شهیدی که پای خروسها را به مبارزه باز کرد
«یک روز ایشان را در بازار «سرشور» مشهد دیدم که با یک موتور گازی میآمد. موتور را که نگه داشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او درباره خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند!»
چهاردهسال مخفی زندگی کرد؛ اما سالیان سال آشکارا تمجید شد. از نوجوانی خط مبارزه با طاغوت را در پیش گرفت و در همان جوانی مزدش را گرفت. برای مبارزه سرازپا نمیشناخت، تا جاییکه رهبر انقلاب درباره ایشان میفرمودند: «شهید شبها دیروقت به منزل ما میآمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف با هم صحبت میکردیم.» و تا پایان عمر از سفرها و خطرها باکی نداشت.
تلاشهای این شهید پرتلاش، تا جایی پیش رفت که امام را حل (ره) دربارهاش فرمودند: «همان شبی که این روحانی مبارز به شهادت رسید، خبر شهادتش را برای من تلگراف کردند و من بهشدت از این موضوع ناراحت شدم و غصه خوردم که ما محروم ماندیم از [این] نعمت بزرگ.»
مخفی بود؛ اما دامنه مبارزاتش بسیار گسترده بود. ساواک بیش از چهاردهسال بهدنبال او میگشت، او نیز بهدنبال راه امام بود. ویژه بود، به همین دلیل در ساواک بخش ویژهای را بهدستگیری این شهید اختصاص داده بودند. برای خدا مبارزه کرد؛ پس برای خدا شهید شد. برای دستیگری او جایزههای سنگینی تعیین کرده بودند و سرانجام سبکبال جایزه شهادت را از خدا دریافت کرد.
جالبتر از قصه شهادت، نحوه افطارش قبل از شهادتش بود. او در ماه رمضان و نزدیکی غروب، مهمان دوستانش بود. در این هنگام و با شناسایی و شنودهای از پیش ساواک، اندرزگو را در همان منطقه محاصره کردند و در حالیکه راه فرار نمیدید، اسنادی را که در جیب داشت خورد، تا به دست ساواک نیفتد. در ماه رمضان به دنیا آمد و در ماه رمضان به شهادت رسید و اینگونه شد که همراه و همگام مولای متقیان علی علیهالسلام شد؛ همانند اسمش که علی بود. او هم درس خواند، هم کار کرد و هم مبارزه کرد و پس از آنکه سالهای سال دستگاه طاغوت را حیران و سرگردان کرده بود، سرانجام به درجه والای شهادت نائل شد.
فرزند شهید اندرزگو، خاطره بازار سرشور را از زبان رهبر انقلاب شنیدهبود که در ادامه حضرت آقا فرمودند: «زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است.»
#گعده
https://eitaa.com/qhadeh