شهید یحیی سنوار، طی 22سال اسارت در زندان اسراییل ، در درون زندان رمان “خار و میخک” را به زبان عبری نوشت و 5 کتاب را از عبری و انگلیسی به عربی ترجمه کرد و در صدر پرکارترین زندانیان نویسنده تاریخ قرار گرفت.
موضوع: "بدون موضوع"
شهادت اجر و مزد جهاد است. یعنی آن کس که در راهِ احیای دین خدا و زنده کردن ارزشهای معنوی و اخلاقی و اِماته و اضمحلال ضد ارزشها قیام و اقدام می کند، از سرپل شهادت می گذرد و همراه با خیل عظیم انبیا، شهدا، صدیقان و صالحان به روح و رضوان بار مییابد و با دیدن آن نعمت ها و نیل به آن تنعّمات آرزو می کند که ای کاش بازماندگان من می دانستند که خداوند با من چه کرد وچه کرامت و مقامی در انتظار من بوده است:«یا لیْت قوْمی یعلمون بما غَفَرلی ربّی وجعلنی من المکرمین»[1] لذا هیچ گونه نگرانی و اضطرابی برای او نیست.
آن کس که به این مقامات آشناست و از آنها خبر دارد به ما می گوید: شما نیز قبل از حرکت برای زیارت سیّد و سالار شهیدان سلام الله علیه سه روز روزه بگیرید و پیش از حرکت غسل کنید و آن گاه که به کنار فرات رسیدید غسل را تجدید کنید و پس از باریافتن به محضر آن امام همام(سلام الله علیه) از خدا بخواهید و آرزو کنید که شما نیز به چنین مقامی باریابید: «فیالیْتنى کنْتُ معکم فأفوز معکم»[2] ای کاش من نیز با شما می بودم و همراه شما به فوز و رستگاری می رسیدم. آن که سبقت گرفت و به کوی محبوب رفت، به بازماندگان می گوید: ای کاش می آمدید و می دیدید که اینجا چه خبر است. چنانکه ادامه دهندهی راه او، در انتظار به سر میبرد و می گوید:ای کاش با شما می بودم. به هر صورت هر دو گروه بر سر پیمانی که برای جهاد در راه دین و فداکاری در راه آیین الهی بسته اند صادقانه ایستادگی کرده و می کنند: «من المؤمنین رجالٌ صدقوا ما عاهدوا الله علیْه فمنْهم من قضی نحْبه ومنهم من ینتظر وما بدّلوا تبدیلا».[3]
[1]سوره یس آیات 26و27
[2]زیارت وارث
[3]سوره احزاب آیه 23
📚 حماسه و عرفان ص213،214
امیرالمؤمنین (ع): 🔹 میانه روی، مال اندک را رشد میدهد و اسراف، مال زیاد را نابود میکند.
🔸 غررالحکم/334
گاهی فکر میکنم که چرا مقام معظم رهبری تا این حد بر حفظ و نشر آثار شهدا تاکید و اهتمام دارند و یا چرا امام راحل، مطالعه وصیتنامه شهدا را در کنار پنجاه سال عبادت خالصانه قرار میدهند؟
شاید مهمترین دلیل این ارزشگذاری، ریشه در روحیه و اخلاق و تفکر و نهایتا عملکرد خود شهدا داشته و دارد زیرا:
هشت سال دفاع مقدس، اینگونه نبوده که اوضاع بر وفق مراد و همه نوع امکاناتی مهیا و فراهم باشد! بلکه:
رزمندگان اسلام! خودشان تجربه و مداومت و صبر نمودند و به خلاقیت و ابتکاری ستودنی دست زدند که دنیا را مات و متحیر ساخت. آنگونه که از شهید حسن باقری که یک جوان معمولی بود، یک طراح عملیات جنگیِ شجاع و کاربلد ساخت.
به نظر شما چگونه در مدت زمان کوتاهی، به این اوج از عظمت و اقتدار دست یافتند؟ بله! ریشه را باید در همان توصیه امام جستجو کرد که:
عاشقان حزبالله قبل از کار با تسلیحات نظامی، ابتدا نقشه ایمان به خدا و توکل به او را در ذهن خود ترسیم کردند و با امام زمان خود عهد بستند که تا آخرین قطره خون، عهد شکنی نکنند و پای عقیده و هدف امام زمان پسند خود بمانند زیرا:
آنان حقیقتا این معنا را درک کرده بودند که، آدمی در این دار فانی یا باید حسینی باشد و عاشورایی عمل کند و یا بپذیرد که حد وسطی وجود ندارد و بلاشک در صف مخالفان قرار میگیرد و این خاصیت دنیای بیتفاوتها و به تعبیری مرفهان بی درد است.
خدایا در این برهه حساس و سرنوشت ساز پیش از ظهور، دستمان را به سمت انوار توجهات خاصه بقیة الله رهنما باش تا هم، به وظیفه خود به احسن وجه عمل نماییم و هم مصداق آیات:
وَ تَواصَوا بِالْحقّ و تَواصَوا بِالصَّبر
باشیم انشاءالله
#به_قلم_خودم
#تولیدی
برای انجام مأموریتی به سفر رفته و به خیال خودم چند روزی از دست امر و نهی ها و یا به تعبیر عامیانه، غر زدنهایش راحت بودم؛ چه لذتی داشت زندگی بدون آقا بالا سر!
روز اول با شور و شوق و حسی ناب از این آزادی بی قید وشرط، شروع به کار روزانه کردم. اول از همه کتری را پر از آب و شعله گاز را روشن کردم.
چای که دم کشید صبحانه را با بچهها نوش جان و به دنبال آن مشغول کارهای روزمره شدم؛ درست مثل یک ربات که طبق برنامه خاصی پیش میرود، خودجوش کارها را مثل هر روز انجام میدادم، بدون آنکه دلهره و نگرانی بابت خوب و بد بودن کارم داشته باشم هر چند که همه امور خوب و منطقی بود.
روزهای اول گذشت و کمکم حس درونیام ندا داد که، من شور و انگیزه روز اول را ندارم چرا؟
در حین انجام کارها که حالا با شور و شوق کمتری همراه بود، مرتبا با ذهنم کلنجار میرفتم که کجای کار میلنگد که روز بروز اشتیاقم کمتر میشود و فضای روحی من خمودتر!
آیا علتش فراق و دوری بود یا نه! مسئله مهمتر از این حرفها بود؟ در اوج و فرود همین افکار، به یکی از گروههای دوستانه سر زدم و پیامها را بدون هدف خاصی مرور میکردم تا اینکه نوشتهای، توجهم را جلب کرد:
«آیا میدانی هدف قرآن کریم از بیان این مطلب که حضرت نوح (علیهالسلام) سالها در بیابانی که نه آب و علف بود و نه روزنه امیدی! کشتی میساخت این نبوده که تو امروز در دل تاریخ به دنبال این باشی که، آیا پاندا و کروکودیل هم جزء حیوانات بودند یا نه؟ بلکه: پیام این تذکر قرآنی این است که ای انسان! برای رسیدن به هدف اگر صد سال هم در بیابان، به امید باران کشتی بسازی نباید خسته و نومید شوی آنهم در شرایطی که همه مردم تو را سرزنش میکنند و به امیدهایت میخندند!»
این متن! روحم را در دریای متلاطمی از افکار ریز و درشت فرو برد و با خود اندیشیدم که:
آدمی اگر یک یادآور و متذکر نداشته باشد به جایی نمیرسد و یا حداقل به هدف دلخواهش دست نمییابد. پس این لطف خداوند بوده که یک آقا بالا سر غرغرو برای من گذاشته تا هم میزان صبر و تحملم را محک بزند و رشد دهد و هم ظرافت و دقت کارم را افزونی بخشد آنگونه که، یک معرق کار روی چوب پتک میزند و آنچنان آثار هنری میآفریند که تعجب همه را برمیانگیزد.
بله! زندگی باید مثل آب روان در دل رود پر سنگلاخ، بتازد و پیش رود تا رشد کند و بالنده شود و الا بدون پستی و بلندی، آب راکدی بیش نخواهد بود.
#به_قلم_خودم
#تولیدی