حالش خوش نبود. پابهپای رفیقش تا خود عمود ٩٨٩، تمام راه را پیاده آمده بود. دیگر نایی برایش باقی نمانده بود که بتواند قدم از قدم بردارد.
سیودو ساله بود و اهل … اما شکستگی چهره، خیلی بیشتر از سیودو را نشان میداد.
اینکه چرا همسرش همراهش نیامده بود را نمیدانم، اما میدانم همین یک ماه پیش، قرارومدارِ قطعی جدایی را گذاشته بودهاند.
چهارده سال از ازدواجشان میگذشت. به هر دری زده بودند اما خدا نخواسته بود بچهای در تقدیرشان باشد.
دو بار آی.وی.اف ناموفق داشته. آن هم کجا؟ در یزد، نزد دکتر افلاطونیان، پدر آی.وی.اف ایران.
و حالا این وقت شب، در میان جادهٔ خاکی نجف به کربلا، زمانی که از مقابل بیمارستان سیار میگذشتهاند، به اصرار رفیق، پا سست کرده بود که بیایند داخل تا دکتر ببینند این حال بد، گواهِ مسمومیت است یا گرمازدگی؟!
اما مادری که همین دو ساعت پیش پا از درِ این کانکسهای بههم چسبیدهٔ سیار بیرون گذاشت، دیگر آن زن نازای مغمومِ از دوا و دکتر دستشستهٔ هنگام ورود نبود.
همین دو ساعت پیش، یک زن با صورتی سراسر اشک، و قلبی لرزان از شوق، برای اولین بار صدای قلب جنین پنج هفتهاش را گوش کرد، و آزمایش مثبت مادر بودنش را به دست گرفت و به سوی اربابش روانه شد.
امشب، در میان هزاران زائر این جادهٔ نورانی، زنی که دیگر دلش شکسته نیست، سند مادر بودنش را به دست گرفته است و با قلبی پر از عشق، برای دیدار اربابش لحظهها را دواندوان پشت سر میگذارد،…
.
.
هفدهم #مرداد۱۴۰۴
عمود ۹۸۹
#بیمارستان_سیار_برکت_الحسین(ع)
🖋ریحان شریف
.