آتش فراق |
یوسف پیامبر علیه السلام در چاه انتظار افکنده شد تا هم خود مرتبت و جایگاه حقیقی اش را بازیابد و هم منتظرانش ، آزمونی بزرگ را تجربه کنند .
قریب چهل سال انتظار و ندبه ، امتحان کوچکی برای حضرت یعقوب نبود و در این مدت حتی از همان چاهی که یوسف منتظر در آن بسر می برد عبور کرد ولی بوی یوسف را نشنید !؟
پس از چهاردهه خون دل خوردن و اشک ریختن و نابینا شدن ، ناگهان ده روز قبل از موعد دیدار ، پدر بوی پیراهن یوسف را شنید و زمانی که امانت فرزند که همان ردای ولایت او بود ، بدست یعقوب رسید ، چشمان او بینا و روشن گشت .
وقتی یعقوب از پیر و مراد و مرشد خود پرسید که چرا قبلا بوی پیراهن یوسف را احساس نمی کرده مرشد در جواب او گفت :
تو قبلا در انتظار یوسف برای دلتنگی خودت بودی اما امروز اقرار کردی که او بر تو ولایت دارد لذا تو منتظر ولی زمان خود بودی و این نوع انتظار است که کور را بینا می کند
این مطلب دقیقا بیانگر حال و روز ماست که ظهور یار را جهت رفع گرفتاری ها و مشکلات شخصی مان می خواهیم نه از آن جهت که او بر ما ولایت دارد و غیبتش بر امت اسلامی گران و سخت است.
لازم نیست انتظار ما ، شخصی باشد چرا که آقا فرمودند :
ما به احوال شما آگاهیم و در رسیدگی به اوضاع شما کوتاهی نمی کنیم
پس ! امام غائب را چه نیاز به انتظاری از سر نیاز ؟ بلکه ولی زمانه در طلب دوستان و شیعیانی است که حقیقتا او را بطلبند و برای حضورش دعا کنند نه آنکه چون گرفتار شدند او را بخوانند هر چند که حضرت صاحب الامر از باب رأفت و رحمت فرموده اند :
دعای فرج را زیاد بخوانید که در آن گشایشی برای کارهای خودتان نیز هست
و
بی جهت نیست که شاید بارها و بارها چون جناب یعقوب که از چاه یوسف گذر کرد ولی بوی او را نشنید ، آقا و مولایمان را ببینیم ولی نشناسیم و بوی محبوب را حس نکنیم اما:
از آنجا که ناامیدان در ردیف کافرانند باید دعای فرج خواند و به انتظار نشست به امید روزی که :
دل مصر و یمن خون شد ز مکر نابرادرها
یقین دارم که تو آن یوسف افتاده در چاهی…
عالم به بوی پیرهنت زنده می سود.دلها ز نکحت سخنت تازه می شود….
چقدر نوشته تون عطر پیراهن یوسف میداد
در آرزوی فرج
التماس دعا
سلام شیدا جان
چه اشعار جالبی
ممنونم از این حس زیبا و دوست داشتنی تون دست حق یار و یاورتان باد
فرم در حال بارگذاری ...