نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







تیر 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  مراسم دیدن سیسمونی!؟ ...

 از شرکت در مراسم بازدید و دیدن جهیزیه خودداری کنید و از اساس این نوع دعوت ها را توهین به شخصیت خودتان تلقی کنید. 

اصلا برایتان فرق نکند جهیزیه مربوط به چه عروس خانمی است؛ هر عروس خانمی! حتی از نزدیک ترین اقوام و عزیزترین دوستان تان.

دقت بفرمایید دوست و فامیل و آشنای شما و همان در و همسایه ی معروف، فقط برای چهار نفر مثل من و شما خودش و خانواده اش به سختی اقتصادی انداخته است تا پس از رویت تمام جزییات جهیزیه مورد تشویق شما و سایرین قرار بگیرد. همین! 

و اگر خواستگارهای متعددی بی دلیل رد می شوند به دلیل خجالت از همین بازدید کنندگان دو فامیل از جهیزیه محقر -بخوانید شرافتمندانه- است.

بگذارید این نوع مجالس را همان انسان هایی شرکت کنند که شبیه برخی زنان حقیر مکه ی قبل از بعثت هستند و مهم ترین صفت جاهلیت عربی یعنی تفاخر را در خود به وفور دارند همان هایی که وقیحانه ضعف های اقتصادی دیگران را به روی آنها می آورند و مدت ها در مورد نقائص مالی و معیشتی فقرای فامیل و آشنایان شان صحبت می کنند 

و در مقابلِ متمکنین و ثروتمندانِ مسرف و مترَف، غرق در حسرتی جانسوز و حسدی بی انتها لب به تملق باز می کنند.

این نوع مجالس احمقانه را به آنها بسپارید.

شما که خردمند و فرهیخته هستید در چنین برنامه هایی که اساسش چیزی جز تفاخر و چشم و هم چشمی نیست، شرکت نکنید.

تا مبادا این بازار عکاظ و این بورسِ تجمل و اسراف، مکارم اخلاق شما را خراب کند.

تصورش هم تحقیرآمیز است. 

مانند مراسم دیدن سیسمونی! 

یعنی مراسم دیدن از پوشک بچه! چقدر سخیف است چنین رسم هایی.

از خصوصی ترین وسایل یک عروس و داماد

از شخصی ترین جای خانه میروید دیدن کنید!

کشوهای کمد شخصی، کابینت ها!

لطفا کمی تفکر کنید

با براندازی این رسم های غلط کمک کنیم به فرهنگ ازدواج آسان.

ازدواجی که پدران و مادران از ترس نگاه دیگران 

و این گونه مجالس سخیف ازدواج فرزندانشان را به تاخیر می اندازند

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1402-10-28] [ 12:41:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  برای افراد سالمند و چاق لباس هدیه نبرید! ...

1 . اگر کسی به خانه‌ی شما آمد و چیزی آورد، در حد معمول تشکر کنید. سپس آنرا از دید او خارج کنید. ( گذاشتن آن در دید نوعی بی ارزش قلمداد کردن آن است ) 

2 .اگر به منزل کسی برای غذا رفتید، به طور معمول تعریف و تشکر کنید و از زیاده‌روی در تعریف و تشکر پرهیز نمایید.

3. برای افراد سالمند و چاق، لباس هدیه نبرید.

4. تا حد ممکن از دادن پول به عنوان هدیه، خودداری کنید. مگرآن که، ذات آن هدیه، بر اساس پول باشد .مانند؛ پاتختی عروسی.

5 به دیگران چه در جمع و چه خصوصی، موارد بیماری یا مشکلات جسمانی آنها را گوشزد نکنید. مثلاً :فلانی تو که چربی خون داری، چرا این خوراکی را می‌خوری، یا مگر نمی‌دانی این خوراکی برای تو خوب نیست.

6. سرزده و بدون هماهنگی قبلی ،به خانه دیگران ،حتی نزدیک‌ترین افراد خودداری کنید، بحث بر سر آمادگی برای پذیرایی نیست. بلکه ممکن است در حالت ناخوشایند روحی یا جسمی باشند.

7. موبایل ،همه جا با افراد است، هنگام تماس با دیگران از او نپرسید؛ کجایی؟ مگر به همین منظور، تماس گرفته باشید.

8. اگر فردی حتی از اعضاء درجه یک خانواده، گوشی موبایل را جهت مشاهده یک مورد ،به شما داد، از برگ زدن صفحات موبایل او جداً خودداری فرمایید.

9. حریم شخصی دیگران را حتی اعضاء درجه یک خانواده؛ مثل همسر، خواهر و برادر و…. حتی کوچک‌تر، مثل فرزند را به شدت حفظ کنید و تحت هیچ شرایطی به خود اجازه شکستن آنرا ندهید، کمد شخصی، موبایل، جیب لباس، بسته بودن درب اتاق و… همه حریم شخصی و خصوصی افراد هستند که نباید ،شکسته شوند.

10.اگر فردی با شما،

درد دل کرد، از گفتن بدبختی بیشتر خود و دیگران، برای تسکین وی هرگز استفاده نکنید. او را نصیحت نکنید. راهکار برای او تعیین نکنید. مشکلات او را بی ارزش یا کم اهمیت جلوه ندهید. فقط و فقط به حرفهایش گوش داده و با او همدردی نمایید.

11. چنانچه شخصی از اعضاء خانواده خودش نزد شما شکایت و درددل کرد، با او در گفتن ایرادات آن شخص شریک نشوید.

و کنجکاوی بیشتر نکنید. هرگونه تأیید یا تکذیب شما، بعد از رفع ناراحتی طرف مقابل، به عنوان یک رنجش یا حتی کینه در دلش خواهد ماند.

12. از دیگران سوالاتی مانند دلیل ازدواج نکردن، بچه دار نشدن، نخریدن اسباب خانه، ماشین و… نکنید.

13. همه‌ی انسان‌ها دوست دارند به شرایط بهتری در کار و زندگی برسند، نیازی نیست ما از آنها دلایل عدم تعویض وسایل،ماشین، خانه، موقعیت شغلی و… را بپرسیم.

14. هرگز افراد دیگر را پیام رسان جملات ناراحتی و دلخوری از دیگران، نکنید. مثلاً از فرزند یا خواهر یا برادر یا دوست و… نخواهید به دیگر افراد آشنا ،اعتراض یا ناراحتی شما را برسانند.

15. در جمع، از صحبت کردن طولانی با تلفن، خودداری فرمایید.

16. چنانچه قصد برگزاری مهمانی با حضور چند خانواده را دارید، حتماً هنگام دعوت کردن، سایر افراد را معرفی کنید.

17. هرگز و هرگز ،دو فرد یا خانواده را که در قهر و دعوا و بحث و جدل به سر می‌برند. را برای آشتی دادن، به طور سرزده و بدون هماهنگی قبلی، وارد یک محیط نکنید.

18. قیمت هدیه و کادو رو هیچوقت سوال نکنید.

19. اگر هنگام صحبت با فردی، آن فرد از پاسخ دادن به سوال شما طفره رفت، یا خواهان تعویض گفتگو شد، اصرار بر رسیدن به جواب یا ادامه گفتگو نکنید .و اگر خودتان هم نخواستیدبه سوال یا گفتگو درباره موضوعی ادامه دهید، به صورت خاصی که طرف مقابل بفهمد، اجتناب کنید. اما هرگز در جواب، دروغ نگویید.

20. از گفتن خاطرات گذشته که بار منفی دارند، مثل یادآوری لکنت زبان یا شب ادراری یا .خرابکاری و… فرد در کودکی او، شدیدا پرهیز نمایید.

