نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







تیر 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  بی بی گلبانو ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

بی بی گلبانو موهای سفیدش را که نشانه تحمل سالها درد و رنج بود، در آینه نیمه شکسته که یادگار همسر مرحومش حاج رضا در سفر مشهد بود، ور انداز کرد و با دستان لرزانش، روسری قهوه ای رنگ و رو رفته اش را مرتب نمود و رو به دوست صمیمی اش شوکت خانم که تخت کناری بود گفت :

آخر امروز روز مادر است.

درسته که دلِ خوشی از دستشون ندارم و مدتهاست که سراغی از من نگرفته اند ولی امروز حتما به یادمان هستند اصلا مگر ممکنه فرزند، مادرش را فراموش کند؟

از آن طرف:

سهیلا در حالی که خمیر کیک مخصوص را داخل فر می گذاشت با صدای بلند گفت:

فرناز! عزیز مامان! 

وسایل هایت را جمع و جور کن! فردا با خاله منیر و ژاله جون عازم ویلای شمال هستیم، آخه بچه های دایی فرزاد زنگ زدند که ویلا را آماده کردند برای جشن روز مادر! تا یک کم متفاوت باشد و بیشتر خوش بگذرد!

صدای زنگ در بلند شد و مهیار با یک جعبه شیرینی و دسته گل وارد خانه شد و سهیلا در حالی که گلها را از پسرش می گرفت، با لبخند تشکر کرد و گفت:

وای عزیزم! چرا زحمت کشیدی ولی فردا روز مادر هست چرا امروز …!؟

مهیار در حالی که سعی می کرد روحیه مادرش را خراب نکند با لحن آرامی گفت:

ولی مامان جان!

اینها برای شما نیست البته ببخشید برای شما هم کادو گرفتم اما اینها را برای بی بی گلبانو گرفتم! یعنی واقعا بعد از مدتها دلتان برایش تنگ نشده؟

سهیلا که از شنیدن این جواب حسابی جا خورده بود با تندی و عصبانیت پرسید:

باز یک روز من و خاله ها خواستیم دور هم جمع شویم و خوش بگذرانیم، بابات ذهنت را از این مزخرفات پر کرد؟ آنها هم به اندازه خودشان خوشی کردند….

مهیار گفت:

اگر مادرِ خودتان هم زنده بودید همین را می گفتید؟

یادتان رفته بی بی گلبانو چند سال! خانه و زندگی و بچه هاتون را اداره می کرد تا شما راحت سرِ کار بروید؟ بخدا منصفانه نیست!

سهیلا که حسابی حالش گرفته شده و اصلا انتظار چنین وضعیتی را نداشت، در حالی که دسته گل را روی میز رها می کرد طوری که همه بشنوند داد زد:

گفته باشم! من حوصله اینکه این روز را به خودم و دوستانم تلخ کنم و به سراغ پیرزنها و پیرمردهایی بروم که آفتاب لب بام هستند! اصلا ندارم…؟؟؟ 

مهیار با شنیدن این حرف، گفت:

من حوصله شمال رفتن ندارم، تصمیم خودم هم گرفته ام شما هر کاری دوست دارید انجام دهید.

روز مادر:

ببخشید آقا! آدرس خانم گلبانو محمدی را می خواستم شماره طبقه و اتاقشان لطفا …….

بی بی با دیدن نوه مهربانش در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود با دلخوری پرسید:

امسال هم مامان و بابا نیامدند؟ آخه چرا مگر من چه بدی در حقشان کرده ام؟ بخدا همین الآنم دوستشان دارم.

مهیار در حالی که دستانش را دور گردن مادر بزرگ حلقه کرده بود آرام در گوش گلبانو جان گفت:

نگران نباش! گرفتارند قربان ماهت بروم.

هنوز این جمله کامل نشده تلفن همراه مهیار زنگ خورد و صدایی لرزان از آن طرف خط گفت:

بابا کجایی پسرم؟ من که شهرستان هستم قرار بود فردا از همین جا بروم ویلای شمال اما الان دایی جانت زنگ زد گویا تو مسیر، جاده لغزنده بوده و تصادف کردند فقط دعا کن مادرت …….

راستی! گفتی کنار بی بی گلبانو هستی؟ بهش بگو تو رو خدا دعا کن دعای تو مستجابه ……..؟؟؟!!!

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1401-10-22] [ 05:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  جان فدا ...

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1401-10-12] [ 06:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  ما هم یلدا می گیریم! ...

#تولیدی

#به_قلم_خودم

#ما #هم #یلدا #می #گیریم 

قدیم ها! قصه هزار و یک شب را می گفتند و ما واقعیت بیش از هزار و یک سال را!!

آن دوره برای یک دقیقه دیرتر! جشن می گرفتند و ما برای یک قرن طولانی تر اشک می ریزیم!

قدیمی ها! خاطرات کودکی شان را مرور می کردند و ما کودکانی را که خاطره شدند نظاره می کنیم!

آن دوران! سرخی دور همی ها آتش کرسی بود و این زمانه، گلگونی یلدا با قطره خونی است که از چشمان ضریح می بارد!

دورترها! مردم قصه باغ آرزوها می گفتند و این شبها، بازماندگان! ماجرای شهادت را برای پدر تعریف می کنند؟؟؟

آن شبها! آسمان سیاه و بی ستاره بود اما حالا زمین و زمان ستاره باران شده است! 

یلدای قدیم! فردایی کوتاه و بی رمق داشت اما حالا! فردای یلدا روشن و جهان افروز است!

و شاید امسال آخرین یلدایی باشد که یک دقیقه بیشتر در آرزوی آمدنت! دور هم، دست به دعا و نیایش برمی داریم و با هر قدم خیری که برای بهتر شدن حال منتظرانت برمی داریم و کامشان را شیرین می کنیم، از صاحب هذه الساعة 

ریزش باران اجابت را طلب می نماییم!

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1401-09-30] [ 02:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  مجازات سقط جنین ...

هر کس اعم از پزشک، ماما یا دارو فروش و… آگاهانه و عمداً از طریق جراحی، تجویز دارو یا مواد خوراکی، ضرب و جرح یا آزار یا هر عمل دیگری موجب سقط جنین شود، علاوه بر پرداخت دیه به حبس و ابطال پروانه پزشکی محکوم می‌شود.

کسب اطلاعات بیشتر: scpd.eadl.ir/news/ID/42926

معاونت اجتماعی و پیشگیری از وقوع جرم قوه قضاییه

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1401-06-11] [ 05:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  همراه با شهیدان ...

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1401-05-27] [ 05:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...