#موضوع_روز : «دبّههای بزرگ را امام گذاشته تا شما پُر کنید»
✍ کودک که بودم، کانون پرورش فکری شبیه یک خانهی امن بود برای من!
نفسم باز میشد آنجا،
فکرم کار میکرد آنجا،
مدیری داشت آن مرکز که پدرانگی شغلش بود انگار!
و من برای اولین بار آنجا بود که فهمیدم آدم میتواند پدر یا مادر بچههایی باشد که در پاگشایشان به دنیا نقش نداشته است.
• هشت سالم بود و تعطیلات تابستان، که رفته بودیم اردو،
دوست داشتم من هم مثل او مراقبِ بقیه باشم، تا از حجم نگرانیهایش کمی کم کنم. آخر او همه کارها را به تنهایی انجام میداد و بتنهایی باید مراقب همه ما میبود و این از نظر من در آن سن کار سختی بود.
• دیدم دبّهی آب خالی است، و بچهها دارند بازی میکنند و الآن ممکن است تشنه شوند، دبّه را برداشتم و با احتیاط از یک سراشیبی رفتم پایین تا از آبِ چشمهای که در آن منطقه ییلاقی از دل کوه میجوشید پر کنم و برگردم.
با اینکه خیلی مراقب بودم که دسته گل آب ندهم، ولی سُر خوردم و با کف دست به زمین افتادم و مچ دست چپم پیچ خورد.
با این حال دبه را پُر کردم و با مشقت آنرا به بالا رساندم و بچهها ریختند روی سرم و آب را در کسری از دقیقه تمام کردند.
• سفت با دست راستم مچ دست چپم را گرفته بودم که آقای خلیلی که از دور داشت تماشایم میکرد آمد جلو و مهربان نگاهم کرد. هم خوشحال بودم کاری را انجام دادهام که اگر من انجام نمیدادم او باید انجام میداد، همینکه دلم نمیخواست بداند چه شده، سعی میکردم درد دستم را از او پنهان کنم.
• هیچ نگفت و رفت یک باند کشی و یک پماد به اسم «ویکس» که آنوقتها همهی دردها را انگار درمان میکرد آورد تا دستم را بانداژ کند. همینطور که مشغول بانداژ بود گفت: امام را دوست داری؟
نگاه کردم به صورتش و جواب ندادم، از عقلِ آن موقعِ من، آن سوال اصلاً ربط نداشت به درد دست من.
ادامه داد: من فکر میکنم تو امام را خیلی دوست داری!
نطقم باز شد و گفتم: تازه برایش شعر هم گفتهام.
گفت: تو میدانی امام گفته که سربازان من که دنیا را تغییر میدهند در کوچهها مشغول بازیاند؟
گفتم: واقعاً؟ یعنی مثلاً من؟
گفت: مثلاً نه! حتماً تو، خود خود تو!
از این حرفش انگار دستم خوب شد یکهو!
بلند شدم ایستادم و با تعجب نگاهش کردم.
گفت: امام میداند که روزی تو و همهی دوستانت بزرگ میشوید و نگران او و دغدغههایش میشوید.
آنوقت میگردید ببینید کجای کار لنگ است و میروید همان گوشه را میگیرید تا غصه نخورد و انقلاب همان میوهای را بدهد که باید بدهد.
گفتم: واقعاً؟
گفت : آره باباجان، دبّههای خالی همیشه هست! یکروز میرسد که باید بگردی و دبّههای خالی بزرگتری را پُر کنی. امام امیدش به شماست بابا! از خودت بیشتر مراقبت کن، شماها بزرگ که شوید دنیا جایی تماشایی خواهد شد.
• من آنروز هیچی از حرفهای آقای خلیلی نفهمیدم. ولی چون خیلی دوستش داشتم مثل همهی خاطرات دیگرش سعی کردم حفظش کنم تا بعداً آنرا بفهمم.
• همین امروز بعد از سی و اندی سال، موقع نوشتن «گپ روز» تازه فهمیدم بزرگترین دبّههای خالی شاید، « شناخت حقایق انقلاب امام و تفکیک ذات انقلاب از انحرافات مسیر و تبیین هدف و آینده حتمی و نزدیک انقلاب» باشد.
