نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







اردیبهشت 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



اردیبهشت 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  شما که اینقدر مهربان هستید چرا ...؟! ...

چندی پیش سید علی عزیزی که کودک پنج ساله‌ای است، به همراه پدر خود برای اقامه نماز به حسینیه امام خمینی(ره) خدمت مقام معظم رهبری رفته بود.

وقتی آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب اسلامی برای اقامه نماز وارد حسینیه می‌شوند؛ سید علی ۵ ساله دست پدر خود را رها می‌کند و به سمت ایشان می‌دود و دست رهبر انقلاب را می‌گیرد.

سید علی که علی‌رغم سن کم خود حافظ ۵ جزء قرآن کریم نیز هست، خطاب به رهبر انقلاب می‌گوید: “آقا می‌شود چفیه‌تان را به من بدهید؟”. تصویر هدیه شدن چفیه رهبری واقعه‌ای بوده که او بارها از تلویزیون آن را تماشا کرده است.

مقام معظم رهبری پاسخ درخواست سیدعلی را با لبخندی داده و خطاب به همراهان خود می‌گویند که ” چفیه را بدهید به آقا”. پدر سید علی در خاطره‌ای می‌گوید: از آن به بعد هر وقت با این بچه هم کلام می‌شوم او به من می‌گوید که “آقا به من گفتند آقا”.

در ادامه ماجرای دیدار این کودک با رهبر انقلاب در حالی‌که آیت‌الله خامنه‌ای دست نوازش بر سر او می‌کشیدند، سید علی ۵ ساله از ایشان می‌پرسد: “آقا شما که اینقدر مهربان هستید، چرا آمریکا اینقدر از شما می‌ترسد؟” که این سؤال با لبخند دیگری از سوی رهبر انقلاب مواجه می‌شود. در همین هنگام یکی از همراهان رهبر انقلاب در پاسخ به سؤال سید علی می‌گوید: “حضرت آقا آدم خوبی است؛ و چون از خدا می‌ترسد آن‌ها(آمریکایی‌ها) هم از آقا می‌ترسند”

منبع: پرسمان کودک

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1402-10-10] [ 06:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  مادر بزرگ ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

مهم نیست در قید حیات باشی یا به جوار رحمت حق شتافته باشی.بلکه مهمتر خاطرات آن دستان پینه بسته ات و چین های روی پیشانیت که هر یک حکایت از رنج و زحمتی وافر دارد!

مادر جان مهربانم! چه زیبا سختی ها و تلخی های زندگی را با غذاهای خوش عطر و طعم و با دستان گشاده ات، به محبت و شیرینی و صفا تبدیل نمودی.

هر گاه پدر بزرگ با خستگی کار و رنج و زحمت امرار معاش به خانه می آمد و کوله باری از دلتنگی به خانه می آمد، تو با درایت و تدبیری عاقلانه و عاشقانه، خانه را به بهشتی! بدل می کردی که آقای خانه چون بزرگی بر مسند لطف و رحمت خانم خانه، تکیه کند و درد و غمش را به فراموشی بسپارد.

هرگاه در تنگنای زندگی به گرهی برخوردی! خانم بزرگ با صبری جمیل و گذشتی بی بدیل، با استمداد از روحیه قناعت و شکرگزاری، آنچنان رونق بخش گرمای عزت و آبروی خانواده می شد که وقتی سفره محبتش را می گسترد، آنچنان جذب دست پخت های مادرانه اش می شدی که گویا هیچ بهانه ای برای ناسپاسی وجود ندارد.

زندگی مادربزرگ بیش از آنکه مسرفانه و تجملاتی باشد، گرمابخش و محبت آفرین بود زیرا او زندگیش را با شوق و ایمان اداره می کرد تا، تعارفات و تشریفات ساختگی و بی مایه.

دعا کن برایمان! تا بتوانیم ذره ای اصالت خود را باز یابیم و یاد تو صرفا ذکر خاطراتت نباشد بلکه عامل به اخلاق و رفتار حسنه ات!

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  رفتار شما با مادرتان چگونه است؟ ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم
#نامه_به_مادرم

سلام به تو ای حلقه اتصال آسمان و زمین قلبم! ❤️❤️❤️
درود خدا بر تو ای خورشید دل افروز زندگی ام!

تو! فرشته ای هستی که به نام مادر ظهور کردی تا در دامن مطهرت، خود و خدا را بشناسم و مدال طلایی طاعت و بندگی را آویزه گوش دل سازم!

مادر
منزلت و مقام تو را «حبیب الله» وصف نموده که چون عاشق زهرایش شد او را «ام ابیها» خواند.

مادر
بهشت! به خود می بالد که افتخار خاک پای تو بودن نصیبش شده.
بهشت واقعی تویی که گرمای سختی ها را به نرمی و لطافت آرامش بدل می کنی، و تلخی مرارت ها و دلتنگی ها را به شهد شیرین لبخند و رضایت تبدیل می نمایی.

مادر
برای تو که نشانه مهر و محبت الهی هستی، مثل و مانندی نمی یابم و جز تو غمخوار و همدردی نمی بینم!

مادر
تو بودی که حتی نام عادی من را متبرک به اسماءالله نمودی و از همان آغازین لحظه حیاتم، فضای قلبم را به نور مودت اهل بیت (سلام الله علیهم) منور ساختی.
اگر صحیفه معرفت و تربیت دینی تو نبود، خدا می داند امروزه در کدام بیابان جهالت و حیرت، سرگردان و بی هدف می چرخیدم.

مادر
اگر از اول کام مرا با تربت عشق متبرک نکرده و تار و پود وجودم را با تلاوت آیه های نور مزین نساخته بودی، شاید من هم در دنیایی از ولنگاری و بی هویتی و عقاید انحرافی سیر می کردم.

مادر
تو با جهاد خانه داری و تبیین عملی سبک زندگی، راه و رسم حیات جاودانه را به من آموختی تا معنای اصیل آدمیت را دریابم و از هر آنچه هزل و بیهوده است رویگردان باشم!

مادر
باز هم تکرار می کنم!
نام تو فقط در واژه ها خلاصه نمی شود بلکه اگر تو خوب باشی، دنیا و آخرت من روبراه است و تا زمانی که انگشتان توسلم در دستان اجابت توست، هرگز خدای را فراموش نمی کنم چرا که تو قبله نمای این دل سرگردانی! و مطمئنم که در جوار عهد تو با خالق هستی، من هم خوشبخت خواهم شد و اگر تداوم بخش راه معنوی و سرشار از محبت تو باشم، عطر مهرورزی و صفا و صمیمیت آنچنان روح و روانم را در بر می گیرد که، همه متعلقاتم را به کوی دوست رهنمون می شود و در برابر ساحت مقدس انوار طیبه الهی سرافراز خواهم شد انشاءالله.

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1402-10-09] [ 04:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  نهم دی با دهم دی فرقی ندارد!!! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

تعجب نکنید! این جمله فرمایش رهبر انقلاب است اما این یک سطر یک عالمه حرف و حدیث دارد چطور؟ دقت کنید متوجه می‌شوید:

در دیماه هشتاد و هشت که نزدیک به انتخابات رئیس جمهوری بود، عده‌ای مثلا اصلاح گرا و در اصل لیبرال با جمع آوری تعدادی مهره‌های سوخته،‌ این شبهه را برای ناامید نمودن مردم القا کردند که:

انتخابات از پیش تعیین شده است و آنچنان آتش تنور شایعات را داغ کردند که اربابان خارجی و اروپایی و آمریکایی به طمع افتاده و با هوچی‌گری، شروع به تبلیغات وسیع رسانه‌ای بر علیه آرمانهای انقلاب نموده و بطور کاملا جدی، موضع گرفتند تا مردم را یا از شرکت در انتخابات دلسرد کنند و یا شورای نگهبان را مجبور به تایید افراد مد نظر خود بنمایند.

اما قضیه به اینجا محدود نشد و کم‌کم عده‌ای از سیلی خورده‌هایِ انقلاب را به خیابانها کشاندند و ناگهان به صورت تهاجمی و با دلخوشی به یک مشت فریب خورده غافل و جاهل، فضایی غبارآلود و فتنه جویانه را رقم زده و با اهانت به مقدسات اسلامی خصوصا توهین به ارزش‌های حسینی در عاشورای همان سال، به گمان پریشان خود سعی در لطمه به ارکان اصلی نظام اسلامی یعنی ولایت فقیه را داشتند.

اما هیهات که محاسبه دشمنان کینه‌توز و فتنه جویان داخلی با بصیرت و درایت رهبری و حمایت به هنگام مردم در راهپیمایی خودجوش نهم دیماه، به سیلی خروشان بدل گشت وهمه نقشه‌ها و نیرنگ‌ها را بر آب داد و پرده از چهره نفاق به اصطلاح مدعیان دموکراسی برداشت و آنان را برای همیشه مطرود نمود.

لذا مانند همه دوران‌های بحرانی، رهبر با بصیرت همچون کوهی با صلابت و اطمینان خاطر به روشنگری پرداخته و در یکی از سخنرانی های مهم خود بدین مضمون فرمودند که:

نهم دیماه با دهم دی فرقی ندارد بلکه این مردم با بصیرت و دیندار با اقدام انقلابی و عمل به موقع خود مثل قیام نوزدهم دی، روز نهم دیماه را هم در پاسخ به رذالت و اهانت دشمن، به روزی همیشه ماندگار تبدیل کردند و با حضور آتش به اختیار در صحنه مواجهه با ضدیت مستکبران خارجی و لجاجت خائنان داخلی، مانند همیشه دشمن را از طمع ورزی به کمرنگ نمودن ارزش‌های دینی و ملی، مایوس کرده و آنچنان سیلی به دشمن زدند که هرگز هوس دخالت در امور نظام مقتدر جمهوری اسلامی را به دل خود راه نداده و امید واهی به یک مشت زباله‌های سرگردان بر عرصه پهناور دریای ملت با بصیرت را، برای همیشه به گور بَرد انشاءالله.
 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:17:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  بله برون! ...

#تولیدی
#به_قلم_خودم
مجلس «بله برون» بود. ثنا بانو بزرگ فامیل در صدر مجلس روی صندلی چوبی نسبتا قدیمی نشسته و از پشت صفحه شیشه ای عینک ذره بینی اش، همه را زیر نظر داشت.

خانواده عروس و داماد منتظر بودند تا نتیجه حرف و بحث ها و چانه زنی ها را در باره تعداد سکه ها بدانند. آن هم دقیقا روزهایی که اوج قیمت طلا بود و پدر داماد از یک طرف به فکر سر و سامان دادن به زندگی تنها پسرش بود و از طرفی به فکر هزینه سنگینی که باید به عهده می گرفت.

بعد از ساعتی، صدای یا الله یا الله یکی از فامیل عروس خانم، از پشت در شنیده شد که خانواده آقا داماد بیایند تا میزان مهریه تعیین شده را در بین حضار اعلام کنند.

بهجت خواهر بزرگتر داماد ایستاد و بعد از سلام و صلوات اعلام کرد:

میزان مهریه 313 سکه به تعداد یاران امام عصر علیه السلام.
هنوز کلامش تمام نشده، مهربانو که به عنوان واسطه طرفین دعوت شده بود از پای صندلی ثنا بانو بلند شد و گفت:

«لطفا به آقایون بفرمایید چند تا از اعمالتان مورد رضایت آقاست که برای تعیین مَهر فقط به اسم یارانش، می برید و می دوزید؟»

با صدای مهربانو، همهمه ای بین همه میهمانان شروع شد و هر نفری یک نظری می داد و قرار شد نماینده آقایان، گزارش را ببرد و جواب محکمه پسندی هم بیاورد.

دوباره بعد از چند لحظه، همان آقا که گویا عموی عروس خانم بود یا الله کنان آمد و به طوری که همه بشنوند از طرف بزرگ‌ترهای فامیل گفت:

«ای بابا! حالا مهریه را کی داده کی گرفته؟ اصلا برای اینکه فکر همه راحت شود به جای 313 سکه، اعلام می کنیم 310 سکه! خوبه دیگه؟ حرفی نیست؟»

هنوز خان عموی عروس جواب را نگرفته که معصومه خانم دختر عمه ی داماد ایستاد وسط مجلس و گفت:
«بابا! از من بپرسید مهریه را کی داده و کی گرفته؟ من بیچاره که با هزار بدبختی پسرم را داماد کردم و صد سکه مهریه را بعد از اختلاف بر سر تجملات و خانه و ماشین فلان مدل و نهایتا طلاق با یک دختر بچه، روزها تو خانه های مردم کار می کنم و هر ماه تحویل به اصطلاح عروسم می دهم! تو را خدا جمع کنید این بساط را.»

هر چند آن شب مجلس مهر برون بی نتیجه خاتمه یافت اما یک هفته بعد در فامیل طرفین این خبر به گوش رسید که:

«برای مقابله با بدعت مهریه بالا و توافق طرفین، به نیت چهارده معصوم 14 سکه تعیین شد و عروس و داماد از والدین و همه میهمانان خواهش کرده اند که در حد توانشان به ازدواج جوانان فامیل کمک کنند و جالب تر آنکه عروس خانم با حمایت داماد آینده، به معصومه خانم قول مساعدت دادند در پرداخت مهریه اجباری فرزندش کمک کارش باشند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...