شماره 44 |
داشتم خونه رو مرتب می کردم، حسین گوشهی آشپزخونه نشسته و به نقطهای خیره شده بود.آنقدر غرق افکار خودش بود که هر چی صداش کردم، جواب نداد!
رفتم جلوش و گفتم: حسین… حسین … کجایی مادر؟!
یهو برگشت و بهم نگاه کرد
گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!
خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان…
از تعجب خندهام گرفت.
بهش گفتم: قبرت؟!.. قبرت کجاست مادر جون؟!
گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف 11 قطعه 24 شماره 44
چیزی نگفتم و گذشت …
وقتی شهیــــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم؛
با کمال تعجب دیدم دقیقاً همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود
پشتم لرزید، فهمیدم اون روز واقعاً سر قبرش بوده…
✍ به روایت مادر شهید
منبع: کبوترانه پریدید…
#شهید_محمدحسین_فهمیده
فرم در حال بارگذاری ...