غسل/ خواندن صلوات این ماه در شب نیمه شعبان/ زیارت امام حسین(ع)/ احیاء/ دعای کمیل/بسیار صلوات فرستادن/ خواندن دعای اللهم کن لولیک/ نماز جعفر طیار
موضوع: "بدون موضوع"
هر چند وقت یکبار، به مکانی میروم
که ورود آقایان ممنوع است.
در را که باز کردم. بوی رنگ، تمام فضا را گرفته بود. شلوغی و همهمهای بهپا بود.
با نیمچه لبخندی گفت:« عزیزم! یک ساعتی طول میکشه تا نوبت شما بشه»
روی صندلی نشستم تا نوبتم برسد. مکالمه دو خانوم نظرم را جلب کرد.
«همین دو روز پیش موهام رو رنگ زدم، از صبح زود اومدم نشستم تا غروب، بچه کوچیکم رو هم سپردم دست خواهرم. همین که به خونه رسیدم، تا همسرم چشمش به رنگ موهام افتاد اخمی کرد: خوشم نیومد، عوض کن. برای همین دوباره امروز اومدم. اما خودم خیلی از این رنگ خوشم اومد.»
با شنیدن حرف آن خانوم، به این فکر کردم. چه چیزی باعث میشود که یک زن، احساس خوبی نسبت به خودش نداشته باشد. چرا نمیتواند از علایق خودش پیروی کند؟ چه اتفاقی باعث میشود که پا روی دوست داشتنهای خودش بگذارد چون همسرش دوست ندارد.
آیا شریک زندگی او نیز، از خواستههایش بهخاطر بقای زندگیشان میگذرد؟
با شنیدن صدای یک خانوم دیگر، از فکر بیرون امدم.
«فردا وقت عمل بینی دارم. این دومین باری میشه که عمل کردم. ولی همسرم از این مدل بینی خوشش نیامد.» به چهرهاش نگاه کردم هزار و یک مدل عملهای زیبایی انجام داده بود. خیلی مشتاق بودم عکس قبل از عمل او را ببینم. انگار خدا صدای دلم را شنید. که فورا یکی از دوستانش که همراهش بود. عکسش را به من نشان داد و گفت:« ببینید این عکس قبل از عملش بود چقد خوشگل بود.» چهره معصومی داشت و بسیار دلنشین. اما این تغییرات روی صورتش باعث شده بود که معصومیت چهرهاش کمرنگ شود.
این دو خانومی که من شنونده حرفشان بودم. از خودشان راضی بودند اما متاسفانه همسرانشان نه.
یاد یکی از دوستانم افتادم که بعد از زایمان، رژیم سختی گرفت. آن هم فقط بهخاطر دوکیلو اضافه وزن، چون همسرش، دوست نداشت. بدون اینکه در نظر بگیرد. او الان خیلی ارزشمندتر از قبل است. چون فرزندشان را به دنیا آوردهاست.
نمیدانم؟ چه باعث میشود که سلایق یک مرد عوض شود؟ مگر نه اینکه روز اول با دیده باز همسرش را پسندیده است.
چرا یک زن آن طوری که هست خودش را دوست ندارد. چرا به این باور نمیرسد که من همینطور که هستم زیبا هستم. با تمام نقصهایم خودم را دوست دارم. چون خداوند خالق زیباییهاست.
نویسنده:
شکیلا افکاری (مدرسه علمیه تخصصی سنندج)
#طلبهـنوشت
در زمان دانش آموزی معلمی داشتیم به نام آقای سید مهدی موسوی که در آمریکا تحصیل کرده و تازه به وطن بازگشته بود و از همین روی، گاه و بیگاه خاطرات و تجربههایی از سالهای زندگی در ایالت اوهایو نقل میکرد و این گفتهها به اقتضای دوره نوجوانی به دقت در ذهن ما ثبت و ضبط می شد.
ایشان میگفت: یک روز در دانشگاه اعلام شد که در ترم آینده، مشاور اقتصادی رییس جمهوری سابق آمریکا -گمان می کنم ریچارد نیکسون - قرار است درسی را در این دانشگاه ارائه کند و حضور آن شخصیت نامدار و مشهور چنان اهمیتی داشت که همه دانشجویان برای شرکت در کلاس او صف بستند و ثبت نام کردند و اولین بار بود که من دیدم برای چیزی صف تشکیل شده است.
