نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







تیر 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  عالمه غیر متعلمه ...

امشب خورشید وجود زینب در آسمان زمین غروب می‌کند؛ همان زینبی که، نهضت عاشورا را به همگان عرضه کرد و به تنهایی پرچمدار ارائه این قیام شد تا معنای «کربلا در کربلا می‌ماند، اگر زینب نبود» را به تفسیر برساند. او ام المصائب روایت عاشورایی بود که تمام داغ‌ها و سوگ‌ها، در مقابل مصیبت‌هایش رنگ می‌بازند…

زینب کبری(سلام الله علیها) سلاله پاکی از زهرای اطهر بود که به دنیا آمده بود تا صبر و شکیبایی و صلابت زنانگی را با حضور بی مانندش شرمسار کند. و چه زیبا فرمود که: «ما وسیله‏ ارتباط خدا با مخلوق‏‌هاى او هستیم. ما برگزیدگان خداییم و جایگاه پاکی‌ها، راهنماهاى روشن خدا و وارث پیامبران اوهستیم‏.»

او خواهر دلسوز و یاور شجاع اباعبدالله  بود که عاشقانه در راه امام و پیشوای خود ایستاد و در برابر تمام مصائب و دردها، صبوری پیشه کرد.

این در حالی است که مادرش زهرا (سلام الله علیها) از عشق او به حسین(علیه السلام) چنین می‌فرماید که: «محبت دخترم  به حسین (علیه السلام) بی‌نهایت است، که بی‌دیدار حسین آرام نمی‌گیرد. اگر بوی حسین(علیه السلام) را نشنود، قالب تهی می‌کند»

اما در قتلگاه کربلا چه‌ها که ندید…
و حال هنگامه دیدار او با حسین فرا رسیده تا این فراق، با آسمانی شدن روحش پایان پذیرد و التیام دردها و زخم‌های کهنه اسارت و فراق باشد.

او دخت امیرالمومنین بود و علی‌وار با شجاعت بی‌نظیرش توانست یزیدیان را خوار کند و به عجز برساند تا بدانند ذریه‌ی علی(علیه السلام) در دفاع از حق، تا پای جان ایستاده‌اند. پیامبر اکرم(صلوات الله علیه) درباره حضرت زینب چنین فرمود: «هر کس بر مصیبت‌های این دختر بگرید، همانند کسی است که بر برادرانش، حسن و حسین (علیهما السلام )گریسته باشد»
یا زینب! حال چشمان ما اشکبار عروج توست؛ تو که شکوه حماسه بودی، به اسارت رفتی اما آزادی و عدالت را در بند هم فریاد زدی تا همگان بدانند خورشید تابان حق، همواره از وجود تو و خاندان مطهرت طلوع می‌کند.

و همگان معترف‌اند که اگر صبر و شکیبایی تو برای این رسالت نبود و خطبه با صلابتت در گوش یزیدیان هجی نمی‌شد، روایت سراسر درد و جان سوز آن ظهر عطشناک در دشت‌های نینوا محصور می‌ماند.

وفات جانسوز عقیله بنی هاشم ، حضرت زینب کبری تسلیت باد.

زهرا مرادوند
بادصبا

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1402-11-06] [ 08:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  خسران یعنی نشنیدن این ماجرا ...

موضوعات: بدون موضوع
 [ 05:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  اعتکاف دهه هشتادی‌ها! ...


میگن نسل جدید از معنویات و خدا و دین دور شدن…

اگر اینطوره پس حضور پرشور دهه هشتادی ها و نودی هامون در اعتکاف نشان دهنده ی چیه ؟؟؟!!

موضوعات: بدون موضوع
 [ 01:25:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  لوسترهای حرم! ...

👌 طلبه فقیری که به لوسترهای حرم حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در نجف اعتراض کرد و ثروت او از حد گذشت!!

🔰 فاضل بزرگوار سید جعفر مزارعى نقل کرده: یکى از طلبه هاى حوزه با عظمت نجف از نظر معیشت در تنگنا و دشوارى غیر قابل تحملّى بود.

روزى از روى شکایت و فشار روحى کنار ضریح مطهّر حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام عرضه مىدارد:

شما این لوسترهاى قیمتى و قندیل هاى بى بدیل را به چه سبب در حرم خود گذارده اید در حالى که من براى اداره امور معیشتم در تنگناى شدیدى هستم؟!

شب امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب میبیند که آن حضرت به او مى فرماید:

اگر مى خواهى در نجف مجاور من باشى، اینجا همین نان و ماست و فجل و فرش طلبگى است و اگر زندگى مادّى قابل توجّهى مى خواهى باید به هندوستان در شهر حیدرآباد به خانه فلان کس مراجعه کنى، چون حلقه به در زدى و صاحب خانه در را باز کرد به او بگو:

به آسمان رود و کار آفتاب کند

پس از این خواب، دوباره به حرم مطهّر مشرف مى شود و عرضه مى دارد: زندگى من اینجا پریشان و نابسامان است، شما مرا به هندوستان حواله مى دهید!!

