آخرین |
در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز دشمنِ بعثی - درست ،
نشست وسط دو اَبرویِ رستمعلی آقا باباپور و پیشانیش را شکافت.
صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین ،
با پشت سر آرام نشست روی زمین . سریع عکس گرفتم،
به سه ثانیه نکشید شهید رستم علی آقاباباپور راهی آسمانها شد و به وصال یار رسید……
ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری .
وای خداجونم چه لحظه ای ……
فرمانده نامه را گرفت و باز کرد ،
از طرف همسرش بود ،
نوشته بود :
رستمعلی جان، امروز پدر شدی ،
وای ببخشید من هول شدم ،
سلام عزیزم ،
نمیدونی چقدر قشنگه ،
بابا ابوالقاسم اسم پسرت
رو گذاشته مهدی ،
عین خودته،
کشیده و سبزه ،
کی میای عزیزم ؟
از جهاد سازندگی اومده بودن دنبالت،
می خوان اخراجت کنن،
خندم گرفته بود.
مگه بهشون نگفتی که جبهه ای ؟
گفتن بخاطر غیبت اخراج شدی،
مهم نیست،
وقتی آمدی دوباره سر زمین ،
کار می کنی،
این یه ذره حقوق کفاف
زندگیمون نمیده،
همون بهتر که اخراجت کنن.
عزیزم زود برگرد،
دلم واست تنگ شده…
.
.
.
.
.
.
رستمعلی آقابابایی هرگز نتوانست نامه همسرش را بخواند و جواب دهد .
مطمئناً همسرش پس از بازگشت
ناگفته های بسیاری را با پیکر مطهر
شهید رستمعلی در میان گذاشته .
و این آخرین دیدار دو دلبسته و وابسته بود . آری زمان کم بود و سخنان بسیار .
باشد تا روز واپسین …
و این آخرین نامه بی پاسخی بود
که همسر شهید رستمعلی برایش نوشت …
فرم در حال بارگذاری ...