کلّ حقوق یک ماهه‌مان هم، کفاف خریدش را نمی‌داد، یک دختر کوچولو با لباسهایی بسیار زیبا از پدرش می‌خواست که برایش لباس مخصوص شب یلدا! بخرد، وقتی به فکر کفش و لباس وصله زهرا و زهره افتادم، خیلی دلم گرفت …آن طرف‌تر شاگرد یک میوه‌فروش که چند هندوانه بزرگ را به سختی حمل می‌کرد، پشت سر یک آقای شیک و مرتب به سمت ماشین گرانقیمتی در حرکت بود ….
پس از پرداخت قسط و بدهی مادر و خرید مقداری سبزی و نان به خانه برگشتیم….!؟
⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ ⁉ 
صدای زنگ در همه را متوجه خود کرد. مادر چادرش را روی سر انداخت و به سمت حیاط رفت.
صدای حرفهایشان را می‌شنیدم:

مادر از آنهایی که دم در بودند تشکر می‌کرد و مرتبا می‌گفت:
خدا خیرتان بدهد خانم! گفتید که از طرف خیِّرین مسجد محل هستید؟ الهی عاقبت بخیر شوید.
🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 🎁 

صغری خانم، بسته را که باز کرد با اشک و لبخند صدا زد:
زهرا‌! زهره‌! نگفتم خدا بزرگه، این هم از شیرینی شب یلدا، خدا خیرشان بدهد مثل اینکه چند تا خانمهای نوعروس، هزینه تالار و آتلیه و…را دادند به خیریه مسجد که در این سرمای زمستانی، دل بچه‌های مردم را گرم کنند، الهی خوشبخت بشوند و هدیه ازدواجشون را از بی‌بی فاطمه زهرا ( سلام الله علیها) بگیرند……..!!!
☔ ☔ ☔ ☔ ☔ ☔ ☔ ☔ 

ما برای شاد کردن دلهای غمدیده و دستان نیازمند چه برنامه‌ای داریم….؟؟

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...