حضرت علامه طباطبایی(ره):
یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود، که آنها را از گرفتاری های آن عالم نجات می دهد. تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند.
|
|
حضرت علامه طباطبایی(ره): یک صلوات تبدیل به چنان نوری در عالم برزخ برای مردگان می شود، که آنها را از گرفتاری های آن عالم نجات می دهد. تا می توانید برای اموات خود صلوات بفرستید که چشم انتظارند. . دربارهی افتضاح فرم و محتوای مصاحبهی جدید مسعود پزشکیان فیلم ۵ دقیقهای مصاحبهی مسعود پزشکیان با خبرنگار شبکهی آمریکایی NBC که علیرغم پروپاگاندای شدید خبر انتشار آن توسط اطرافیان دولت، بعد از انتشار بازخورد خوبی از طرف هواداران دولت نداشت را دیدید؟ که تازه از آن ۵ دقیقه، بخش زیادی از آن به گزارش خود خبرنگار اختصاص داشت.
فرض کنید خانم آمنهسادات ذبیحپور به دفتر امانوئل مکرون برود. مکرون از ساختمان ریاستجمهوری فرانسه به استقبال او بیاید. یک مصاحبهی چالِشی و بازخواستگونه با مکرون انجام دهد. در نهایت هم نَه مصاحبهی کامل، بلکه صرفاً تیزری ۵ دقیقهای از مصاحبه را با روایت و نَرِیشنِ خودش در ۲۰:۳۰ پخش کند. چقدر برای مکرون فاجعه است؟
اتفاقی که برای ایران و رییسجمهور ایران افتاده است دقیقاً همین است. البته فاجعهبارتر. چون در برابر کشوری اتفاق افتاده که در تخاصم مستقیم با ایران است. هرچقدر سوالات خبرنگار آمریکایی و تدوین و گزینش گزارش، تهاجمی بود پاسخهای پزشکیان انفعالی و از موضع ضعف بود.
فاجعهی دیگر آنجا بود که خبرنگار از پزشکیان دربارهی طرح ایران برای ترور ترامپ سوال پرسید. که فارغ از اینکه چه پاسخی را در مقام دیپلماتیک درست بدانیم، پزشکیان حتی کوچکترین اشارهای به دستور ترامپ برای ترور محبوبترین و عالیترین فرمانده نظامی ایران نکرد. فاجعهتر آنکه چنین شخصی را برای سخنرانی سالگرد سردار برده بودند. محمدجواد
محرمانه کانال حرفهایها برای درک ورشکستگی رژیم صهیونیستی و عظمت کاری که حماس کرد بار دیگر به سخنان اسامه حمدان، از مسئولان حماس، توجه کنید.
هنوز بسیاری درباره چرایی این عملیات میپرسند. ابوعبیده هم در سالگرد عملیات به این شبهه پاسخ داد که طوفان الاقصی یک عملیات پیشدستانه موفق بود و طرح رژیم را برای بستن پرونده فلسطین برهمزد. سالها بعد در کتابهای تاریخ آنجا که علت محو و نابودی رژیم صهیونیستی مورد بحث قرار میگیرد، خواهیم خواند که چگونه طوفانالاقصی و باز شدن جبهه جنگ حزبالله در شمال سرزمینهای اشغالی در حمایت از غزه، طرح بزرگ سرویسهای اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل و سعودی را درهم ریخت و رژیم را به طور دفعی در سراشیبی سقوط وارد کرد.
نتانیاهو با غرور از نابودی حتمی حماس و پایان مقاومت سخن میگفت و حکومتهای خائن منطقه، از ترکیه تا سعودی و امارات، با حمایت از رژیم و با خشم و غیظی گلوگیر از برهم خوردن پیمان ابراهیم، چشم انتظار مرگ کامل مقاومت در فلسطین و لبنان بودند. دست آخر تمام پروندههای خائنانه به نفع مقاومت بسته شد و خون پاک شهدا، اسرائیل را به منفورترین موجود تاریخ بدل کرد.
البته که این اتفاق بزرگ که تاریخ را تغییر خواهد داد، مقدمات بزرگ و فداکاریهای بزرگ و رنج بزرگی در پی داشته و دارد. درود بر روح بزرگ شهدا، اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، سید حسن نصرالله… وحید یامینپور
محرمانه کانال حرفهایها آرتور روی لبه تخت نشسته بود و به فضای خالی اتاقش زل زده بود. صدای تیپتیپ باران بر روی پنجره، یادآور شبهای تاریک و رعبآور میدان جنگ ویتنام بود. او به شدت احساس تنهایی میکرد و غم سنگینی بر دوشش بود.
