شهاب آخرین بسته خرید را به زیبا داد و پرسید:
حالا این همه! خرید را کجا جای میدهی؟
زیبا با تندی گفت:
وا…! تو به چند تا آناناس و نارگیل و گوشت و ماهی و پسته و شکلات و دو سه نوع نوشیدنی میگویی خرید؟! کاش یک بار میآمدی اینستا و استوری های متنوعشان را میدیدی! محشره شهاب جان، محشر….
شهاب با بیحوصلگی روی مبل نشست و به همسرش گفت:
تو رو خدا یک لیوان آب برای من بیاور! گلویم خشک شده، آخه چند ساعت معطل خریدهای جنابعالی شدیم!
زیبا در حالی که تند تند خریدهایش را داخل یخچال میگذاشت، با صدای بلند جواب داد:
چرا یک لیوان آب؟ الآن دو فنجان قهوه میآورم که خستگی از تنمان بیرون رَوَد.
شهاب متعجب و خوشحال، دست به سمت فنجان قهوه بُرد که ناگهان، زیبا گوشی به دست داد زد:
صبر کن! عکس! عکس نگرفتم!!
شهاب با تعجب گفت، آخه قهوه خوردن هم عکاسی دارد؟ و زیبا خانم با حالتی نسبتا جدی گفت:
وا…وقتی میگویم تو از امروزیها! جا ماندی، باز هم بگو نه! باور کن، قهوه که جای خود دارد، بچهها!!! حتی از آب خوردنشان هم فیلم میگیرند.
شهاب در حالی که دلش گرفته بود و حوصله سر و کله زدن با زیبا هم نداشت از همسرش فقط یک سوال پرسید که، راستی شام چی داریم؟
زیبا شگفتزده از آشپزخانه بیرون آمد و رو به همسرش گفت:
چشمم روشن!
ما کِیْ در خانه شام میخوردیم که این دومین بار باشد؟
شهاب در حالی که سعی مینمود جلوی عصبانیت خود را بگیرد، به طرف آشپزخانه رفت و پرسید:
زیبا جان! اینا چی هست روی میز و کابینت….
زیبا گفت:چه سوالها! خب معلومه، این هواپز، این یکی پلوپز…سرخکن رژیمی…ماکروفر برقی…توستر…فر برقی…ساندویچساز…چایساز…غذاساز البته این از نوع سی کارهاش هست و مدل همه وسیلهها هم مارک و ایتالیایی و آلمانی اصل……
شهاب گفت:
خب! ممکنه لطفا بفرمایید این همه وسایل را برای چه میخواهید؟
زیبا با غرور و تندی جواب داد:
همین است دیگر! وقتی میگویم از دنیا و آدمها! عقب هستی، باز انکار کن…اصلا تو اهمیت چیدمان یا همان دکوراسیون را در دنیای امروز میدانی؟ و بعد در حالی که مشغول فیلمبرداری از چیدمان یخچال اروپایی الاصلش برای خودنمایی در استوری اینستا بود، ادامه داد….
شهاب که حسابی عصبانی و خسته شده بود رو به زیبا گفت:
آرزو داشتم در این چند سال یک چای تازه دَم با هم نوش جان کنیم یا فقط برای یک بار هم که شده، بوی قرمه سبزی دستپخت خودت، فضای خانه را پُر کند….
خسته شدم از این زندگی نمایشی!
بچه که نخواستی و دائم یا با آن هاپوی وارداتی و مزخرف همدم و همنشینی یا سَرت توی گوشی و چت با دوستان از خودت بدتر هست… بقیه روز هم که از عکاسی و فیلمبرداریِ این نمایشگاه خانگی وقتی اضافه نمیآوری….
واقعا لیاقت تو بیش از این هم نیست، حیف زندگی من که پای پز و تجمل گرایی تو تلف شد…ولی این بار واقعا اوضاع برایم غیر قابل تحمل است، دیگر پول ندارم که خرج غذای مکمل و دوا و درمان آن حیوان کثیف و نجس کنم…حالم از این زندگی بیروح و نشاط به هم میخورَد….
زیبا! این آخرین اخطار است، این خانه با تمام تجملات بیهودهاش در ازای مهریهات…فردا صبح دادگاه!
شهاب از همان روز دیگر به خانه نیامد و پیگیر امور دادگاهی شد اما هر بار زیبا، خود را به بیخیالی میزد….
تا اینکه چندین ماه بعد از پشت آیفون مردی نامه به دست را دید که….
از دادگاه…به خانم زیبا…
به دلیل اطلاع قبلی و چند جلسه غیبت و نادیده گرفتن اخطار دادگاه…حکم طلاق…..