چند ساعتی از اذان مغرب گذشته بود که، وارد صحرای عرفات شدیم. بیابانی وسیع و لم یزرع! یک کویر به تمام معنا!
خدای من! در این چادر ساده و این زمین خاکی! قرار است به معرفت برسیم؟ مگر چه دارد؟ اصلا چرا اینجا میان برّ بیابان؟
این همه آدم از هر نسل و نژاد و این دریای مواج و خروشان اما خموش! به یاد این آیه افتادم که در روز حشر و قیامت از مردم ندایی شنیده نمیشود، إلّا هَمسا
درست مثل اینکه یکی آرام آرام با خودش زمزمه و نجوا میکند. ظاهراً آرام است ولی در دلش غوغایی است که جز خدا نمیشنود.
عرفات هم اینگونه بود. فقط نجوا … چه میگفتند؟ الله أعلم! اما از آنجا که این جایگاه ازلی خاکی انسان را، محل شناخت و معرفت قرار دادهاند، میتوانی حدس بزنی چه میگویند.
آنها همان عبارات بلند و پر مغز دعای عرفه را با خدای خود راز میگویند زیرا:
چهارده معصوم پاک (سلام الله علیهما و علیها) به عنوان راهنمای خط فکری بشر در کل دوران حیات دنیوی و اخروی، از هیچ درد و درمانی غفلت ننموده و با الهام از وحی الهی، او را که در هالهای از ابهام و غرور و هواپرستی! سرگردان مانده به این سرزمینی که یادآور ماده خلقت آدمی است فرا خواندهاند تا او را، به وادی شناخت و معرفت نَفْس رسانده که:
«*مَن عرَف نفْسَه فقَد عَرَف ربَّه*»
چرا شناخت پروردگار بند به شناخت انسان از ماهیت و هویت خودش هست؟ زیرا خداوند فرموده:
«*وَ نفخْت فیه مِن روحیٖ*»
حالا چرا در عرفات؟ چرا در این وادی برهوت!
میدانی چرا؟ زیرا تا آدمی از تعلقات دنیوی فاصله نگیرد و تا با خدا و وحی و قرآن و اهل بیت مانوس نشود، خبری از هدایت و معارف نفسانی نیست و این امر، میسر نمیشود مگر با هجرت جسمی و روحی انسان از خود به خدا.
و این است سرّ رجعت آدمی به وادی نجات بخش و خاکی و بی زرق و برق عرفات و فارغ شدن از همه ماسِویٰ و در محضر امام عصر (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) توبه و انابه و اشک و آه و رهایی از همه رذالتهای مادی و معنوی.
و امضا کننده این فیض عظیم، لبخند رضایت ولیالله و حضور او در جمع نجوا کنندگان و شِکْوَه گران است.
#تولیدی
#بهـقلمـخودم