#زنگ_انشا |
#تولیدی
#به_قلم_خودم
من کوه و جنگل را دوست داشتم! اما نمیدانم عقیده هست یا حرف دل، که هر چه به آن دل بستم همان، مایه شکستن دلم شد و قلبم را آزرد.
حالا
نام کوه و جنگل که میآید بیاد جدایی میافتم! جدایی از عزیزی که خودم هم نمیدانستم تا این حد به او امید دارم و بالاتر از آن، تا چه حد مظلوم و دوست داشتنی است و فراقش عمق جان و روحم را میسوزاند. این بیت را زمزمه میکنم:
گلی گم کردهام میجویم او را
به هر گل میرسم میبویم او را
این روزهای دلتنگی، صدای رسایش که آهنگ درد مردم! بود مرتبا در گوش جانم میپیچد و طوفانی از غم فراق در وجودم بپا میکند.
کجا رفتی؟ چه شد؟ چه کردند با تو؟ که در لیلة القدر و در محضر امام رئوف، آرزوی رفتن نمودی؟
عمق مظلومیت و تنهاییات چه اندازه بود که دل رهبر! را سوزاند و دلهای امت را شکست؟
مگر تو چه میگفتی؟ چه کاری جز غم خدمت به مردم محروم داشتی؟ که اینگونه در حقت، ناجوانمردی کردند و پرده تهمت بر صفحه خدمات بیشمار و بینام و نشانت کشیدند؟
من کوه و جنگل را دوست داشتم اما نه همراه با یاد غم بزرگ از دست دادن تو و همراهان از جنس خودت.
دلمان برایت تنگ شده برای صداهای دشمن هراس و مظلومانهات! برای قدمهای فرو رفته در گل و لای سیلابهای سیستان.
مگر به آن پیرزن قول ندادی نامهاش را پیگیری کنی؟ راستی! آن پیرمردها دَم آخری، زمزمهشان چه بود، همانهایی که هنوز یک مسئول را از نزدیک ندیده بودند!؟؟؟
برگرد! فقط برای یک لحظه! بیا و سفر نیمه تمامت را تمام کن. جای خالیات دلمان را شکسته و قلبمان را محزون کرده، طاقتش سخت است اما در این فکرم که تو، چگونه در برابر سیل تهمت، طاقت آوردی و در طول سه سال، جهادی سی ساله انجام دادی.
اما
هر چند چشمانمان اشکبار فراق توست و دیدههایمان رد پایت را دنبال میکند:
در این فکرم! که آنهایی که رهبر ندارند چگونه با حوادث و مصیبتها کنار میآیند؟ اگر کلام با نفوذ او که امر فرمود: نگران نباشید! نبود، معلوم نبود چه بلایی سرمان میآمد.
راستی! حالا که از همه فتنهها و دردها و رنجهای نگفتهات، رها شدهای، برایمان دعا کن در انتخابی شبیه خودت که راهت را ادامه دهد، موفق شویم. دعا کن مردی بیاید که نامه آن پیرزن روستایی را دنبال کند و درد دلهای محرومان رنج کشیده را بشنود.
تو رفتی و به آنچه تمنایت بود رسیدی! دعا کن این بدرقه کنندگان و دوستداران میلیونی هم به آرزویشان که انتخاب مردی شبیه توست، برسند.
بار الها!
تسلیم امر تو هستیم!
رضاً بِقَضائک وَ تَسْلیماً لِأمرک
هر چند از اول این راه چهل ساله، داغدار تو و همرزمان شهیدت چون رجایی خدوم و بهشتی مظلوم بودهایم اما:
شکند اگر سبویی به فدای چشم مستت
سر خم می سلامت شکند اگر سبویی
ر خُمّ می سلامت، شکند اگر سبوئی
فرم در حال بارگذاری ...