حربۀ لیبرالهای ایرانی!
شالودهریزی لیبرالیزاسیون کنونی ایران که بر جمهوری اسلامی سایه افکنده، در دهۀ هفتاد پدید آمد. کنار گذاشتن سروش از ستاد انقلاب فرهنگی، تشکیل حلقۀ کیان توسط او و تئوریزه کردن مباحث الهیتی و فلسفی، مقدمهای بر لیبرالیزاسیونِ روح حاکمیت و دِموکراتیزاسیون ساختار حاکمیت ایران بود. سروش را که میتوان پدر فلسفی و الهیتی آن جریان دانست، طبق ایدئولوژی خویش، بسط حاکمیت لیبرال را بر سر داشت و با تکیه بر همان ایدئولوژی، حجاریان طرح دموکراسی را نگاشت و به هاشمی ارائه داد. حال اینکه این طرح توسط هاشمی پذیرفته شد یا خاتمی؟ یا اینکه این طرح چگونه به منصۀ ظهور رسید؟ از حوصلۀ بحث خارج است. اما آنچه که مورد اهمیت است، اینست که ایدئولوژی فلسفی/الهیتی سروش، ایدهپردازی و تئوریپردازی سیاسی حجاریان و جاهطلبی خاتمی و عملگرایی و نفوذ هاشمی، همه و همه دست به دست هم داده تا مکانیزم لیبرالیزاسیون را کامل کند.
الهیت و حکمت، تئوری و ایده، و بعد اجرا و عمل به خوبی و موبهمو شکل گرفت و انجام شد. به راستی که باید هنر استراتژی لیبرالها را تحسین کرد!
پزشکیان که از تَهماندههای آن تفکّر است، پیش از ورود به عرصۀ انتخابات، تُهی از ایدئولوژیک نگاشته بر کاغذ و عاری از تئوری بود. پس از رَهسپاری به عرصۀ انتخابات و در کارزار مناظرات و تبلیغات انتخاباتی هم نیز، این امر نمایان بود. پزشکیان را جز پیرِ فرتوتِ سادهلوح، تاریکاندیش و خوشبین نظاره نکردیم. پیرمردی که توهّم موعظهگری و پندواندرز به سر دارد و همه را به وحدت، سازش و وفاق فرا میخواند!
در این اتمسفرِ بیآبرویی، باز حربۀ گذشته و تجربیات لیبرالها به دادشان رسید. حربۀ لیبرالها، گزافهگویی و چَرندپراکنیهای تقلیل یافته و کوچهوبازاری پزشکیان را نیز تئوریزه کرد. «سازش با یکدیگر» و «قبح زدایی سیاسی» که از هذیانگویی و لفظبازیهای پزشکیان بود را، تبدیل به «وفاقملی» کردند. فراخوان مقاله و یادداشت، تدارک همایش، گفتگو و کنفرانس، تبلیغات رسانهای و پروپاگاندای ژورنالیستی، همه و همه، گواهیست بر تئوریپردازی «وفاق ملی». به حق که چه هنر مکارانهای! با لفاظیها و یاوهسراییهای یک پیرمرد هم تئوری پردازی کردند.
دهۀ هفتاد، سروشها و حجاریانها در میدان لیبرالها حضور داشتند و جولان میدادند، اما حال حضور ندارند. فقدان رهبری همچون هاشمی برای لیبرالها نیز، آنان را در انتخابات اخیر، جزیرهای و بیبُتّه نشان داد. لیبرالها برای ضعف خویش دست به جبران زدند. مرعشی در پی تصاحب جایگاه هاشمی، بهظاهر بی مسئولیت، اما در باطن بر همه سایه افکنده و امثال قوچانیها تئوریپردازی میکنند؛ و وای به حال لیبرالها که از هاشمی به مرعشی و از حجاریان و سروش به قوچانی و ظریف و نبوی رسیدهاند!
اما معتقدم این جریان رو به افول است، افولی فکری/شخصیتی. روز به روز مُسنتر، بیسوادتر و مضحکتر میشوند. دعوت از امثال دخانچیِ اعتدالخواهِ مذبذب، شاهد بر این امرست. چرا که لیبرالها در دهۀ اخیر، نیروهای جوانی در آستین نداشته و جز تربیت عدهای اپوزیسیونِ مجازیِ بیسواد، رَه به جایی نبردهاند.
علی رشیدی
@andar_tamolat