نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







خرداد 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





خرداد 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  



خرداد 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
      1 2 3 4
5 6 7 8 9 10 11
12 13 14 15 16 17 18
19 20 21 22 23 24 25
26 27 28 29 30 31  



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  آخرین اتاق! ...

​روایت از کرمان!

روایت از یک شهر مقاوم؛

زن از ماشین پیاده شد. جمعیت را کنار زدو  هراسان به سمت نگهبانی بیمارستان دوید. چادرش روی شانه‌هایش افتاده بود. تارهای نامرتب و پریشان موهایش از لابه‌لای روسری روی گونه‌اش ریخته بود. لب‌هایش از ترس سفید شده بود. به نگهبان که رسید پاهایش دیگر جان نداشت. دستش را روی شیشه نگهبانی تکیه داد و هراسان گفت محسن ابراهیمی “گفتن آوردنش اینجا، زنده‌ست؟” و بعد طوری که انگار خودش تحمل شنیدن جواب همچین سوالی را ندارد، سرش را گذاشت روی شیشه و به زور بدن بی‌جانش را نگه داشت.

نگهبان همان‌طورکه سریع داشت دفتر اسامی را نگاه می‌کرد گفت: “پسرته خواهر؟” و زن بدون اینکه صدایش نای بیرون آمدن داشته باشد جواب داد: “تو رو امام زمان نگو مُرده” نگهبان صفحه را ورق زد و گفت: “خواهرم آروم باش توکلت به خدا باشه، اسمش تو لیست من نیست، برو توی اورژانس و بگرد، ببین پیداش می‌کنی؟”

زن بعد از کلی التماس از گیت نگهبانی رد شد و به اورژانس رسید. ناله و فریاد بابوی خون درهم آمیخته شده بود راهروی اورژانس پر بود از مجروحان و مصدومان که بعضی‌هاشان از هوش رفته بودند. اولی محسن نبود، دومی هم که پرستار داشت سرش را باندپیچی میکرد جوانی سی و چند ساله بود انگار، نه محسن شانزده ساله‌ی او. سومی هم بدن بی‌جانی بود که بر پارچه‌ی رویش نوشته بودند: سردخانه! چشمش که به این کلمه افتاد، ناگهان پایش از یاری کردن ایستاد.کف زمین اورژانس نشست و به پایین روپوش پرستاری که به‌سرعت داشت از کنارش می‌گذشت چنگ انداخت و گفت: “خانوم محسن ابراهیمی یه جوون شونزده ساله با موهای فرفری سیاه این‌جا نیاوردن؟” پرستار به سِرُم توی دستش اشاره کرد و گفت: “من کار دارم، خانم جون پاشو این‌جا آلوده‌ست، پاشو بشین روی صندلی باید از پذیرش بپرسی یا خودت یکی‌یکی اتاق ها رو نگاه کنی.”

زن هر چه توان داشت روی هم گذاشت برای ایستادن. شروع کرد به گشتن تمام اتاق‌ها، اتاق اول، اتاق دوم، اتاق سوم … چپ، راست و هر چه بیشتر به انتهای سالن نزدیک می‌شد دلش بیشتر راضی می‌شد که محسن را هر قدر مجروح و زخمی در همین اتاق‌ها بیابد.

آخرین اتاق، آخرین امیدِ او بود و بعد از آن دیگر باید برای شناساییِ محسن به سردخانه می‌رفت. زیر لب زمزمه کرد یا فاطمه زهرا تو را به آبروی حاج قاسم قَسَم و بعد به سراغ تختِ آخرِ اتاقِ آخر رفت. زنی سال‌خورده و زخمی روی آن خوابیده بود و ناله می‌کرد.

جهان روی سرش آوار شد. یادش آمد که صبح  محسن را بخاطر به هم ریختگی اتاقش کلی دعوا کرده بود. صورت زیبای محسن جلوی چشمش آمد که با خنده گفته بود: “مراسم حاج قاسم که تموم شه، سرمون خلوت میشه میام خونه، کامل اتاقمو تروتمیز می‌کنم”

در دلش تمام دعاهایی که برای عاقبت به خیری محسن کرده بود، مرور کرد. سرش گیج رفت، چشم‌هایش تار شد: “خدایا من تحمل این غم و دوری بزرگ رو ندارم.”

بی‌رمق با لب‌هایی لرزان از زنی پرسید: “سردخانه کجاست؟” و قبل از آن‌که جمله‌اش تمام شود پرستاری که داشت از اتاق CPR بیرون می‌آمد بلند فریاد زد: “پسر نوجوونه برگشت. دکتر میگه منتقل شه ICU”

از لابه‌لای درِ باز شده‌ی اتاق و رفت‌وآمد دکترها و پرستاران موهایِ مشکیِ محسن را دید و فرفری گیسویی را که تمام حالاتش را حفظ بود. جلوتر رفت دلِ از دست رفته‌اش را لای آن موها دوباره یافت و با صدای بوق مانیتوری که داشت حیات محسن را نشان می‌داد آرام گرفت …

روایت از فاطمه مهرابی

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1402-10-17] [ 10:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  اثرات منفی تک فرزندی ...

😩 حسرت یک دعوای ساده خواهر و برادری!

🚨گاهی ما هم قدر حضور خواهر و برادرمان را نمی‌دانیم.

🔹در اتاق را باز کرد، چراغ را خاموش کرد، در را باز گذاشت و الفرار!

🔸این چند جمله از یک کمدی در زندگی با برادر است. زیاد است از این صحنه های خنده دار و حتی اعصاب خورد کن! مثلا در یخچال را بازکنی و سهم پیتزای یخ کرده‌ات را کش رفته باشد یا بخواهی روی صندلی بنشینی و صندلی را بردارد. حتی جنگ های بی پایان با خواهر و برادر هم از نبودنش و سکوت بدون چالش در خانه بهتر است. خیلی وقت ها فرد در کودکی متوجه ای تنهایی نمی شود اما وقتی پا به نوجوانی و جوانی می گذارد تازه دلش می‌خواهد یکی از جنس خانواده را در کنار خودش داشت. گرچه که برعکس هم هست. گاهی ما هم قدر حضور خواهر و برادرمان را نمی دانیم😢

#فرزندآوری

#تربیت_فرزند 

زهرا قربانی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:00:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  چرا ایران جواب ترورهای صهیونیست‌ها را نمی‌دهد؟! ...

میدونید مشکل اصلی کجاست؟
اینجاست که بعضیا تصور میکنن بعد از ترور و شهادت سید رضی حالا یک هیچ به نفع اسراییل شده!
نه داداشم نه برادرم اینطور نیست!

ترور شهید سید رضی، پاسخ ذلیلانه و بزدلانه اسراییل به ضربات کوبنده ایران بوده!
بله درست شنیدید ایران!

حالا بیاید بشماریم ببینیم چه ضربات کوبنده ای رو به اسراییل وارد کردیم!

1_حدود یک میلیون نفر از اسراییل فرار کردن
2_ورود یهودی جدید به اسراییل به حد صفر رسیده
3_بیش از 3 هزار نفر به درک رفتن و بالای 20 هزار نفرشون مجروح و معلول شدن
4_دولت نتانیاهو در آستانه سرنگونی و سقوط قرار گرفته
5_دادگاهها در حال تدارک برای محاکمه شخص نتانیاهو قرار دارن.
6_فعالیت بنادر اسراییل بطور مطلق نابود شده و حتی بعد از اتمام جنگ هم هیچ وضعیت اقتصادی پایدار و مطمئنی براش قابل تصور نیست.
7_تعداد زیادی از کارخانجات اسراییل به دلیل نرسیدن مواد اولیه و اعزام کارگرانشون به نیروی ذخیره ارتش به حالت نیمه تعطیل درآمده
8_صدها تانک و نفربر و بولدوزر و ادوات نظامیشون منهدم شده
9_امنیت مردم اسراییل در سراسر دنیا به خطر افتاده و بعضا با هویت جعلی تردد میکنن
10_نفرت جهانی برعلیه اسراییل غاصب به اوج خودش رسیده و بیداری جهانی برای غاصب بودن و جنایتکار بودن اسراییل شکل تازه ای گرفته
11_صلح ابراهیم بین اعراب و اسراییل با شکست مواجه شده
12_پروژه جایگزینی مسیر ترانزیت و کریدور جدید منتفی شده
13_کشتی های اسراییلی امنیت تردد در آبراهه ها رو از دست دادن
14_دهها میلیارد ضرر تحمیل شده به رژیم صهیونیستی!
رسیدن به مرز ورشکستگی شرکتهای حامی این رژیم بعد از تحریم شدن این برندها توسط مردم جهان
و چندین مورد دیگه …

حالا یک سوال میپرسم
اگر ایران و اقدامات ایران نبود این اتفاقات که از طرف انصارالله و حماس و گروههای مقاومت رقم خورده، میسر میشد؟

حتما باید این موشکها از مختصات جغرافیایی داخل خاک ایران شلیک بشه تا بگیم ایران زده وگرنه قبول نیست؟

کسانی که ایران رو متهم به بزدلی میکنن یا مطلع نیستن که بهتره سکوت کنن!
یا اطلاع دارن اما قصد دارن از طریق فشار افکار عمومی مسولین ارشد نظامی ایران رو تحریک به بروز رفتار هیجانی و پوپولیستی کنن که قطعا خیانت به کل محور مقاومت هست!
رفتار اینها مثل رفتارهمونهایی هست که در زمان حمله ائتلاف آمریکایی به صدام، فشار می آوردن که ما هم باید به مواضع آمریکایی ها حمله کنیم رهبری معظم مخالفت کردند اما می بینید که امروز عراق در دسترس ماست.
دوستان اگر نگران پاسخگویی روز قیامت هستید خداوند این مشکل رو حل کرده!
تبعیت از ولی فقیه
نه یک قدم عقب تر و نه یک قدم جلوتر!

نه مثل بعضی مسئولین ترسو و بی اطلاع از اقتدار نظامی کشور، زودتر از ایشون حرف میزنن و کشور رو منع می کنند از دخالت در فلسطین و نه مثل برخی دیگه که دم از حمله و ورود تمام عیار ایران و همه محورهای مقاومت به عرصه درگیری غزه رو میزنن!
ولی فقیه همونیه که در میان آتش فتنه های منطقه ای، ایران رو تبدیل به یک‌جزیره امن در منطقه کرده!
در این فتنه هم پشت سر ولی فقیه حرکت کنید تا در امان بمونید و مطمئن باشید مسئولیت دیگه ای نداریم.
زهرا حسن پور

موضوعات: بدون موضوع
 [ 06:57:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  #شهیده فائزه رحیمی ...

‏اتوبوسشون توی جاده خراب میشه ،وقتی میرسن کرمان همه اسکان گرفته بودن و داشتن حرکت میکردن به سمت گلزار شهدا.

بدون اینکه بره اسکانشو درست کنه سریع سوار یه اتوبوس دیگه میشه که زودتر بره زیارت حاج قاسم.

توی مسیر پیاده روی از همه عقبتر میرفته که کسی جا نمونه.

‏بعد از انفجار یکی از بچه ها ترکش میخوره و همه دنبال کارای اون بودن

وقتی همه جمع میشن خوابگاه متوجه میشن خانم رحیمی نیست!

اولش فکر میکردن چون نزدیک انفجار بوده رفته برای کمک

ساعت ۱۱شب خبر شهادتش به خوابگاه میرسه

یکی از دوستاش داد میزده چرا ما رو تنها گذاشتی؟ مگه قرار نبود بریم مشهد

ولی فائزه رو خود آقا طلبیده بود

شهیده فائزه رحیمی

📡 #ناب_جهادی

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  خواندنی یا حفظ کردنی؟ ...

خیلی ها نماز میخونن امّا با خیلی ها که نماز نمیخونن هیچ تفاوتی ندارند…میدونی چرا؟ چون نماز را میخونن!!! نماز خوندنی نیست، نماز حفظ کردنیه…

ببینید، رابطه ی ما با نماز مثل رابطه ی ما با لباسه…دو طرفه است…ما لباس رو از پارگی، پوسیدگی، آلودگی حفظ میکنیم؛ لباس هم متقابلاً ما را از سرما، از گرما، از زشتی حفظ میکنه…قصّه ی ما و نماز یک چنین قصّه ایست…نماز یک تعهّده، یک قرارداده…اگر بعد از نماز به اون تعهّد و قرارداد ملتزم بودیم  و حفظش کردیم  حفظمون میکنه…

💜🦋💜🦋

«از بیانات استاد رنجبر عزیز در تفسیر سوره #بقره . صفحه 39» 

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:06:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...