حکیم نبود آن مرد، پس که بود؟
@ostad_shojae | montazer.ir
#تولیدی
#به_قلم_خودم
زنان در نابودی ریشههای فساد و طغیان فرعونی و تاج و تخت چندین ساله، به تعبیر امام خود لقب «فرمانده نهضت» گرفته و خمینی کبیر! خود را «خدمتگزار» آنان نامید. چرا؟
هر جا حرکت و جهادی عملی در جامعه، از صدر اسلام تا به حال روی داده، یکی از ارکان اصلی آن اراده و عزم زنان بوده کما اینکه اولین زنی که در جوار کعبه به رسول خدا اقتدا کرد حضرت خدیجه (سلام الله علیها) بود و چه بسیار زنانی که در میدان مبارزه عملی پیامبر اسلام را همراهی و حمایت کرده و قوت قلب مردان در صحنه جنگ با کفار بودند.
در رویارویی دو نظام استبداد و جمهوری اسلامی نیز، زنان به تعبیری از مردان هم پیش قدم تر بودند و مشوق جوانان برای تحمل سختیهای میدان مبارزه و تحمل رنجها و ملامتها.
اگر زنان برای به غنیمت گرفتن آزادی و امنیت، از سیطره قدرتهای شیطانی شرق و غرب و طاغوت داخلی، که جز فساد و فقر و تبعیض و ظلم دستآوردی برای ملت مظلوم و ستمدیده نداشتند، با عزم جزم و صبر و استقامت و با اطاعت محض از امام خود، در کف میدان جهاد و بصیرت حضور و همراهی نداشتند شاید هرگز مسیر انقلاب، تا این حد پیروزمندانه و افتخار آفرین به نتیجه نمیرسید.
اگر زنان در جریان طلوع فجر عشق و آزادی و اتحاد ملی، مهیا و حاضرِ در صحنه و آگاه نبودند، دشمن به این زودی ها ننگ ذلت و فرار را به جان نمیخرید، و آزاد مردان و زنان مجاهدی که سالها زیر شکنجه و اسارتِ ظلم و بیداد استعماری، عمر خود را در تاریک خانه های! خودکامگی مردان زن نما و زنان بی حیا و عفتی سپری مینمودند که، سردمدار مافیای مواد افیونی و یا سلاح های کشنده و یا ابزار لهو و لعب و لاابالی گری بوده و خودشان در این وادی متعفن، نوکران تام الاختیار اربابان انگلیسی و امریکایی بوده، و اموال عمومی را صرف خوش خدمتی و بی غیرتی ها و غارت اقتصادی و بذل و بخشش بی رویه خاک مقدس ایران عزیز نمودند.
زنان آمدند و با حضور روشنی بخش خود، چنان جریان عظیمی به راه انداختند که پایههای بنیاد زور و زر را در جهان کفر به لرزه انداخت و با تشویق فرزندان خود به جهاد و شهادت تا رسیدن به صبح ظفر و دمیدن طلوع فجر انقلاب اسلامی، لحظهای از پای ننشستند و دست از همدلی و حمایت از امام خود برنداشته و پرچم پرافتخار ظلم ستیزی را بر آسمان دلهای مشتاقانِ دین و ولایت، برافراشتند.
براستی زنان ایرانی تحت لوای قیام مردمی و دوشادوش همت مردان غیور و رهبری خردمندانه امامِ انقلاب، سرزمین اسلامی را از حضور مشمئز کننده کفار و بهائیت و اشرافیگری زدوده، و شعار آزادی در سایه استقلالِ جمهوری اسلامی را،به عنوان قانون بلافصل اعتقادی و التزام عملی، در سایه سار رهنمودهای اصلِ ولایت فقیه برای همیشه تاریخ، ثبت و ضبط نمودند.
درود و رضوان الهی بر شیر زنانی که در عرصه جهاد و ایثار و شهادت، لوای عفاف فاطمی و حیای زینبی را به عنوان اصلیترین الگو و نماد زن مسلمان بر قاب دلهای زنان و مردان مومن حک نموده و نقش زن مسلمان انقلابی را تا ابد در انظار جهانیان به نمایش گذاردند.
*«سلامٌ هیَ حتّی مَطلَع الْفَجر»*


