یک دعوتنامه بهدستم رسید. انگار دلم میگفت نگاه نکن که در گروه عمومی دعوت کردهاند، شک نکن تو مخاطب خاص تکتک کلمات این دیدار هست
انگار لازم دارم به این مدل حرفها، به غیور مادران همین حوالی، دوتا خیابان پایینتر، مادرانی که تازه عیارشان در جنگ با اسرائیل برق انداختهاست.
میروم سراغ کشوی روسریها، سورمهای رنگ خوبی است. به لباسم هم میآید.
سوار آسانسور که میشویم پسر میگوید:
_مامان بگو من برات خریدم.
دلم خالی میشود.
_به کی بگم مادر جان؟! دارم میرم خونه مادر شهید..
دل پسر هم خالی میشود…
▫️▫️▫️
سختترین مواجه برای من، خویشتنداری از نوع دیدار با خانوادههای شهدا است.
یعنی اصلا نمیدانم چه بکنم! چه بگویم! چه نگویم؟ چهطور بر خودم تسلط پیدا کنم؟
آن وقت اگر خون این شهید داغداغ باشد، سختتر هم میشود. وقتی همسرشهید با بچه کوچک به استقبال بیاید، سختتر…
وقتی «پیکی» رنگ و رو رفته شهید را دم در ببینم بیشتر…
▫️▫️▫️
مادر مهماننوازی میکند، از لابهلای روایتش، پند هم میدهد، از آن مدل زیرپوستیاش، از آن مدلی که میبینی چقدر درست است چقدر راست است.
نمیدانم چه بود تعارفمان کردند، قطعا اشربه بهشتی به این گوارایی نیست.
گوشم تیز تیز بود که بیشتر بشنوم، نکند چیزی از دستم در برود. راستش میخواستم سهم بیشتری از این آستان نصیبم شود.
میخواستم از خود مادرشهید یاد بگیرم، از خود شهید یاد بگیرم.
مادر شروع میکند به گفتن. از پاکی مالی که پسرش به شدت به آن اعتقاد داشت. از مناعت طبع شهید، که کمک کسی را قبول نمیکرد. از اینکه پولی از اضافه کاری عایدش نمیشد ولی حتی یکبار هم به مادیات شغلی، این مدلی نگاه نکرده بود.
از روزهای منجر به شهادت شهید گفت و این که خودش و حاجآقا در حج بودند و وقتی برگشتند، مادرو پدر #شهید_محمدناصر_جمیل شدهبودند.
از این که شهید بعد از جراحت سنگین بر اثر حملات اسراییل و با وجود خستگی زیاد، بعد از ترخیص بیمارستان، دوباره به محل اصابت میرود تا بتواند کمکی کند.
از این که با پهپاد مستقیم دشمن در ماشین محل کارش، با تن رنجور به شهادت میرسد.
این که با همان ماشین «پیکی» دم در میرود تا منظریه، ماشین برمیگردد ولی خودش…
▫️▫️▫️
بقیه دوستان را نمیدانم ولی من کمی طول میدهم تا نماز مغرب را در خانه شهید بخوانم، شاید شهید روی همین مهر، سجده کرده باشد.
شاید همین روسری مادرشهید را، #محمدناصر برایش گرفته باشد…
#مادر_شهید
#شهید_محمدناصر_جمیل
🖊 فاطمه میریطایفهفرد
@del_gooye