و درپایان بدانیم که “حریم شخصی"هیچ فردی را نشکنیم.و به این مورد خصوصی ،احترام بگذاریم.

ونتیجه این که؛ما باید برای مرهم نهادن بر زخم های جانکاه بشریت، همدردی و همدلی ،تلاش و کوشش نماییم.

واگر نوش ،نیستیم، نیش،نباشیم…

🌹

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  گام اول (زن مجازی) ...

🔸گام اول

مرد مجازی: سلام خواهرم

زن مجازی: سلام (هر چه باشد جواب سلام واجب است!)

مرد مجازی: خواهری من قصد مزاحمت ندارم. فقط به‌عنوان برادرتان درخواستی دارم.

زن مجازی: (باکمی تعلل و تأمل) خواهش می‌کنم، بفرمایید!

مرد مجازی: من رفتار شمارا در گروه‌ها  دیده‌ام. شما واقعاً خانم موقر و فهمیده‌ای هستید. من در فضای مجازی به دنبال کسی مثل شما هستم که مثل خواهرم مواظبم باشد و نگذارد در لغزشگاه‌ها دچار لغزش شوم! به راهنمایی شما در این فضای آلوده در برخورد با نامحرمان خیلی نیاز دارم!

زن مجازی: حرف عجیبی می‌زنید! چه نیازی هست که شما با یک نامحرم ارتباط آلوده داشته باشد تا از ارتباط‌های آلوده دیگر در امان بمانید؟

مرد مجازی: نه این‌طور قضاوت نکنید! من به دنبال آلودگی و هوس و این حرف‌ها نیستم. از وقار شما در برخورد با دیگران خوشم آمده. خانم‌های زیادی سعی کرده‌اند با من ارتباط برقرار کنند اما من خودم را از همه آلودگی‌ها نجات داده‌ام شکر خدا. به دنبال نقطه اتکایی برای فرار از وسوسه‌های فضای مجازی می‌گردم!

زن مجازی: ببخشید من معذورم. من قبل از اینکه غریقی را نجات بدهم خودم به ورطه نابودی کشیده می‌شوم. لطفاً پیام ندهید چون بلاک می‌کنم!

مرد مجازی: اجازه می‌دهید فقط پیام‌های مذهبی برای شما ارسال کنم؟

زن مجازی: اشکال ندارد. من استفاده می‌کنم. اما حق چت کردن ندارید چون پاسخ نمی‌دهم!

مرد مجازی: حتماً! حتماً!…
🔸گام دوم

مرد مجازی: ببخشید خواهر سؤالی دارم. شما متأهل هستید؟ چون جواب هیچ‌کدام از سؤالاتی که از شما می‌پرسم نمی‌دهید!

زن مجازی: بله. من متأهلم و همسرم از همه تعاملات من در این فضا خبر دارد.

مرد مجازی: من هم متأهل هستم.

زن مجازی: پس شما متأهل هستید؟ شرم‌آور است  که با وجودیکه متأهل هستید به دنبال زن‌های دیگر هستید. ولی من ترجیح می‌دهم همه انرژی و وقتم را برای همسرم صرف کنم.

مرد مجازی: شما دوباره برگشتید به پله اول! من که گفتم دنبال یک مشاور روحی هستم. چرا از کمک به من مضایقه می‌کنید؟

🔸گام سوم

مرد مجازی: آبجی لطفاً کمی درباره هدف زندگی برای من توضیح بدهید. من احساس پوچی می‌کنم…

و پاسخ زن مجازی…

مرد مجازی: خیلی عالی توضیح دادید. کسانی مثل شما حقیقتاً کمیاب‌اند. من قدردان شما هستم!

🔸گام چهارم:

مرد مجازی: خواهرم رفتارهای خانمم جدیداً کلافه کننده است. نمی‌دانم چطور باید با او رفتار کنم تا زندگی‌ام لذت‌بخش شود…شما که خانم هستید لطفاً من را راهنمایی کنید!