او تازه به خانه برگشته بود، اما جنگ هنوز در دلش باقی مانده بود. گاهی احساس میکرد که در جنگ هنوز درگیریهای وحشتناکی را تجربه میکند، در حالی که 58 هزار آمریکایی دیگر جان خود را در این جنگ از دست داده بودند؛ اما آرتور نمیتوانست از یاد ببرد که او بر خلاف آنها، زنده است و روز به روز احساس میکند که جانش در حال نابودی است و فکر کردن به جنایتهایی که او و رفقایش در میانه جنگ انجام دادند؛ او را بیشتر عذاب میداد.
او نامهای در دست داشت که به آنجلا، نامزدش، نوشته بود. صدای طنیندار و آرامشبخش او هنوز در سرش میپیچید: «آرتور، من در کنارت هستم، هر وقت نیاز داری برای کمک به من بگو.» اما حالا، هیچکس نمیتوانست درک کند که او چه چیزی را تحمل کرده است.
آرتور با دستش نامه را ورق زد و به جملهای که نوشته بود، نگاه کرد: «بیش از ۱۲۰ هزار سرباز آمریکایی پس از برگشت از ویتنام به دلیل جنایاتشان خودکشی کردند! یعنی تا الان دو برابر بیشتر از تمام آمریکاییهای کشته شده در جنگ ویتنام، درحال خودکشی هستند…!»
او احساس میکرد در حال پیوستن به این آمار وحشتناک است، و گویی این یک چرخه بیپایان است. در دلش جنگی در حال وقوع بود و زندهماندن برای او به یک بار سنگین تبدیل شده بود.
آرتور نتوانست از یاد ببرد که در آن روزها چطور با چشمان خودش به جاهایی نگاه کرده بود که انسانیت در آن کنار گذاشته شده بود. چگونه زنان و کودکان هرجا که دیده میشدند کشته، مثله، سوزانده یا زجرکش میشدند، زندهزنده دل و رودهشان بیرون ریخته میشد یا زندانیان از داخل هلیکوپتر در حال پرواز به پایین پرتاب میشدند.
او در نهایت قلم را در دستش فشرد و نوشت: «شاید وقت رفتن است.» او ادامه داد: «به این دنیا دیگر تعلقی ندارم. اینجا دیگر جای من نیست.»
وقتی او نامه را زمین گذاشت، صدای زنگ تلفن او را به خود آورد. «آرتور، این من هستم، آنجلا. میخواهم به تو بگویم که تو برای من مهم هستی!» صدای او دلنشین بود، اما آرتور نمیتوانست دیگر به این امیدها بچسبد.
در حالی که باران به شدت در حال باریدن بود، آرتور به زمین خیره شد. او تصمیمش را گرفته بود. جنگ به او نیرویی داده بود که هرگز نمیخواست بخشی از آن باشد. او نمیتوانست دیگر این حیات پر از درد را تحمل کند، جایی که جنایاتش هرگز فراموش نمیشدند.
او پشت سرش را نگاه نکرد و قلم را در کنار نامهاش گذاشت. درد دلش گویی سنگینتر از آنچه فکر میکنی بود و تصمیم به پایان دردش گرفت. آرتور میخواست این داستان برای همیشه به پایان برسد…
این داستان، الهامگرفته از آمارهای پژوهشی است. محرمانه کانال حرفهایها یکی از اهم مراقبات(خصوصا در این سه ماه)، این است که انسان واردات و صادرات دهانش را مواظب باشد. آن لقمه نانی را که به دهان می گذارد اگر از روی حساب نباشد، هرزه خوار می شود، و انسان هرزه خوار، هرزه گو می گردد. آن دهانی که وارداتش آلوده است، صادراتش نیز آلوده است. انسانی که واردات گوشش یاوه و هرزه و گزاف است، صادراتش نیز آنچنان خواهد بود، قلم هرزه و نوشته های زهرآگین خواهد داشت؛ چرا دفتر وجود و صحیفه نفست را به اینگونه اباطیل پر میکنی؟؟ یکی از عهد های “شیخ رئیس” در رساله عهدش این است که رمان و قصه های باطل نخواند. حرفها و افسانه های باطل، دهن و ذهن را کج و مُعوَج می کند و نفس را از درست اندیشی و درست یابی منحرف می کند. برشی از کتاب: مجموعه مقالات آیت الله حسن زاده آملی، ص37 |
|
| کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان |