سنجاقک |
تعدادی حشره کوچک در یک برکه،زیر آب زندگی میکردند.
آنها تمام مدت میترسیدند از آب بیرون بروند و بمیرند؛ یک روز یکی از آنها بر اساس ندای درونی از ساقهٔ یک علف شروع به بالا رفتن کرد، همه فریاد میزدند که مرگ تنها چیزی است که عاید او میشود، چون هر حشرهای که بیرون رفته بود برنگشته بود…!
وقتی حشره به سطح آب رسید، نور آفتاب تن خسته او را نوازش داد و او که از فرط خستگی دیگر رمقی نداشت، روی برگ آن گیاه خوابید.
وقتی از خواب بیدار شد، به یک سنجاقک تبدیل شده بود؛ حس پرواز پاداش بالا آمدنش بود.
سنجاقک بر فراز برکه، شروع به پرواز کرد و پرواز چنان لذّتی به او داد که با زندگی محصور در آب، قابل مقایسه نبود.
تصمیم داشت برگردد و به دوستانش هم بگوید که بالای آن ساقهها کسی نمیمیرد، ولی نمیتوانست وارد آب شود، چون به موجود دیگری تبدیل شده بود…!
شاید بیرون رفتن از شرایط فعلی، برایت ترسناک باشد، اما مطمئن باش خارج شدن از پیلهٔ غم و ترس و هوس، برای رسیدن به کمال، حس بسیار خوشایندی برایت به ارمغان خواهد آورد.
فرم در حال بارگذاری ...