به دلیل کثرت دانشجویان، کلاسها در آمفی تئاتر برگزار میشد و استاد که هر هفته با هواپیما از واشنگتن میآمد، دیگر فرصت آشنایی با یکایک دانشجویان را نداشت؛ اما گاهی به طور اتفاقی و بر حسب مورد نام و مشخصات برخی را میپرسید.
در یکی از همان جلسات نخست، به من خیره شد و چون از رنگ و روی من پیدا بود که شرقی هستم، از نام و زادگاهم پرسید و بعد برای این که معلومات خود را به رخ دانشجویان بکشد، قدری درباره شیعیان سخن گفت و البته در آن روزگار که کمتر کسی با اسلام علوی آشنا بود، همین اندازه هم اهمیت داشت، ولی در سخن خود قدری از علی علیهالسلام با لحن نامهربانانه و نادرستی یاد کرد.
این موضوع بر من گران آمد و برای آگاه کردن او، ترجمه انگلیسی #نهجالبلاغه را تهیه کردم و هفتههای بعد، به منشی دفتر اساتید سپردم تا هدیه مرا به او برساند.
در جلسات بعد دیگر فرصت گفتوگویی پیش نیامد و من هم تصور میکردم که یا کتاب به دست او نرسیده و یا از کار من ناراحت شده و به همین دلیل، تقریبا موضوع را فراموش کردم.
روزی از روزهای آخر ترم، در کافه دانشگاه مشغول گفتگو با دوستانم بودم که نام من برای مراجعه به دفتر اساتید و ملاقات با همان شخصیت مهم و مشهور از بلندگو اعلام شد. با دلهره و نگرانی به دفتر اساتید رفتم و هنگامی که وارد اتاقش شدم، با دیدن ناراحتی و چهره درهم رفتهاش، بیشتر ترسیدم.
با دیدن من روزنامهای که در دست داشت به طرف من گرفت و گفت میبینی؟ نگاه کن! وقتی به تیتر درشت روزنامه نگاه کردم، خبر و تصویر دردناک خودسوزی یک جوان را در وسط خیابان دیدم.
او در حالی که با عصبانیت قدم می زد گفت: میدانی علت درماندگی و بیچارگی این جوانان آمریکایی چیست؟ بعد به جریانات اجتماعی رایج و فعال آن روزها مانند هیپیگری و موسیقیهای اعتراضی و آسیبهای اخلاقی اشاره کرد و سپس ادامه داد: همه اینها به خاطر تقصیر و کوتاهی شماست!
من با اضطراب سخن او را میشنیدم و با خود میگفتم: خدایا، چه چیزی در این کتاب دیده و خوانده که چنین برافروخته و آشفته است؟
او سپس از نهجالبلاغه یاد کرد و گفت: از وقتی هدیه تو به دستم رسیده، در حال مطالعه آن هستم و مخصوصا فرمان علیبنابیطالب، به مالک اشتر را کپی گرفتهام و هر روز میخوانم و عبارات آن را هنگام نوشیدن قهوه صبحانه، مرور میکنم تا جایی که همسرم کنجکاو شده و میپرسد: این چه چیزی است که این قدر تو را به خود مشغول کرده است؟
بعد هم شگفتی و اعجاب خود را بیان کرد و گفت: من معتقدم اگر امروز همه نخبگان سیاسی و حقوقدانان و مدیران جمع شوند تا نظام نامهای برای اداره حکومت بنویسند، نمیتوانند چنین منشوری را تدوین کنند که قرنها پیش نگاشته شده است!
دوباره به روزنامه روی میز اشاره کرد و گفت: میدانی درد امثال این جوان که زندگیشان به نابودی میرسد چیست؟ آنها نهج البلاغه را نمیشناسند!
آری، تقصیر شماست که علی را برای خود نگهداشتهاید و پیام علی را به این جوانان نرساندهاید! دلیل آشوب و پریشانی در خیابانهای آمریکا، محرومیت این مردم از پیام جهان ساز و انسان پرور، نهج البلاغه است.