و پاسخ زن مجازی…

🔸گام پنجم:

مرد مجازی: ای‌کاش به خانمم تفهیم می‌کردم که مثل شما فکر کند، مثل شما صحبت کند و مثل شما رفتار کند…

و پاسخ زن مجازی درحالی‌که در دلش قند آب می‌شود…

🔸گام ششم…

🔸گام هفتم…

🔸گام هشتم…

….

🔸گام آخر:

اکنون دیگر زن، یک هویت مجازی نیست. واقعیتی است ویرانه که در کنجی نشسته و با حسرت تمام به خرابه‌های زندگی‌اش نگاه می‌کند؛ و هرازگاهی قطره اشکی، صورتش را خیس می‌کند…

🔸 همه لحظات شاد زندگی او و همسرش از مقابل چشمان خیسش رژه می‌روند اما دیگر کار از کار از گذشته است…

🔸سرمایه‌های بزرگی را به خاطر چیزی ازدست‌داده است که واقعیتی جز گناه و خیانت و دروغ نداشته است…

پ.ن.

 و هرروز این داستان‌های واقعی تکرار خواهد شد اگر یقین نداشته باشم که شیطان گام‌به‌گام ما را به نیستی و فنا نزدیک می‌کند…

🔸یَا أَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ وَمَن یَتَّبِعْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء وَالْمُنكَرِ (سوره نور، آیه 21)

✍ #محدثه_بروجرد🌸

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1402-10-27] [ 08:34:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  جشنواره ملی ...

اشتباه نکنم سال اول دانشجویی بودم. تازه از یک محیط بسته و افکاری سنتی وارد محیط متفاوت دانشگاه شده بودم. خیلی چیز ها برای ما که تا به حال با هیچ نامحرمی هم کلام نشده بودیم نه، حتی هم کلامی با نامحرم ندیده بودیم سخت و متفاوت بود. آرایش کردن، چادر نپوشیدن، استاد مرد، درس نخواندن های عجیب، دوستی با نامحرم و… همه نوبر بود. از طرفی اطلاعیه های مختلف جشنواره ها و برنامه های مختلف فرهنگی به نظرم به همان اندازه متفاوت و البته خیلی جذاب بود. گرفتار نوعی دوگانگی مبهم اما شیرین شده بودم. از شرکت ما در مسابقات و ایده دادن ها و … تا حدی استقبال می شد و نوعی باور و اعتماد «توانستن» به ما دست می داد چیزی که مدرسه غالبا با تمرکز بر درس آن را سرکوب می کرد.

با اینکه سال ها دفتر خاطرات داشتم و می نوشتم و موفقیت در نوشتن یکی از فانتزی های کودکیم بود و هیچ وقت از حد اتاقم و دفترم خارج نشده بودم و حتی از این آرزو با کسی صحبت نکرده بودم، تصمیم گرفتم با نوشتن داستانک در یک جشنواره مشارکت کنم. اعتراف می کنم که حتی نمی دانستم تفاوت جشنواره و همایش و داستان و داستانک و … چیست. داستانکی خاطره وار را در کمتر از یک ساعت در دفترم نوشتم و برای مادرم خواندم. مادر با علامت سر تایید کردند به گونه ای که نزدیک بود منصرف شوم. ولی جملاتی گفتند که تشویق شدم و نوشته را در برگه دیگری که از وسط دفترم جدا کردم به قول خودمان پاک نویس کردم و فردای آن روز تحویل مسئول فرهنگی دانشگاه دادم.

