امامـ صـادق علیه السلامـ
از خداوند توانگرى و تندرستى در دنیا، و آمرزش و بهشت در آخرت را بخواهید.
📚 الکافی، ج5، ٧١، ح4
|
|
موضوع: "بدون موضوع"امامـ صـادق علیه السلامـ از خداوند توانگرى و تندرستى در دنیا، و آمرزش و بهشت در آخرت را بخواهید. 📚 الکافی، ج5، ٧١، ح4 عبدالله بن عوف گفته است: شبی خواب دیدم كه قیامت شده است و من را آوردند و حساب من را به آسانی بررسی كردند. آنگاه مرا به بهشت بردند و كاخهای زیادی به من نشان دادند. به من گفتند: درهای این كاخ را بشمار؛ من هم شمردم 50 درب داشت. بعد گفتند: خانههایش را بشمار. دیدم 175 خانه بود. به من گفتند این خانهها مال توست. آن قدر خوشحال شدم كه از خواب پریدم و خدا را شكر گفتم. صبح كه شد نزد ابن سیرین رفتم و خواب را برایش تعریف كردم. او گفت: معلوم است كه تو آیه الكرسی زیاد میخوانی. گفتم: بله؛ همین طور است. ولی تو از كجا فهمیدی. گفت برای اینكه این آیه 50 كلمه و 175 حرف دارد. من از زیركی حافظه او تعجب كردم. آنگاه به من گفت: هر كه آیه الكرسی را بسیار بخواند سختیهای مرگ بر او آسان میشود. 1. آیه الكرسی نوری از آسمان است. 2. آیه الكرسی آیتی از گنج عرش است. 3. آیه الكرسی باعث ایمنی در سفر است. 4. آیه الكرسی اعلاترین نقطه قرآن است. 5. ذكر رسول مكرم اسلام در بستر؛ خواندن آیه الكرسی بود. 6. با خواندن آیه الكرسی انسان دچار هیچگونه آفتی نخواهد داشت. 7. برای رفع فقر آیه الكرسی مؤثر است و كمك الهی از غیب میرسد. 8. همه چیز در آیه الكرسی است یعنی كرسی گنجایش آسمانها و زمین را دارد. 9. در تنهایی آیه الكرسی بخوانی باعث رفع ترس میشود و از سوی خدا كمك میرسد. 10. آیه الكرسی رادر نمازها؛ روزها؛ شبهای ایام هفته؛ سفرها و در نماز شب و دفن میت بخوانید. 11. هنگام خواب نیز آیه الكرسی بخوانید زیرا باعث میشود خداوند فرشتهای نگهبان و محافظت بگمارد تا صبح سلامت بمانی. 12. هر گاه از درد چشم شكایت داشتی آیه الكرسی بخوانید و آن درد را اظهار نكنید آن درد برطرف میشود و از آن عافیت میطلبید. 13. پیامبر اسلام (ص): در خانهای كه آیه الكرسی خوانده شود ابلیس از آن خانه دور میشود و سحر و جادو در آن خانه وارد نمیشود. 14. آیه الكرسی پایه و عرش الهی است و هدف از خواندن آن این است كه مردم در عبادت جز خداوند كسی را نپرستند و به ذلت فرو نروند و روح یكتاپرستی ایجاد كنند و از بندگی ناروا آزاد شوند و آیه الكرسی عقلها را بیدار و اله حقیقی را معرفی و خدای دانا و توانا را به مردم میشناساند. 15. وقت غروب 41 بار آیه الكرسی را بخوانی حاجتروا میشوی 0 ( 41 بار تا علی العظیم بخوان یعنی یك آیه ) مجرب است و برای رفع هم و غم؛ شفای مریض؛ درمان درد؛ رحمت خداوند و زیاد شدن نور چشم آیهالكرسی را مدام بخوانید. 16. اگر مؤمن آیه الكرسی را بخواند و ثوابش را برای اهل قبور قرار دهد خداوند ملكی را بر او مقرر میكند كه برایش تسبیح كند. 17. آیه الكرسی در مزرعه و مغازه پنهان كردن باعث بركت مزرعه و رونق گرفتن كسب است. 18. از پیامبر نقل نمودهاند كه: این آیه عظیمتر از هر چیزی است كه حق تعالی آفریده است. 19. چند چیز حافظه را زیاد میكند یكی از آن خواندن آیه الكرسی است. 20. هر شب آیه الكرسی را بخوانی تا صبح در امان خدا هستی. 21. هر صبح آیه الكرسی را بخوانی تا شب در امان خدا هستی. 22. آسان شدن مرگ بوسیله آیه الكرسی است. 23. آیه الكرسی عظیمترین آیه در قرآن است. 24. برای حفظ مال و جان آیه الكرسی بخوان. 25. آیه الكرسی ویرانگر اساس شرك است. 26. آیه الكرسی سید سوره بقره است. ﺍﻟﻠَّﻪُ ﻻَ ﺇِﻟَٰﻪَ ﺇِﻻَّ ﻫُﻮَ ﺍﻟْﺤَﻲُّ ﺍﻟْﻘَﻴُّﻮﻡُ ۚ…… ایسنا/قم آیتالله جوادی آملی بیان کرد: برای سامان یافتن امور کشور باید انسانهای صالح و شایسته در جایگاههای مدیریتی قرار گیرند؛ پاکی مملکت در گرو طهارت مدیران و مسئولان است. با عجله از محل کارم بیرون آمدم که مادرم زنگ زد: الو، سلام سحر جون! هنوز که نیومدی؟ گفتم: نه مامان، کاری داری؟ بگو! کمی مِنمِن کرد و گفت: امشب عزیزجون میاد خونمون، یه زحمت بکش از اون شیرینیهایی که قند رژیمی دارن بگیر و برو دنبالش، خونه عمه. هر هفته مادربزرگم مهمان یکی از بچههایش بود. بنده خدا پیر شده بود و به خاطر فوت پدربزرگم تنها زندگی میکرد. اما هیچکدام از بچههایش نمیگذاشتند غصه بخورد و همیشه هوایش را داشتند. عزیزجون زن خوشزبان و مهربانی بود. شاید اگر فوت پدربزرگم نبود، هیچ چیزی نمیتوانست چروکهای صورتش را زیاد کند. راهم را کج کردم و رفتم دنبالش. همین که من را دید، خندید و دست تکان داد. به به، سحر خانم گل! اومدی عروس ببری؟ پشت چراغ قرمز، برگشتم و به چهرهاش نگاه کردم: به دستهای لرزانش که تسبیح را میچرخاند، به موهای سفیدش که از زیر روسری بیرون زده بود، به نگاه خستهاش که در غروب آفتاب خیابانها را دید میزد…
گفتم: خب چطوری عروس خانم؟ ببخشید، ماشین رو گل نزدم! ذکرش را تمام کرد و گفت: چه کنم؟ هر بار دیر میای، ماشینم که گل نمیزنی! راستی گل دختر، دفترچهام رو آوردم، داروهامو بگیرم، یادت نرهها! خندیدم و گفتم: به به! عروس مریضم که هست!
جلوی داروخانه پیاده شدیم. خیلی شلوغ بود. جایی پیدا کردم تا عزیزجون بنشیند و کنار همان صندلی ایستادم.
سری به تلفن همراهم زدم. همانطور که پیامها را میخواندم، متوجه شدم که با خانم پیری که کنارش بود، مشغول صحبت شد.
از همه چیز گفتند و بحث کردند تا رسیدند به پول و ثروت! پیرزن از پول و ثروتش میگفت: اگر پول داشته باشی، دیگر هیچ غصهای نداری، همه کارهایت پیش میرود، به بچهها هم احتیاجی نیست، چون پرستار، کارها را دقیق و مرتب انجام میدهد. خلاصه اینکه پول بیشتر، زندگی بهتر!
عزیزجون با تعجب و در سکوت نگاهش میکرد.
همین که داروها را گرفتم، رو کرد به دوست تازهاش و گفت: ثروت چیز خوبیه، راست میگی. خود من کلی ثروت دارم! چندتا خونه، آشپز، پرستار و راننده… اما ثروت من با شما خیلی فرق داره. در مسیر بازگشت به خانه، از عزیزجون پرسیدم: واسه خانمه کلاس گذاشتی، چندتا خونه و این چیزا؟! خندید و گفت: مگه دروغ گفتم؟ چندتا خونه دارم! خونه شما، خونه عمه، خونه دوتا عموها… زنعمو کوچیکه چقدر میاد فشارمو میگیره، دکتر میبره منو، بابات برد مکه، با عمه رفتم کربلا، تو هم که راننده منی! دروغ میگم؟ ثروت من مادر توئه که میدونم گفته برام شیرینی رژیمی بگیری و حتما فسنجون بار گذاشته! ثروت من شماهایید! پول به اندازه خودش کار میکنه، بیشتر از اون نه! محبت ♥️ رو که نمیشه خرید…! خندهام گرفت، مخصوصاً پیشبینی خرید شیرینی… انگار یک مدرس با تجربه، روانشناس و مشاور با من حرف میزد! گفتم: عزیزجون! شما هم ثروت مایی، فکر نکن فقط خودت ثروتمندی… خندید و با هم وارد خانه شدیم. بوی خوش فسنجان خانه را پر کرده بود… وارد میوهفروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب را پرسیدم. فروشنده گفت: موز شانزده تومان و سیب ده تومان. گفتم از هر کدام دو کیلو به من بده. پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید: محمد آقا سیب چند؟ میوه فروش پاسخ داد: مادر کیلویی سه تومان! نگاه تعجبزدهام را به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش مرا به آرامش دعوت کرد. صبر کردم. پیرزن گفت: محمد آقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همشون سیب را ده-دوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید! محمد آقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و او را راهی کرد و رو به من کرد و گفت: این پیرزن به تازگی پسرش و عروسش را تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوهی یتیم! من چند بار خواستم به او کمک کنم و به او میوهی مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد. به همین خاطر هیچ وقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره. راستش را بخواهی من به هر کسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم. |
|
| کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان |