عروس عاقل | ... | |
چنین حکایت کنند که در زمان قدیم ، زنِ فهیم و کامِلِه ای با مردی خام و ناپخته ازدواج کرد … در روز اول ازدواج، جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر دور هم جمع شدند. مرد سهم بیشتری از غذا را با احترام خاص به همسرش و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا داد ، بدون هیچ احترامی!!! در این لحظه عروس که “شخصیت اصیل و با حکمتی داشت،” وقتی این صحنه را دید برق از چشمانش پریده و فی الفور از شوهرش درخواست طلاق کرد و به وی گفت : شخصیت اصیل در ذات هست! و من نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم. که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت یعنی با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم!!! 🗣 نکته قابل تأمل : “"متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند، فکر می کنند،بر مادر شوهرشان پیروز شدند.!!” عروسِ صالحه و حکیمه ، با تدبیر همان روز طلاق گرفت و از شوهرش جدا شد. پس از مدتی بعد با مردی که به مادر خودش احترام خاص و ویژه میگذاشت ازدواج کرد و صاحب چند فرزند شد… یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند و به مادرشان بسیار احترام می گذاشتند. در مسیر به کاروانی برخوردند ، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد.! مادر رو به فرزندانش کرد و گفت : آن پیرمرد را نزدم بیاورید. وقتی پیرمرد را آوردند مادر یعنی همسر سابقش را شناخت به او گفت : چرا هیچ کس به تو اعتنا و کمکی نمی کند؟! آنها کی هستند ؟! گفت : آنها فرزندانم هستند … گفت : مرا می شناسی؟ پیرمرد گفت : نه زن صالحه و با حکمت گفت : من همان همسر سابقت هستم و قبلا به تو گفتم که ،اصالت در ذات هست … “همانگونه که می کاری درو خواهی کرد… هر آنچه کاشتی همان می دِرَوی به فرزندان من نگاه کن! چقدر به من احترام می گذارند … حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن، چون تو به مادرت اهانت کردی، این جزای کارهای خودت هست … زن صالحه و حکیمه به فرزندانش گفت : ” محض رضای خدا کمکش کنید…” بدانیم ؛ فرزندانمان همانگونه با ما رفتار خواهند کرد که ما با پدر و مادر خود رفتار کرده و میکنیم. !!! از مکافاتِ عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو زِ جو آنقدر گرم است بازارِ مکافاتِ عمل دیده گَر حَق بین بُوَدهر روز ، روزِ محشر است 📗مجموع حکایات و داستانهای پندآموز📚📙
[یکشنبه 1403-05-21] [ 05:26:00 ق.ظ ]
لینک ثابت
|