نخلستان
نخلستان ، نماد ایستادگی و مقاومت







تیر 1403
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          





گمنام یعنی کسی که حتی دنیا را به اندازه یک نام هم نمی خواهد



جستجو







موتور جستجوی امین





تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



تیر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
            1
2 3 4 5 6 7 8
9 10 11 12 13 14 15
16 17 18 19 20 21 22
23 24 25 26 27 28 29
30 31          



پلاگین


تقویم جلالی جهرم




 
  حسن التبعل ...

خوب شوهرداری کردن یعنی چه؟
ای بابا! دلت خوش است. هزار مصیبت از دست اخلاق و رفتار مردها داریم همین برایمان بس است دیگر چه نیازی به طرح این مسائل …. ؟!
امروزه
اگر از بسیاری از زنان مومن جامعه اسلامی سوال شود که چه آرزویی دارید؟ خیلی‌ها رسیدن به مقام شهدا را آرزو دارند اما چگونه این امر امکان پذیر است؟

عده‌ای از زنان نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شِکْوَه کردند که:
چرا برای مردان فضیلت‌های بسیاری قرار داده شده مثل جهاد و شهادت … ولی ما از آن محروم هستیم؟

پیامبر خدا فرمودند:
#جهاد #المرأة #حُسن #التَّبعُّل
جهاد زنان خوب شوهرداری کردن است.
براستی خوب همسرداری چه خصوصیتی است که از زن، یک مجاهد فی‌سبیل‌الله می‌سازد و او را بهشتی و زهرایی می‌کند؟

در اصل این جهاد دقیقا با همان مجاهدت و سختی و رنج میدان دفاع از دین برابری می‌کند. چرا؟
زیرا تعبل یعنی پذیرفتن مرد و همسر در شرایط سخت و غیر قابل پیش‌بینی نه فقط در روزهای آرامش و جوانی و سلامتی!
آن مقامی که پیامبر خدا برای دخترش پسندید، و چهره حضرت و سرور بانوان دو عالَم از اینکه، او را برای بر سر نهادن مدال افتخار مادری و همسری برگزید، گشاده شد و خدای را سپاس گفت اما چه همسری؟

همسری که همیشه در رکاب پیامبر خدا آماده‌باش بود و هرگاه به خانه می‌آمد بانوی بهشت! آنچنان با او رفتار می‌نمود که آثار خستگی و رنج جهاد را از چهره مبارک حضرت می‌زدود و بارها اتفاق افتاد که با اندک امکاناتی سدّ جوع می‌کردند و ….
آیا
ما در زندگی این چنین هستیم!
بله! هستند مردهایی که بویی از انسانیت و معرفت نبرده و زن را چون برده‌ای بیش نمی‌دانند اما:
روی سخن ما با زندگی‌های عادی و معمولی و نحوه سازش و تحمل و بردباری توام با خوشرفتاری در مراحل سخت زندگی اعم از بیماری و نداری و هزاران گرفتاری دیگر است و در چنین شرایط است که اگر زن، همسر خود را دریابد و او را ملامت و سرزنش نکند و آزار ندهد، جهادی به تمام معنا در راستای خواسته پیامبر اسلام انجام داده و چنین زنی کمترین جایگاهش بهشت مادی و بالاتر از همه همجواری با شهداست.
پس به قول شهدا:
تا مثل شهدا زندگی نکنیم شهید نمی‌شویم.
و جهاد و شهادت ما در تربیت فرزندان صالح و تدبیر امور منزل به احسن وجه است آنگونه که، مادران بزرگوار شهدا این راه را با حفظ و رعایت اخلاق دینی، سالیان سال در زندگی خانوادگی خود پیموده و بدون اهمال و سستی در انجام وظایف تربیتی و خانه‌داری، یا به شهیدان چشم براهشان پیوسته، و یا همچنان در حال مجاهدت در این میدان خطیر تربیت و معنویت ادامه راه می‌دهند.
من الله توفیق

#رسالت_قلم

#خادم_الطلاب

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1400-08-10] [ 03:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  #عشق به علاوه ۱۰ ...

