#تولیدی

#به_قلم_خودم

#آزمون_نهایی

بابا، نجمه را صدا زد و گفت:
خواهش می‌کنم! به خاطر من!

حرف سنگینی بود، برای رضایت پدر باید تَن به گذشتن از انتخابی می‌داد که نه اِشکال شرعی داشت و نه خلاف عرف بود. مگر رشته بانکداری چه ایرادی دارد که پدر با آن مخالفت می‌کند؟

اما پدر همچنان مُصِر بود که لیلا را منصرف کند.
لیلا گیج شده بود، دم عصری زنگ به دایی مهدی زد و گفت: یک سوال مهم دارم، خدا را شکر! شما اهل علم و معرفت و حوزوی هستید، ممکن هست به من بگویید گزینش این رشته، چه عیب و ایرادی دارد که بابا محمود بدون دلیل مخالفت می‌کند؟

دایی مهدی از لیلا خواست زمانی مشخص کنند تا از نزدیک با هم حرف بزنند.

بتول خانم سینی چای را روی میز گذاشت و گفت: مهدی جان! اگر امری نیست، به کارهایم برسم.

دایی گفت: ببین لیلا جان! تو دیگر بالغ و عاقل شده‌ای و خوب می‌فهمی که پدر و مادر خیر و صلاح تو را می‌خواهند، حالا بگذریم از مشکلات این رشته‌ای که انتخاب کرده‌ای و… مهمتر از همه پدرت، ولیِّ تو هست و چون فرد صالح و باایمانی است، قطعا صلاح تو را می‌خواهد.

اصلا لیلا جان! می‌دانی سخت‌ترین امتحان زندگی چه هست؟
لیلا:
نه! چی هست حالا؟

و آقا مهدی:
آهان! حالا به اصل مطلب رسیدیم و آنهم گذشتن از خواسته‌های نَفسانی و پا‌نهادن روی خواهش دل و به امر ولیّ بودن است، یک وقت این سرپرست، پدر انسان است و زمانی این مولا، خدا و قرآن و ائمه اطهارند.

اگر ما اطاعت از والدین را تمرین نکنیم چگونه دل به امر #ولایت #حقیقی بسپاریم؟

لیلا گفت: من که گیج شدم دایی! این حرفها چه ربطی به انتخاب رشته من و مخالفت بابا دارد؟

دایی: آهان! امتحان الهی همین است دیگر. همه انبیا و اولیا و ائمه با همین #آزمون #ولایت به مقام و درجه رسیدند.

فکرش را بکن! خداوند حتی شیطان را امتحان کرد تا آن عداوتی که در قلبش نسبت به عبد خدا دارد آشکار شود و یا حضرت آدم (علیه‌السلام) به نخوردن میوه‌ای امر شد که نه شرعا گناه بود و نه عرفا، ولی خداوند می‌خواست بنده‌اش را بیازمایدو یا حضرت ابراهیم (علیه‌السلام) فرزندش را دوست نداشت؟ آیا شرعا یا عرفا گناه بود؟ هیچکدام!

ببین لیلا جان! دنیا محل امتحان و آزمایش هست، در هر آزمونی قبول شوی یک رتبه بالاتر می‌روی!

اصلا همین دوره خودمان، #عصر #غیبت و #دوران #انتظار، آیا تا به حال فکر کردی چرا ما باید از #ولیّ #فقیه اطاعت کنیم؟ چون تمرین اطاعت از امام غایب است.

ببین لیلا جان! فلسفه بافی نمی‌کنم ولی این را برای همیشه در ذهنت و قلبت ماندگار کن که:
اگر به همین دستورات و امر و نهی‌های به ظاهر کوچک اهمیت ندهیم و عمل نکنیم، خدای ناخواسته کارمان به نافرمانی‌های بزرگ می‌کشد.

ما که خود را #منتظر #ظهور می‌دانیم باید #اطاعت و #تسلیم #امر #مولا شدن را از الان تمرین و تجربه کنیم.

خب لیلا جان! برو این چای سرد شده را عوض کن و بیا که با این هوش و فهم عالی که داری یک محل تحصیل خیلی مفید برایت سراغ دارم، اینطوری راه دایی مهدی هم بدون رهرو نمی‌ماند:

حوزه علمیه خواهران مطمئنم بابا محمودت خیلی از شنیدن این خبر خوشحال می‌شود.

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1399-01-25] [ 10:36:00 ق.ظ ]