این داستان را در سن دوازده سالگی از معلم خود شنیدم، اما سالها بعد از آن وقتی که برای جشنواره باران غدیر در تهران میزبان مرحوم پروفسور دهرمندرنات نویسنده و شاعر برجسته هندی بودیم، چیزی گفت که حاضران در جلسه را به گریه آورد و مرا به آن خاطره دوران نوجوانی برد.
پیرمرد هندو در حالی که بغض کرده بود و قطرات اشک در چشمانش حلقه زده بود، از مظلومیت علیبنابیطالب یاد کرد و با اشاره به مشکلات گوناگون اجتماعی در کشورهای مختلف جهان گفت: شما در معرفی امام علی و نهجالبلاغه موفق نبودهاید! باید پیامهای امام علی را چون سیمکشی برق و لولهکشی آب به دسترس یکایک انسانها در کشورها و جوامع مختلف رساند.
آیـا میدانیـد ⁉️
✍ چهار نکته درباره خواب
🔹 1. خواب دیدن نشان خوب یا بد بودن نیست و نباید به کسى بدبین شد.
🔹 2. با خواب چیزى ثابت نمىشود. مانند: سیادت، وجود امامزاده و … (1)
🔹 3. خواب دیدن موجب تکلیف و یا سقوط آن نمىشود و اگر خواب دید که باید کارى را انجام دهد، آنکار بر او واجب نمىشود و نیز بر اثر خواب دیدن، بر رفتار و حرکات وى در حال خواب کیفر بار نمىشود. (2)
🔹 4. خوابنامههایى که با مضامین مختلف بین مردم پخش مىشود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا امام رضا (علیه السلام) دستورى دادهاند، تکلیفى را ثابت نمىکند و نوشتن چنین خوابنامههایى بر روى جلد و اوراق قرآن و مفاتیح مساجد و زیارتگاهها گناه است. (3)
📚 پی نوشت:
1. فرهنگ فقه، ج 3، ص 513.
2. استفتائات امام خمینى(ره)، ج 3، ص 622.
3. مسائل جدید، محسن محمودى، ج 3، ص 210.
احکام_شرعی
یه لات بود تو مشهد. داشت میرفت دعوا، شهید چمران دیدش. دستشرو گرفت و گفت اگه مردی بیا بریم جبهه. به غیرتش برخورد و همراه شهید چمران رفت جبهه!
▫️تو جبهه واسه خرید سیگار با دژبان درگیر میشه و با دستبند میارنش تو اتاق شهید چمران.
رضا شروع میکنه به فحش دادن به شهید چمران، وقتی دید که شهید چمران به توهیناش توجه نمیکنه، یه دفعه داد زد کچل با توام!
▪️شهید چمران با مهربانی سرش رو بالا آورد و گفت: چیه؟ چی شده عزیزم؟ چیه آقا رضا، چه سیگاری میکشی؟!! برید براش بخرید و بیارید. رضا که تحت تأثیر رفتار شهید چمران قرار گرفته میگه: میشه یه دوتا فحش بهم بدی؟! کشیدهای، چیزی!
▫️شهید چمران: چرا؟ رضا: من یه عمر به هرکی بدی کردم، بهم بدی کرده. تاحالا نشده بود به کسی فحش بدم و اینطور برخورد کنه! شهید چمران: اشتباه فکر میکنی! یکی اون بالاست، هرچی بهش بدی میکنم، نه تنها بدی نمیکنه، بلکه با خوبی بهم جواب میده. هی آبرو بهم میده.
▪️گفتم بذار یه بار یکی بهم فحش بده بگم بله عزیزم. یکم مثل اون بشم. رضا جاخورد و رفت تو سنگر نشست و زار زار گریه میکرد. اذان شد، رضا اولین نماز عمرش بود. سر نماز موقع قنوت صدای گریش بلند بود!
▫️وسط نماز، صدای سوت خمپاره اومد. صدای افتادن یکی روی زمین شنیده شد، رضا اولین و آخرین نماز عمرش را خواند و پرکشید…!