موضوع: "بدون موضوع"
شام غریبان یعنی شهادت پایان راه که نه، بلکه آغاز یک زندگی نوین و شرافتمندانه در جهت دفاع از حق و مبارزه با زور و تحریف است.
شام غریبان یعنی ناامیدی ممنوع!
یعنی:
باید با اراده قوی و اعتماد به امداد الهی، هرچند با دلی شکسته و جسمی رنج دیده، به راه افتاد و هدف از دفاع از ولایت را، از شک و شبههها و تحریفات حفظ نمود و حتی با پاهای زنجیر بسته و در دل دشمن و بیابانهای پر خطر، با سلاح بُرَّنده زبان و تبلیغ و با بیان واقعیتها، دنیای پس از حادثه را به تلاش و مجاهدتی دوباره فراخواند.
در:
دین اسلام هیچ بن بست و انتهایی وجود ندارد چرا که، انسان خلیفة الله است و ابدی! و راه رسیدن به خدا، هرگز انقطاع و پایانی ندارد.
شام غریبان یعنی آنگاه که بهترین گلهای زندگیات را قربانی دوست نمودهای، اول عاشقی و پیمودن مسیر کمال و انسانیت است.
و:
زینب کبری (سلاماللهعلیها) در مسیر تبلیغ و صیانت از ارزشهای عاشورا و روشنگری خط عاقلانه و درعین حال عاشقانه و عارفانه سیدالشهدا، به معنویت تام رسید و اینچنین شد که:
کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود
و این است هنر و نقش آفرینی مُبَلِّغ راستین که، در امتداد شهادت است و تو را به کاروان حسینیان پیوند میزند.
آیا!
ما به اندازه توان و امکانات خود، عاشورا و قیام کربلا را معرفی نمودهایم؟ اگر میخواهیم نام ما را در لوح خادمان اباعبدالله ثبت و ضبط کنند، باید چون عقیله بنیهاشم، سختیها و دردها و تازیانههای زخم زبان دشمن را به جان بخریم تا بتوانیم، عاشورای واقعی و بدون تحریف و ابهام را به دنیای امروز معرفی کنیم، کاری که شاید از شهادت هم بقول استاد مطهری سختتر باشد چرا که، شهید یکبار شهید میشود و تبلیغ کننده شهادت، هزاران بار!
اللهم ارزقنا توفیق الطاعة
قال: و حضرت صلاة الظهر، فأمر الحسین (علیه السلام) زهیر بن القین و سعید بن عبدالله الحنفی أن یتقدما أمامه بنصف من تخلف معه، ثم صلی صلاة الخوف
راوی گوید:
هنگام نماز ظهر شد، امام به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفی دستور داد که با نیمی از کسانی که مانده اند جلوی حضرت بایستد سپس خود با نیمی دیگر نماز خوف خواند.
فوصل إلی الحسین (علیه السلام) سهم، فتقدم سعید بن عبدالله الحنفی، و وقف یقیه بنفسه ما زال، ولا تخطی حتی سقط إلی الأرض و هو یقول:
اللهم العنهم لعن عاد و ثمود، اللهم أبلغ نبیک عنی السلام، و أبلغه ما لقیت من ألم الجراح…ثم قضی نحبه رضوان الله علیه، فوجد به ثلاثة عشر سهما سوی ما به من ضرب السیوف و طعن الرماح
.
تیری به سوی حسین (علیه السلام) آمد، پس سعید بن عبدالله حنفی پیش دوید و برای پاسداری از جان حضرت آن قدر ایستاد و سستی نکرد تا آنکه بر زمین افتاد و می گفت:
پروردگارا آنان را همانند عاد و ثمود لعنت کن، پروردگارا سلام مرا به پیامبرت برسان و او را از درد زخمهایم آگاه کن،…سپس جان به جان آفرین تسلیم کرد. خداوند از او خشنود باد.
در حالی که به جز ضربه های شمشیر و نیزه هایی که به او خورده بود سیزده تیر بر تنش نشسته بود.
پ.ن.ابن طاووس:لهوف/131
عشق و عاشقی
یا اهل العالم! عشق را گدایی نمی کنند، اصلا عشق خریدنی نیست، می دانی چه می گویم؟ این عاشق نیست که به دنبال عشق می دود بلکه، خود عشق باید تو را دریابد! چرا؟
عشق گدایی، به درد سطحی نگران و بی مایه ها می خورد، آنهایی که قدر و منزلتی برای خودشان قائل نیستند و کمال وجودی خویش را در سراب زیبایی دیگران می جویند، همان هایی که شاید از خودشان هم ضعیف تر باشند! چه می گویم؟
تکرار می کنم عشق خریدنی نیست! مثل حسین (علیه السلام) که نه تنها عشق را تمنا نکرد بلکه خودش عشق آفرین شد یعنی، حسین محبت و شور و حرارت قلوب را خلق کرد، هم او که خلیفة الله و ثارالله بود و خداوند خلقت یکی از عجیب ترین شاهکارها را به قدرت یداللهی او سپرد. چگونه؟
وقتی یک نفر، تبدیل به یک جهان ایثار می شود و مسیر منحرف تاریخ را تغییر می دهد، پاداش او در منظر الهی جذب چند دل و اشک و لبخند نیست! جایزه او را خود خدا باید تعیین کند، لذا به مقام:
فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی
می رسد، چگونه؟ یعنی حسین، خودش ذوب در جنت رضای حق می شود و آنوقت است که: جنات عدن…برای قد و قامت معرفت او، کم است و او باید جنات عدن عاشقانش شود!؟
چه می گویم؟ یعنی همه محتاج عشق حسین می شوند و برای نجات دنیا و آخرت خود، چاره ای جز تمسک به سفینة النجاة ندارند!
حالا معنای قدر و قیمت واقعی ات را فهمیدی؟ گرچه مثل حسین نخواهی شد ولی اگر در راهش که همان صراط مستقیم و رحمة للعالمین است، قدم ننهی به بیراهه رفته و عمر و هستی ات را تباه کرده ای!
اما اگر دست انابه و توسل بر این سراج منیر زدی، تو هم بجای گدایی عشق! خالق خوبی ها می شوی و خوبان عالم عاشق مرام و مذهبت!
کویر تشنه و سوزان کربلا انتظاری سرخ را در دل می پروراند. آرزویی که زمان چندانی، برای تحقق یافتنش باقی نمانده بود.
دشمن غدار که حب ریاست و شهوت، پرده غفلتی به بلندای تاریخ در مقابل دیدگانش افکنده، به گمان کور و عقیم خویش، امان نامه را از طرف شیطان برای نورچشم علی ابن ابیطالب (علیه السلام) آورده است.
غیرت هاشمی عباس ابن علی کجا و رذالت و پستی پسر مرجانه حرامخوار و…کجا؟!
علمدار حسین (علیه السلام) از این گستاخی اسیر به ظاهر امیر لشکر زراندوز و خونخوار ابن زیاد، چنان خونش به جوش آمد که اگر فرمان و امر مولایش نبود، همان لحظه با شمشیر حیدریش قامتشان را دو نیم می کرد.
اما آقا ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) امر فرمود:
امشبی را بگو دست از جنگ بردارند که تو می دانی من نماز و تلاوت قرآن را دوست می دارم.
براستی آیا امام و اجازه از دشمن برای تاخیر در شروع جنگ؟ چرا؟
امام که وجه الله است و همه افعال و امورش قربة إلى الله است، فرصتی دیگر به دوست و دشمن می دهد تا اگر ذره ای نور ایمان و حب رسول الله در دل آحادی از لشکریان یزید باقی مانده، خود را از عذاب الیم برهاند و به صف منادیان حق بپیوندد و ….
که روایت شده همان شب، سی و دو نفر از عمر سعد جدا شده و به صف یاران امام پیوستند.
تا نه به امان نامه دشمن نگویی! سردار کاروان عشق، رایت علمداری را به دستت نمی سپارد! اول باید با پای عمل به میدان بیایی تا مولایت به تو اعتماد کند، باید مرز خود را با چهره تزویر و نفاق روشن سازی تا اذن شهادت را بگیری و باید خط قرمز بر معاهده ها و معامله های شرک آمیز دنیایی بزنی تا مولایت، برگ سبز شهادتت را امضا کند.
و این مخصوص کربلا نیست که:
کل یوم عاشورا و کل أرض کربلا