بار دیگر حضرت را خواب مى بیند که مى فرماید:

“سخن همان است که گفتم، اگر در جوار ما با این اوضاع مى توانى استقامت ورزى اقامت کن، اگر نمى توانى باید به هندوستان به همان شهر بروى و خانه فلان راجه را سراغ بگیرى و به او بگویى: به آسمان رود و کار آفتاب کند!”

پس از بیدار شدن و شب را به صبح رساندن، کتاب ها و لوازم مختصرى که داشته به فروش مى رساند، و اهل خیر هم با او مساعدت مى کنند تا خود را به هندوستان مى رساند و در شهر حیدرآباد سراغ خانه آن راجه را مى گیرد.

مردم از این که طلبه اى فقیر با چنان مردى ثروتمند و متمکن قصد ملاقات دارد، تعجب مى کنند!!

 وقتى به در خانه آن راجه مى رسد در مى زند، چون در را باز مى کنند، مى بیند شخصى از پله هاى عمارت به زیر آمد، طلبه وقتى با او روبرو مى شود مى گوید: (به آسمان رود و کار آفتاب کند)
فوراً راجه پیش خدمت هایش را صدا مى زند و مى گوید:

“این طلبه را به داخل عمارت راهنمایى کنید، و پس از پذیرایى از او تا رفع خستگى اش وى را به حمام ببرید و او را با لباس هاى فاخر و گران قیمت بپوشانید.”

مراسم به صورتى نیکو انجام مى گیرد و طلبه در آن عمارت عالى تا فردا عصر پذیرایى مى شود.

فردا دید محترمین شهر از طبقات مختلف چون اعیان و تجار و علما وارد شدند و هر کدام در آن سالن پر زینت در جاى مخصوص به خود قرار گرفتند، از شخصى که کنار دستش بود پرسید: چه خبر است؟

پاسخ شنید: مجلس جشن عقد دختر صاحب خانه است!

پیش خود گفت: وقتى به این خانواده وارد شدم که وسایل عیش براى آنان آماده است.

هنگامى که مجلس آراسته شد، راجه به سالن درآمد، همه به احترامش از جاى برخاستند، و او نیز پس از احترام به مهمانان در جاى ویژه خود نشست.

نگاه رو به اهل مجلس کرد و گفت: آقایان من نصف ثروت خود را که بالغ بر فلان مبلغ مى شود از نقد و مِلک و منزل و باغات و اغنام و اثاثیه به این طلبه که تازه از نجف اشرف بر من وارد شده مصالحه کردم و همه مى دانید که اولاد من منحصر به دو دختر است، یکى از آنها را هم که از دیگرى زیباتر است براى او عقد مى بندم، و شما اى عالمان دین، هم اکنون صیغه عقد را جارى کنید!

چون صیغه محرمیت جارى شد، طلبه که در دریایى از شگفتى و حیرت فرو رفته بود، پرسید:

شرح این داستان چیست؟

راجه گفت: من چند سال قبل قصد کردم در مدح امیرالمؤمنین (علیه السلام) شعرى بگویم، یک مصراع گفتم و نتوانستم مصراع دیگر را بگویم. به شعراى فارسى زبان هندوستان مراجعه کردم، مصراع گفته شده آنها هم چندان مطلوب نبود، به شعراى ایران مراجعه کردم، مصراع آنان هم چندان چنگى به دل نمى زد، پیش خود گفتم: حتماً شعر من منظور نظر کیمیا اثر امیرالمؤمنین (علیه السلام) قرار نگرفته است، لذا با خود نذر کردم اگر کسى پیدا شود و مصراع دوم این شعر را به صورتى مطلوب بگوید، نصف دارایى ام را به او ببخشم و دختر زیباتر خود را به عقد او در آورم.

شما آمدید و مصراع دوم را گفتید، دیدم از هر جهت این مصراع شما درست و کامل و تمام و با مصراع من هماهنگ است. طلبه گفت: مصراع اول چه بود؟

راجه گفت: “به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند”

طلبه گفت: مصراع دوم از من نیست بلکه لطف خود امیرالمؤمنین (علیه السلام) است. راجه سجده شکر کرد و خواند:

به ذرّه گر نظر لطف بوتراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند

📕 منبع: کتاب عبرت آموز تالیف استاد شیخ حسین انصاریان

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1402-11-05] [ 02:41:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  روزت مبارک بهترین پدر! ...

موضوعات: بدون موضوع
 [ 02:22:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...