امیر با بی‌حوصلگی برگه آزمایش را روی میز انداخت و گفت:
بفرما مرضیه خانم! اینم همان چیزی که می‌خواستی! الآن دیگر راحت می‌توانی یک زندگی جدید و درست و حسابی برای خودت درست کنی!!
مرضیه با نگرانی شعله گاز را کم کرد و در حالی که دستانش را با پیشبند آشپزخانه خشک می‌کرد، رو به امیر کرد و با دلهره پرسید:
چه می‌گویی امیر جان! من کِی دنبال جدا شدن از تو و بچه‌هایم بودم؟
امیر گفت:
تو نبودی که هر روز به یک بهانه‌ای از کار من ایراد می‌گرفتی و مال و اموال من را شبهه ناک و حرام می‌دانستی، آرزوی یک زندگی ایده‌آل و بی دغدغه داشتی؟ بفرما! درست در اوج روبراهی تجارت و کسب و کارم، نتیجه آزمایش ام اس من مثبت شده.
می دانی
یعنی چه‌؟ یعنی دیگر من خانه نشین شدم، زمینگیر شدم، دیگر نه حلال داریم نه حرام می‌فهمی یا باز هم بگویم …..

مرضیه با نگاهی حسرت آلود و چشمانی اشکبار برگه آزمایش را با دستانی لرزان از روی میز برداشت و نگاهی از سر ناامیدی به آن کرد و با دیدن نتیجه آزمایش و در حالی که بشدت و مثل همیشه سعی در کنترل رفتار خود داشت رو به امیر گفت:
این چه حرفی هست که می‌زنی، مگر من مُردم که همسرم را در این شرایط به حال خودش رها کنم! خودم با همه توان در خدمت پدر بچه‌هایم هستم.

امیر با نیشخند تلخی گفت:
راستی! یادم رفت، یک پرستار می‌گیرم البته نه جوان! خیالت راحت. همان پول‌هایی را که تو شبهه و حرام بودنش را به رخم می‌کشیدی و حتی نان توی سفره را از چندر غاز کار کردن خودت می‌خریدی، خرج دوا و درمانم می‌کنم و شما هم با خیال راحت برو دور زندگی خودت و بچه‌هایت … همان بچه‌هایی که از بس سرکوفتم زدی! مثل یک دزد به من نگاه می‌کردند.
نه مرضیه جان! نیازی به ایثار و ازخودگذشتگی تو ندارم همین ……
مرضیه از شدت ناراحتی به خود می‌پیچید، چند ماهی گذشت و آثار درد نمایان شد، دکتر، پیشرفت بیماری را، سریع اعلام کرده و هشدار به مراقبت‌های ویژه داده بود.
و
حالا همسری دردمند که گرچه دل خوشی از رفتار همسرش نداشت ولی هرگز وجدانش راضی به ترک او نبود.

صدای اذان مغرب از مسجد محله به گوش می‌رسید، مرضیه سر سجاده باصفا و نورانی همیشگی‌اش حاضر شد و نماز عشایش را که خواند سر به سجده نهاد و باران اشک از چشمانش سرازیر شد:
خدایا
شاید این لطف تو بوده که با این بیماری، تلنگری به امیر بزنی و او را از دام قاچاق کالا و حرام و شبهه ناک نجات دهی و اجازه ندهی بچه‌های معصوم من که اول راه رشد و تربیت هستند، معصومه عزیز و علیرضای کوچکم سر سفره حق‌الناس بنشینند.
خدایا
شاید این هم یک امتحان دیگر برای من هست ولی خودت خوب می‌دانی که چقدر سخت است و دست تنها و در شهر غریب و هیچ یار و یاوری جز تو ندارم.
خدایا
خودت کمکم کن که از این امتحان سربلند بیرون بیایم شاید، رفتار امیر تغییر کرد و به خود آمد.
درد امان امیر را بریده بود، حجم داروها خسته و عصبانی‌اش کرده بود اما با تمام اخلاق خودخواهانه و لجبازی‌هایی که داشت با حضور مرضیه در کنار خود احساس آرامش می‌کرد و هر چه فشار درد بیشتر می‌شد امیر به خودِ واقعی‌اش نزدیک تر می‌شد تا اینکه:

یک‌ روز:
امیر، مرضیه را صدا زد و گفت: می‌دانم خیلی اذیتت کردم ولی حال و روز من را که می‌بینی، دستم به هیچ جا بند نیست، احساس گناه شدید آزارم می‌دهد اگر، از این بیماری جان به در نَبَرم تکلیف من چیست؟
مرضیه با تردید و کمی ترس گفت:
اجازه می‌دهی از امام جماعت مسجد دعوت کنم بیاید اینجا و مشکلات مالی را با او مطرح کنی؟
امیر هر چند که اعتقادی به این امور نداشت ولی بالاخره مسلمان بود و پدر و مادر دار و با دودلی به همسرش جواب مثبت داد.
مدتی بعد
حتی کالاهای درون خانه و خود خانه هم به صاحبان اموال و بیت المال برگرداندند و امیر که همچنان با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد به آپارتمان کوچکی که مرضیه، مدتها قبل با گرفتن وام و قرض درست کرده بود، منتقل شدند.
سفره خانه امیرخان خیلی کوچک و ساده شده و از وسایل و تجملات آنچنانی خبری نبود اما در کنار آن:

سفره‌ای با برکت از مهر و محبت و اعتماد به وفاداری همسری مهربان گسترده شده بود که امیر بیمار در آن احساس آرامش می‌کرد، آرامشی که در سایه همکاری با مسئولان مربوطه و بیماری امیر به جرمی بخشیده شده تبدیل شد و خانه‌ای محقر اما نورانی و با صفا را برای مرضیه و فرزندان و همسر بیماری که رو به بهبودی می‌رفت. رقم میزد.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  عطر نبوی ...

#عطر #نبوی

? شعر زنبور عسل و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

یک روز که پیغمبر درگرمی تابستان
?
همراه علی می رفت درسایه ی نخلستان
?
دیدندکه زنبوری ازلانه ی خود زد پر
?
آهسته فرود آمد بردامن پیغمبر
?
بوسید عبایش را دورقدمش پر زد
?
برخاک کف پایش صد بوسه ی دیگر زد
?
پیغمبر از او پرسید :آهسته بگو جانم
?
طعم عسلت از چیست!؟ هـر چند که میدانم
?
زنبور جوابش داد چون نام تو می گویم
?
گل می کند از نامت صد غنچه به کندویم
?
تا نام تو را هـر شب چون گل به بغل دارم
?
هرصبح که برخیزم درسینه عسل دارم
?
از قند و شکر بهتر خوشتر ز نبات است این
?
طعم عسل از من نیست، طعم صلوات است این
?

☆ ? اللهمَّ ?
☆☆ ? صَّلّ ? ِ
☆☆☆ ? علىٰ ?
☆☆☆☆ ? محَمَّد ?
☆☆☆☆☆ ? وآلِ ?
☆☆☆☆☆☆ ? مُحَمَّد ?
☆☆☆☆☆☆☆ ❤ اللهم ❤
☆☆☆☆☆☆? صَلِّ?
☆☆☆☆☆ ? على ?
☆☆☆☆?مُحمّد?
☆☆☆ ? و آلِ?
☆☆ ? مُحَمَّد ?

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  کدامیک خطرناک‌تر است؟ ...

جنگ سخت، جنگ نرم!

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1400-08-06] [ 06:38:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  قطع ارتباط در گرفتاری ممنوع! ...

ارتباط‌تان را در شرایط نامناسب با خدا قطع نکنید.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:07:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...