زنگ انشا |
#تولیدی
#به_قلم_خودم
نمیدانم چطور شد که در عرض بیست و چهار ساعت! جای خورشید و زمین عوض شد و آسمان پائین آمد و زمین، معلق ماند و دمای هوا شد یک قضیه مثل کرونا و عالم و آدم هم برای توجیهش دست به یکی شدند که:
بله!
کره زمین گرمتر شده و خورشید داغتر! و اگر ذرهای نافرمانی کنیم چه بسا دمای سیارات و ستارهها و اصلا خودِ خودِ کهکشان شیری مثل کوه آتشفشان فوران کند و دیر یا زود همه را جزغاله کند.
تا آنجایی که یادم هست از کلاس اول مهد کودک!!! به ما میگفتند کره زمین گرم شده و شعله خورشید را بالا کشیدهاند اما:
سالها میگذرد و با اندک تغییراتی، نه ما دود شدیم و نه زمین زیر و رو شد و نه جنبندگان دیگر کبابی شدند! البته:
تغییرات طبیعی جَوّی را منکر نیستیم آنهم در طول نزدیک به نیم قرن نه در عرض یک شبانه روز.
چطور شد سه سال!؟ نه آب و نه برق هیچکدام، مگر به طور اتفاقی در همین هوای دقیقا مثل امسال و شاید هم گرمتر! قطع نشد و هیچ اتفاقی هم نیفتاد! من خودم بارها از پشت بام خانه، خورشید را با فضاپیماهای دقیق! بررسی و رصد کردم طوری که با خشم نگاهی به من انداخت و گفت:
مگر
جن دیدهای دختر! من همانم که بودم، میبینی که! حالا اگر مثلا هر هزار سال یه ذره کم و زیاد شوم به تو یکی! کاری ندارم برو پی کارت.
و
ما مجبور شدیم این همه سخت افزار و نرم افزار را از بلندی بام به زیر آوریم و به زندگی عادی خودمان ادامه دهیم.
اما امسال از ترس اینکه مبادا سیارات عصبانی شوند و به هم بریزند، جرأت نکردیم پشت بام برویم و یواشکی پرده اتاق را کنار زدیم و مشاهده فرمودیم که:
«همه چی آرومه من چقدر خوشبختم!!؟»
و
اینطور شد که تصمیم گرفتیم اگر اعلام کردند که:
خورشید هم مثل کرونا تا قلب یخچالتان هم نفوذ کرده، دَم نزنیم و خیال پردازی کنیم که هر چه باشد آنها ده، بیست، سی، پیراهن بیشتر از بقیه دریدهاند، ببخشید پوشیدهاند و از ما بهتران هستند و دقت و ظرافت!!؟ بیشتری دارند.
اما
خودمانیم! علمدار فرمودند با هم بسازید سمعا و طاعتا! ولی هرگز نگفتند تسلیم شوید!
اصلا
ما برویم در این هوای پنجاه درجه اگر امکانش باشد یک آب دوغ خیار درست کنیم و چند تکه یخ از همین همسایه بغلی بگیریم که الان اهل و عیال میآیند و باز دمای خُلق و خوی شان مثل خورشید بالا میرود و از خوردن همین یک لقمه آبکی هم محروم میشویم.
فرم در حال بارگذاری ...