شک داشتم که اصلا در داوری دانشگاه مشارکت داده شود ولی همین که از پیله خودم خارج شده بودم و برای آرزوی دیرینه ام تلاشی کرده بودم برایم کافی بود. از کلام مادر یاد گرفته بودم نردبان پله پله. پیشرفت و موفقیت سختی دارد؛ زمان و تلاش می خواهد. هیچ کس کاری را در شکم مادرش یاد نگرفته و هیچ انسانی نیست که توان انجام هیچ کاری نداشته باشد. روز اول کسی قالیباف حرفه ای نمی شود مادرجان. اول رنگ نخ ها را می شناسد. بعد گره زدن را یاد می گیرد بعد نقشه خوانی و… سال ها که گذشت می شود مثل حاجی خانم همسایه یک قالیباف بی نظیر. حالا بنشیند و گریه کند که خواندن و نوشتن نمی داند یا دکتر نشد؟ هر کس استعدادی دارد و این کار نشد کار دیگر. همه نمی توانند نویسنده باشند یا استاد یا پزشک. یکی می شود رفتگر و یکی پزشک جراح و خدمت خالصانه هر دو می شود راه رسیدنشان به خدا. مدت ها گذشت و نوشتن داستانک از ذهنم خارج شد ولی بیم و امید مادر همیشه آویزه گوشم بود.

چند ماه بعد خیلی ناباورانه از دبیر خانه جشنواره با من تماس گرفتند و دعوت شدم به جشنواره. حائز رتبه کشوری شدن، آن هم در یک جشنواره ملی مهم که شاعران و نویسندگان بزرگی حضور داشتند، در اولین اقدام، اتفاق معجزه آسایی بود. هنوز هم با گذشت سال ها مثال آن جشنواره و برنامه ها و مدعوینش را جایی ندیده ام. بعد از آن نوشتن، در دانشگاه اتفاقات تلخی رخ داد و جفاهایی شد و موجب وقفه ای چند ساله . سال ها گذشته اما هنوز هم نگاه کردن به لوح تقدیر جشنواره برایم انگیزه ساز است. هنوز هم نوشتنم را مدیون همین حمایت اولیه و نترسیدن از اقدام و بیم و امید مادر می ببینم. هنوز هم امیدوارم شاید روزی این اتفاق افتاد و نوشتن را یاد گرفتم. هنوز هم هر کجا جوانی می بینم و انگیزه ای مبهم در گفتارش، رفتارش و یا نوشتارش دعا می کنم هر کجا مسئولی هست، ارتباط با جوانی هست و جوانی هست، همه درک کنند جوان ایرانی «می تواند» محض رضای خدا از استعدادها و انگیزه های آینده سازش، حمایت کنید.

✍ #ارغوان_صداقت

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:26:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  تکه های مشکلات ...

🔸امروز صبح گفتم کدبانو شوم و بنشینم چند قواره چادری که عزیز داده برایش بدوزم را بُرش بزنم تا همه را با هم یکجا چرخ کنم. اگر چادر بریده باشید حتما میدانید که چیدن تکه های پارچه کنار هم زمان بر است و یک کمی حوصله و دقت و بلدی میخواهد. و الّا اگر خیاط ناشی باشد یا چادرش پر از وصله می‌شود یا پارچه برای گوشه های چادر کم می‌آورد. خیلی این تکه ها را این طرف و آن طرف کردم. آخر قواره ی پارچه ، عرضش کوتاه بود و میترسیدم نشود از تکه ها برایش گوشه درآورد. ولی با هر زحمتی بود راست و ریستش کرد.

🔸همینطور که کنار هم این تکه ها را میگذاشتم و کوک میزدم با خودم فکر کردم مشکلات هم مثل این تکه های ناجور پارچه هستند و زندگی مانند این قواره ی چادری عرض کوتاهی دارد. حالا اگر یکی ماهر باشد تکه های مشکلاتش را جوری میچیند که از آنها بهترین استفاده را کند و پیروز شود و یکی هم که خیاط خوبی نیست احتمالا گوشه کم میآورد.

🔸امروز کارم زیاد است. یک دوتایی هم خودم چادر دارم که باید بدوزم

✍#خاتون_بیات 

http://neveshte.kowsarblog.ir

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:17:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...