می‌خواهم آزاد نویسی کنم ولی فکر کنم اول باید فکرم را آزاد کنم از تمام هله‌هوله‌های ذهنی که به خوردش داده‌ام خواسته یا ناخواسته.

چطور بگویم ذهنم شده مثل کمد لباس های اضافی که به محض باز کردن درش تمام محتویاتش بیرون می‌ریزد. شاید دلیلش این هست که برای هر موضوعی مطلبی جدا ننوشتم به همین دلیل محتویات ذهنم مثل موج دریا، بالا و پایین می‌شود و بین افکار مختلف پیچ و تاب می‌خورد.

یک لحظه، سراغ روزمره‌گی ها می‌رود و یک آن بیاد ماجرای غزل، دانشجوی کلاسمان می‌افتد که می‌گوید:

«تا حالا رای ندادم ولی این بار می‌آیم! مظلومیت شهید جمهور من را از دست فریب‌کاران عصبانی کرده و پشیمانم از آن های و هوهای‌ دروغین و این بار می‌خواهم با انتخاب شبیه رئیسی، جبران کنم». 

مثل اینکه:

این یکی ذهن آزادم را مشغول کرده و با خود می‌گویم بی‌جهت نیست که رهبری شهادت رئیسی را ، جلو افتادن انقلاب برای سالها و تاثیرش را در حد زنده ماندنش دانستند شاید هم بیشتر.

اصلا تا یکی مثل او پای میز خدمت نیاید حق شهید خدمت را ادا شده نمی‌بینم!

خدایا

کمک‌مان کن هم درست تصمیم بگیریم و هم بالاتر از آن، به دیگران معرفی کنیم و این است جهاد تبیین و بصیرت به موقع.

راستی

آیا می‌دانید یکی از مهمترین خصوصیات شهید جمهور، وقت شناسی و به موقع عمل کردن بود یعنی بصیرتی امام پسند.

#آزاد_نویسی

#طلبه_نوشت

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1403-03-23] [ 05:31:00 ق.ظ ]