من فلسفه و حکمت بلد نیستم اما ....... |
❁ـ﷽ـ❁
من فلسفه و حکمت بلد نیستم
اما حس میکنم نامش را گذاشتهاند «عید»
که دق نکنیم…
از دوری عزیزی که فراقش بر ما گران است و رفتنش ما را غمگین میکند؛
از جدایی ماهی که در آن نعمت و غفران و فضل فراوان بود و نیل به آرزوها، نزدیک؛
از اتمام ماهی که هر لحظهاش برکتی کریمانه داشت و یک شبش برتر از هزار ماه بود؛
از بسته شدن آن دربهای عظیم رحمت…
گفتند «عید»
تا دلمان نگیرد
از تمام شدن مهمانی
از جمع شدن سفره
از خداحافظی با شیرینی بی حد ساعات سحر، لحظه های افطار
از بیرون شدن از این سَرسَرای سراسر نور
گفتند «عید» و «سرور»
تا وداع آسان تر شود
بغض ها فروخورده شود
اشک ها در پرده بماند
تا شاعر بتواند بگوید «صد شکر که این آمد»؛ و ادامه شعرش، او را نشکند…
پس خدایا
تو ما را بر اندوه این فراق، اجر و پاداش خیر ده
و این روز عید و افطار کردن را بر ما مبارک گردان
اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ
وَ اجْبُرْ مُصِیبَتَنَا بِشَهْرِنَا
وَ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِ عِیدِنَا وَ فِطْرِنَا
(دعای ۴۵ صحیفه سجادیه در وداع ماه رمضان)
@hejrat_kon
فرم در حال بارگذاری ...